دو واژه در کنار هم خیلی بی ربط به نظر میرسه
ولی اگر ریشه ای تر نگاهی بکنیم به علت به وجود آمدن کرونا و فرهنگ غذایی مردم شرق دور شاید چندان هم بی ربط نباشه.
ماه پیش به کتاب صوتی چنگیز خان گوش میدادم در کانال بی پلاس. نکته ای که خیلی برام عجیب بود اینه که با تمام کارایی و قدرت سپاه چنگیز خان اونا به شدت در محاصره شهرها ضعیف بودن. حالا چرا؟
چون غذایی برای خوردن نمیموند براشون. سربازای چنگیز خان اسب سوارهای بسیار ماهری بودن که از گوشت نمک سود شده تغذیه میکردن در حالیکه اسب سواری میکردن. غذای کم راه طولانی زمانی رو برای ایستادن براشون نمیگذاشت.
چنگیز خان به اولین کشور که مرز مشترک با مغولستان داشته، یعنی چین حمله میکنه. در اون زمان خوارزمشاهیان در ایران حکومت میکردن.
پادشاه ایران چند جاسوس میفرسته به چین که ببینن میتونن چین رو تصرف بکنن یا نه. مشاهداتی رو که جاسوس ها بعد از برگشت از چین تعریف میکنن جالبه: بعد از ورود به شهر مرکزی تلی از جنازه روی هم افتاده و کلاغ و موش از جنازه ها تغذیه میکردن. از اون موقع ترس میوفته تو دل کشورهایی مثل ایران.
چنگیز خان با وجود سپاه بسیار کم یکی از تمدن های بزرگ اون زمان رو شکست میده. مثل این میمونه که یک کشوری مثل شیلی یا مکزیک بیاد و آمریکا رو الان نابود بکنه.
سپاه چنگیز خان از هرچیزی تغذیه میکردن، وقتی پشت دروازه یکی از شهر های چین ماه ها می ایستن و غذایی برای خوردن ندارن شروع میکنن به تغذیه از بدن سربازهای ضعیف و زخمی. این طوری زنده میمونن و وقتی تعریف این لشگر به کشورهای دیگه میرسه خیلی ازون ها قبل از جنگ و محاصره تسلیم میشن و حتی اتفاقی که در ایران میوفته اینه که مردم به حکومت و سرباز ها حمله میکنن چرا که اون ها حاضر نبودن تسلیم بشن.
نگرش به غذا در شرق دور فقط به عنوان عاملی هست برای زنده ماندن و برمیگرده به تاریخ این کشورها پر جمعیت که تامین غذا برای این جمعیت بسیار دشوار بوده و هست.
ازین نوشته بگذریم، این روزها ترس از کرونا از خود کرونا جلو زده. من به این فکر میکنم که یک ویروس چقدر مارو به سخره گرفته؟
چقدر باید من به فکر آینده باشم درحالیکه بیماری و فقر و بلای طبیعی اینقدر به همه ی ما نزدیکه.
این اتفاقات در کنار تمام ضربه های ریز و درشتی که به کشور ما میزنه میتونه جنبه های مثبتی داشته باشه،