سلام.
میخوام یه داستان براتون تعریف کنم که شاید با خوندن اون شما آگاهتر بشید و مثل من سرتونکلاه نره.
داستان یه مدل کلاهبرداریه که به زعم من از روی ناچاری برخی انسانها، انسانیت خود را زیر پا میگذارند و به خاطر مشتی ریال سر شما را کلاه میگذارند.
بهتره ابتدا این مدل و مدلهای مشابه را بصورت کلی توضیح بدم و بعد مدلی که من در تله اون افتادم را با جزئیات بیشتر براتون بگم. اگه یه سری تو بازار تهران بزنید، اونجاهایی که بورس فروش کالایی خاص هست، ممکنه با صحنه ساختگی و یا دعوای زرگری عدهای از دلالان و فروشندگان مواجه شوید. دعوا ممکنه بین دو نفر به این صورت باشه که فروشندهی کالا، قصد فروش کالای خودشو به کاسبان و دلالان اون ناحیه از بازار داشته باشه و سعی میکنه از قیمت پیشنهادی خودش پایینتر نفروشد. از اون طرف دلال و یا کاسب شریف داستان با شور و هیجان دعوایی راه میاندازه و تو دعوا همش تو سر مال میزنه و در واقع با پا پیش میکشه و با دست پس میزنه. آخرش دعوا بالا میگیره و دو طرف جلوی چشم شما با دلخوری از هم جدا میشوند و معاملهای سر نمیگیرد. این وسط اتفاقی که میافته اینه که اگه شما برای خرید همون کالا به بازار رفته باشید و شاهد دعوای جدی آن دو نفر هم بودهاید، وسوسه میشوید که وارد داستان بشوید.
حتما از اون دلال میپرسید دعوا سر چیه؟
و اون دلال میگه هیچی بابا معامله پر سودی را از دست دادم. اگه شما بیشتر سوال کنید یه پیشنهاد خوب به شما خواهد داد.
حالا پیشنهاد چیه؟ پیشنهاد اینه که اگه شما بتونید اون کالای مورد دعوا را از اون فروشنده رهگذر بخرید، میتونید سود خوبی ببرید. چون واقعا ارزش اون کالا بیشتر این حرفاست.
خوب شما چه میکنید؟
مسلما پیش خودتون میگید حالا که من قصد خرید همون کالا را دارم چه بهتر که خودم برم سراغ اون فروشنده و معامله را به نفع خودم تمومش کنم. چون ارزش اون جنس طبق نظر دلال مذکور بالاتر از این حرفاست. خلاصه شما وارد یه معامله هیجانی میشوید و به خیال خودتون یه خرید خوب انجام میدید.
اما غافل از این بودید که این دعوای ساختگی همش برای به تله انداختن رهگذرهای سادهلو بوده و بس.
باید اعتراف کنم که من دو بار فریب این دله دزدان بدبخت را خوردهام. یه بار در سال ۱۳۸۲ یه موتور سیکلت دزدی خریدم (بدون سند و مدارک) و بار دوم اخیرا یعنی همین سال ۱۴۰۱ یه گوشی موبایل نو جلوی پاساژ علاءالدین خریدم. (دوباره بدون سند و مدرک و گارانتی و ....)
خرید اول بیست سال پیش تجربه نشد و من به خاطر سود بیشتر و خرید بهتر دوباره همون اشتباه را امسال تکرار کردم.
الان یه گوشی موبایل سامسونگ A5 چینی رجیستر نشده در دست دارم که هنوز سیم کارت نخورده.
اگه میخواستم برند اصلی رجیستر شده اونو بخرم باید ۱۰ میلیون پول میدادم. پیش خودم گفتم چه کاریه؟ الان که میتونم همون گوشی را با ۵ میلیون بخرم، چرا نخرم؟
خلاصه گوشی را طی فرآیندی که توضیح دادم از یه پسر ۱۸ ساله خریدم. به یک ساعت نکشید که متوجه اشتباه خودم شدم و دوباره رفتم جلوی پاساژ علاءالدین که ببینم فروشنده دله دزد کجاست؟
زهی خیال باطل. خبری از اون پسر بچه ۱۸ ساله نبود که نبود. ولی همون دلالهایی که جلوی پاساژ بساط کرده بودند برای اینکه به من دلداری بدهند پیشنهاد خرید گوشی تقلبی منو دادند. اونا پیشنهاد یک میلیون تومان در ازای اون گوشی لعنتی را دادند.
اونجا بود که فهمیدم اصلا شغل شریف اینها همین خرید و فروش گوشی های آشغال چینی هست.
پیش خودم گفتم اگه من این گوشی را یک میلیون بفروشم دقیقا همون کاری را کردم که اونا میخواستند.
تصمیم گرفتم که گوشی را نفروشم و این دفعه این تجربه را برای همیشه به خاطر داشته باشم.
فکر میکنم با شکایت کار به جایی نمیرسه چو مدرکی ندارم فقط یه شماره کارت که پول براش واریز کردم.
ولی بهتر دیدم این داستان و این تجربه را برای بقیه به اشتراک بگذارم.
شما هم بخونید و به اشتراک بگذارید.
اون دزدان دله دزد هم بالاخره به سزای اعمالشون میرسند. ولی حرف من اینه که چرا این آدمها مجبورند تو چشم شما نگاه کنند و دروغ بگویند و به خاطر مشتی ریال ناله و نفرین دیگران را برای خودشون و خانوادشون بخرند؟
ریشه این همه فقز و فلاکت در چیست؟
خودتون میدونید.
الهم انی اعوذ بک من الفقر