محمد صبوری
محمد صبوری
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

امتحان ورزش


دانش آموزانی بودند که نقص جسمی داشتند یا دچار هموفیلی (عدم انعقاد خون) بودند. تجربه به من آموخت که به این دسته از کودکان باید احترام بسیار گذاشت. دوستشان داشتیم ولی این محبت را نمی توانستیم ابراز کنیم زیرا نمی بایست بین آن ها و سایر کودکان تفاوتی قائل شویم. این کودکان در برخورد با زندگی شجاعت بسیار داشتند و ما همیشه شجاعتشان را تحسین می کردیم. رفتار آنها سبب شده بود که سایر دانش آموزان نیز تفاوتی بین خود و آنها نبینند. اصلا فراموش کرده بودند که این پسر قدرت استفاده از پاهایش را ندارد یا آن دختر با عصا راه می رود. اما هر جا که به کمکشان نیاز بود، بی درنگ کمک می رساندند. این رفتار به ما نشان داد که در مدرسه همواره رفتار بزرگترها و چگونگی برخورد آنها با یک مساله است که عکس العمل و رفتارهای دانش آموزان را نسبت به آن مساله تعیین می کند. ما با کودکان معلول بسیار عادی برخورد می کردیم و در نتیجه مساله از نظر دانش آموزان خود به خود حل شد. شاید به همین سبب هم با ترحم و محبت اختصاصی به معلولین بشدت مخالف شدیم.

این تجربه برای من شخصا آن زمان بیشتر مفهوم پیدا کرد که معلم ورزش مدرسه از پسری که از نیمه بدن فلج بود و امکان استفاده از دو پا را نداشت امتحان ورزش کرد و من شاهد این امتحان بودم. در پنج دقیقه ای که او امتحان می داد زیر و رو شدم ولی یاد گرفتم خود دار باشم. همه وجودم فریاد می کشید ولی ظاهرم آرام بود. مربی ورزش زیر بغل پسر را گرفت، او را بلند کرد، دستهایش را به میله افقی بار فیکس رساند و گفت: حالا بیست بار خودت را بالا بکش. هر لحظه فکر می کردم الان می افتد. ولی او نه تنها نیفتاد بلکه سی بار رفت. در آن پنج دقیقه افکار من دگرگون شدند. حدس می زنم زندگی آن پسر هم دگرگون شد. او جوانی متکی به خود بار آمد، با هوش بود، خوب تحصیل کرد و پیش رفت؛ و بندرت به این فکر افتاد که پا ندارد. بین خود و دیگران فرقی نمی دید. و اینهمه را ما به معلم ورزش مدرسه مدیونیم که توانایی او را به خودش نشان داد.

منبع: جستجو در راه ها و روش های تربیت - نویسنده: توران خمارلو (میرهادی)

کتاب سوم از تجربه های مدرسه فرهاد – نشر دیدار

برای مطالعه مطالب مشابه به وبلاگ زیر مراجعه کنید:

http://amovm.mihanblog.com/


توران میرهادیمدرسه فرهاددانش آموزتربیتمعلولیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید