آیا مغزی بی نهایت وجود دارد؟؟ آیا تحصیل معنی دیگری دارد؟ و...
داستان بر اساس واقعیت:)
پسری به نام جیم با علاقه مندی به قهرمانان واقعی زندگی، روزی آتش نشان ها به کلاس درس می آیند و برای اینکه آنها را بهتر ببیند صندلی بر میدارد و یکی از بچه های کلاسش صندلی از زیر پایش میکشد وسرش ضربه میبیند...
داستان کوتاه اما تلخ ...
جیم با مشکلی به نام (کندذهنی) روبرو شده است...
و جیم کسی است که دیگر نشستن گرد دور هم و به نوبت یک قسمتی از کتاب را خواندن برایش کابوسی ترسناک شده است..
و جیم کسی است که از احتمال سوال پرسیدن معلم هراسان است...
سال ها می گذشت و جیم به تلاش سخت خود ادامه می داد و توانست با کند ذهنی شدیدی که از کلاس اول داشت تا دانشگاه به هر نحوی که هست قبول شود و بالا برود...
اما چه فایده !
درس خواندن فقط برای شب امتحان بود..
هر چقدر که می خواند سریع از حافظه پاک میشدو دیر درک می کرد..
بچه ها هم نمک روی زخم! او را مسخره میکردند و به او میگفتند مغزش درست کار نمیکند.
او رفت و تحصیل کرد. شاید منظورم از تحصیل این باشد که او
مغز خود را بی حد و مرز کرد..
همان اسمی که بر کتاب خود یعنی (limitless) یا بی حد و مرز گذاشت.
او رفت و اول هرچه باور های غلط مانند (من خیلی خنگم ،من نمیتونم و...)از ذهن خود حذف کرد و بعد تحصیل کرد .
آیا کسی با کند ذهنی میتواند استاد مغز شود و در شبکه های اجتماعی غوغا کند؟بله! جیم کوییک توانست!
آری؛او جیم کوییک است... کسی که میدانست دستگاه بزرگی بین دو گوش نامتناهی و بی حد و مرز وجود دارد مغزی که ما هر روز در صفحه نمایش مان کوچک و محدودش میکنیم! یا در صفحه موبایل یا پلی استیشن و چیز های دیگر...
همان مغزی که از هر ابررایانه قوی تر و شانش بالاتر است که هرکسی همان ابررایانه را ساخته باشد مغزش در چه حد قوی بوده است!؟
کتاب بی حد و مرز کتاب پسری است که مغزش درست کار نمیکرد
آری همان پسر است!
پسری که مغزش درست کار نمیکرد تلاش کرد و استاد مغز شد.
همان پسری که بخاطر تفکر بالا و دقیق بودنش در شرکت هایی همچون گوگل و... استخدام شده است و کنفرانس می دهد.
ما با کتاب بی حد و مرز انگار تلاش میکنیم مغزی را که گم کرده ایم پیدا کنیم!!
به نوشته کتاب می گوید که به ابرقهرمانی در سینمای ذهن خود نگاه کنید و مثل همیشه باید یک مشکلی و هم یک ابر قهرمانی .. پل می خواهد ریزش کند و ابر قهرمان با سرعت هرچه تمام تر می رود اما ندا های درونی سرعت او را کم می کند؛ به فرض مثال یادش آمد که دیروز صبح از خواب بیدار شد صورتش را شست و...
صدای پل لرزان به گوش می رسد... اما او هنوز در فکر این است که چگونه با دیگران درست رابطه برقرار کنم؟ و پل ریزش کرده است و او کنجی ایستاده است و به صدای مزخرف ندای درونی اش گوش می دهد .
در این کتاب صد ها موقعیت بیهوده آمده است ،که حداقل یکی اش در زندگی تان رخ داده است.
جیم برای این مشکل راه حل داده است که به همه این راه حل ها شروع کوییک میگوید وتمرین هایی برای این بخش در نظر گرفته است که تمام فصل دوره می شود و تمام آن ها را من انجام داده ام و واقعا جواب داده است!
جالبی داستان به اینجاست که راه حل هایش از کسانی که وقتی معلم نبود و یک مشاور تحصیلی سر کلاس می آمد و از روش های یادگیری میگفت، بهتر است!
آیا تابحال شنیده اید که میگویند (ماتنها از چهل درصد مغزمان استفاده میکنیم)؟ جیم کوئیک در کتابش جواب اینجور شبهه ها را داده است.
بگذریم...
چیزی که تقریبا یکی از فصل های کتاب می گوید برای من و شما هایی که این مقاله را می خوانید،
روش اشتباه مدرسه،روشی که ما با آن درس می خوانیم اشتباه است و اگر قرار باشد با این روش تحصیل کنیم از نوک قله هم خبری نیست:)
پس از خواندن این کتاب ناخود آگاه با بیهودگی خدا حافظی میکنید.
بدون اینکه خودتان بفهمید!
دلیلش هم خودتان میدانید!
شاید آدمی بودید که بدون موبایل روز اش شب نمیشد؛ اما با تمام کردن این کتاب دیگر شاید موبایل را برای تلفن زدن یا پیام دادن به آشنایان بخواهید.
حقیقتا تا الان زمانی که شاید معدود باری اسم جیم کوییک را شنیده باشید .
زمانی که او داشت پیشرفت میکرد ما ها خودمان را خیلی مشغول فناوری خیلی کمتر از مغز مانند موبایل و دستگاه های دیگر میکردیم زیرا مغز انسان این گوشی و این لپتاپ و... را ساخته است.
جیم کوییک توانست پس شما هم می توانید :)
پرواز کنید و خود را از قفس باور های غلط و هزاران چیز دیگر رها سازید و بی نهایت شوید: