سلام و درود دوستان
کتاب نوشته دبی فورد کلا 200 صفحه و کتاب پر محتوایی هست, با خودنش اگاهی و دریچه جدیدی ازخودشناسی به من هدیه شد مایل بودید کتاب رو تهیه کنید,تا پایان پست با من همراه باشید.
سایه ما شخصی است که ما ترجیح می دهیم نباشیم .سایه را می توانیم در فردی در خانواده مان بیابیم که بیشتر از همه در مورد دیگران قضاوت می کند, همچنین در یک مقام دولتی که رفتارش را محکوم میکنیم یا در فردی مشهور که با دیدنش سر خود را به نشانی تاسف و تنفر تکان می دهیم اگر درست متوجه این نکته شویم, این واقعیت حیرت آور میرسیم که سایه ما تمام آن چیزهای آزاردهنده و بخش های تاریک وجودمان است اکثرا سعی در سرکوب کردنش داریم.
اما سایه را تحت کنترل بگیریم میتواند به ما چیز هایی بدهد که همواره سعی در یافتنش داشتیم.
هرویژگی و خصوصیتی که سعی در نادیده گرفتن و پنهان کردنش دارید یا دلتان نمیخواد انرا داشته باشید به مانند یک توپ میماند که سعی کنید انرا زیر اب نگهدارید.تا وقتی جوان هستید و انرژی زیادی دارید,شاید بتوانید توپ را زیر اب نگهدارید اما در مواقعی خاص هنگامی که ضعیف تر شدید هنگام که نا امید از اینده بودید,وقتی نیروی دفاعی تان کاهش یافت,هنگامی که مجبور شدید تمام توانتان را صرف خانواده کنید این توپ به یکباره بالا می اید و در صورتتان میترکد این اثر سایه است.
تاثیر سایه هنگامی بروز میکند که اتفاقی در دنیای بیرونی سبب خارج شدن سایه از پناهگاهش شود و ماناگهان با رفتار,اعمال و احساساتی رو در رو شویم که انها را در زنگی مخفی مان پنهان کرده بودیم:
بازیکن حرفه ای فوتبالی به اعتیاد پناه میبرد.
معلمی به دلیل ناپاکی چشمش از کار برکنار میشود.
ستاره ثروتمند سینما هنگام سرقت از فروشگاه دستگیر میشود.
این سایه خود پنهانی ما است که به ما دیکته میکند لیاقت چه حد موفقیت راداریم یا محکوم به چه شکست ها و سرخوردگی هایی هستیم,سایه درجه اهمیت دادن به سلامتی و بدنمان را تعیین میکند.
سایه درون ماست که مشخص میکند چه وقت به بچه هایمان احترام بگذاریم.
اوست که بازیگری قرار میدهد که خودش میخواهد.
برای برداشتن نقاب از سایه باید کشف کنیم که چه چیزی را پنهان کرده ایم و باتمام انگیزه ها و ویژگی هایی که از انها نفرت داریم رابطه ای دوستانه برقرار کنیم.
باید سایه مان را بپذیریم تا ازادی را بشناسیم,برای اینکه به یک زندگی روشن و شفاف دست یابیم و به دیگران اجازه دهیم تا حقیقت را بدانند(از خود شرمسار نباشیم)بدون اینکه ترس گریبانمان را بگیرد که مبادا شخصیت اجتماعی ما نمایان شود.
سایه هنگامی متولد میشود که ما هنوز جوانیم,فکر منطقی مان تکامل نیافته و بسیاری از پیام ها را اشتباه میفهمیم.برای مثال ساده در کودکی شاید به ما گفته باشند بلند حرف نزن ما فکر میکنیم با بلند حرف زدن ادم بدی هستیم و باعث میشود در بزرگسالی هنگام بلند حرف زدن خود را سانسور کنیم و انرا عیب بدانیم.
هربار که رفتاری از ما در نوجوانی مورد اعتراض قرار میگیرد یا برای ان تنبیه میشویم ناخواسته قسمتی از خود واقعی مان را سرکوب میکنیم و رفته رفته خو را از خود واقعی جدا میکنیم.
انطور که یونگ میگوید,سایه از ما میخواهد برای ضعف هایمان را به سمت دیگران فرافکنی کنیم این ابزاری دفاعی نااگاهانه و یک ترفند برای خود پذیری است(من خوبم,ولی تو خوب نیستی)
چند تا مثال ساده :
تو خیابون دوستم به شکم بزرگ مردم توجه نشان میداد و انها رو تمسخر میکرد!در حقیقت ناخوداگاها میخواست احساس بهتری نسبت به شکم بزرگ خودش داشته باشه.
دوستم از شخصی بخاطر ترجیحات و سلایق اش نفرت داشت اینها همان عقایدی بود که چون عرف مجبورش کرده بودند و بابت انها شرمسار بود و در خودش سرکوب کرده بود تا جزوی از سایه اش شده بود,دوستم سایه خودش را در ان شخص دیده بود...
<<اگر میخواهید کسی را بشناسید توجه کنید در مورد دیگران چطور صحبت میکند...>>
و حالا ببینیم پشت هر احساسی که فرافکنی میکنیم در ناخواگاه و سایه ما چه پنهان شده:
برتری:میدانم که از تو بهترم,باید این را ببینی و بدانی.
سایه:این احساس را پنهان میکند که شما یک شکست خورده هستید یا اگر دیگران بدانند کیستید,شما را پس میزنند.
تکبر:مغرورتر از انم که بتوانی مایه پریشانی من بشوی,وجودت در اینجا مرا ناراحت میکند.
سایه:خشم سرشاررا به شکل دردی عمیق و پنهانی مخفی میکند.
بی عدالتی:عادلانه نیست اینهمه اتفاق بد برای من بیافتد.یا سزاورش نیستم که اینگونه باشد.
سایه:احساس گناه یا این احساس را پنهان میکند که دائما سرزنش میشوید.
حالت تدافعی:تو به من حمله میکنی بنابراین حرفهایت را گوش نمیکنم.
سایه:احساس بی ارزش بودن و ضعف شما را پنهان میکند,برای اینکه از خود دفاع کنید حمله میکنید.
تعصب:او یکی از نسل انهاست و انها میدانی چجور ادمها و چجور نسلی هستند.
سایه:انگیزه ی شما برای گمراه شدن.ویا احساس بی کفایتی شما در مسائل جنسی را پنهان میکند.
شکاکی:امده اند مرا بگیرند.توطئه ای را میبینم که کس دیگری متوجهش نمیشوند.
سایه:اضطراب سخت و طاقت فرسایی را در اعماق وجودتان پنهان میکند.
بصورت دلخواه در اوردن دیگران:وقتی بچه بودم,پدرم مثل یک ایزد بود.مردی که با اون ازدواج میکنم,قهرمان من خواهد بود.
سایه:این احساس را پنهان میکند که ضعیف و کودکی بی دفاع هستید و نیاز به حمایت دارید.
فرافکنی دروازه ای باز به سوی سایه هست.هر بار که فرافکنی میکنید توجه کنید درونتان چه احساسی دارید ان احساس را قبول کنید و تحت هیچ شرایطی خودتان را سرزنش نکنید.
<<ضرب المثل ایتالیایی:با دستان کثیف عیب دیگران را نشان نده!>>
یه داستان خلاصه از کتاب:
پسری درطول تحصیل در کالج بسیار فقیر بود اما دوستان دست و دلبازی داشت که اون دعوت به میهمانی میکردند.
شبی در حالی که سر میز شام بودند پسرک داستانی شرم اور از میزبان به یادش می افتد به سمت میزبان برگشت و گفت:یادتان هست تابستان پارسال شما و خانمتان در خیابان در حال جر و بحث بودید که .......................
بعد از مدتی همسر میزبان پسر را کنار کشید و با خشم پرسید:چرا میخواستی مارا در برابر دیگران سر افکنده کنی؟
پسر جوان اعتراف میکند همچین قصدی نداشته فقط داستانی به نظرش جالب بوده وبه یادش افتاده و تعریف کرده.
زن گفت:برگرد!خودت را در لحظه ای قرار بده تصمیم به تعریف داستان گرفتی.چه احساسی داشتی؟
پسر جوان در ان لحظه ارام مانده چون حق با زن بود در ان لحظه احساس حسادت میکرد,انجا غذا و نوشیدنی هایی بود که پسرک توان خرید انها را نداشت,این موضوع که نمیتواند محبت انها را جبران کند شرمسارش کرده بود پسر جوان ناخوداگاها میزبان را نیز در همان وضعیت احساس خودش قرار داده بود.
تمام زخم هایی که در گذشته تجربه کردید,از تصادف در رانندگی گرفته تا شکست در عشق,از دست دادن شخص تا رفوزه شد در مدرسه,در سایه به امانت گذاشته شده.روانشناسان به این احساسات"بدهی های عاطفی به گذشته"میگویند.برای باز پرداخت این بدهی,باید به داستان هایی گوش کنید که پشت هر کدام از این احساسات نهفته است.(احساسات هر کدام پیامی برای ما دارند).
چرا رها کردن عواطف منفی سخت است؟!
عواطف منفی مثل کوه یخ هستند هنگامی که احساسی منفی دارید چندین برابر ان احساس در سایه و یا ناخوداگاه شما پنهان شده است.
احساسات خودشان نیز احساس دارند انها وجود خودشان را توجیه میکنند و داستان قانع کننده ای برای شما میسازند اما باید حالات منفی را بیشتر بشانسید تا بتوانید از خودتان دور کنید.
ایا براتون پیش امده از رفتار دوستان,اعضای خانواده,کسانی که دوستشان داریم وبیشترازهمه ازرفتار و اعمال خودتان گیج و حیرت زده شوید؟
ما در تلاش برای پنهان کردن نارضایتی,چهره ای شاد به خود میگیریم تظاهرمیکنیم همچیزخوب و عالی است
در تربیت کودکانمان از هیچ کوششی فروگذار نمیکنیم,امیال درونمان زیر فشار های زندگی,مشکلات خانوادگی,اخبار و .. سرکوب میشوند.
در حقیقت درد های احساسی بخش عظیمی از زندگی روزانه ما را در برمیگیرند,ارزو های گذشته مان را فراموش میکنیم و از اینده دست میکشم.
انگشت اتهام را به طرف دیگران میگیریم تا پاسخی برای پریشانی و ناکامی هایمان بیابیم.
ما با سرباز زدن از خطاهایمان براحساس ناامنی و شرم پیروز شویم.
.
.
.
.
.