اوقات بسیاری برای همه ما پیش می آید که ناگهان متوجه میشویم کنترل زمان از دستمان خارج شده و سرعت گویی به مثابه نور در حال حرکت است. مثلا زمانی که به سن و سال خود توجه می کنیم یا بعد از یک هفته پرمشغله، با خودمان می گوییم این هفته چه قدر سریع گذشت! و حتی در خیلی مواقع دیگر از این مسئله حیرت زده می شویم و لحظه ای را در فکر خود غوطه ور، که نکند دیر شده یا سوالاتی از این قبیل که اصلا چیکار دارم می کنم؟ چرا اینجام؟ آیا در مسیر صحیح حرکت می کنم؟ آیا شاد هستم؟ آیا از زندگیام راضی هستم؟ اما نکته اینجاست که بارها و بارها ممکن است این سوال ها در ذهن ما خطور کند ولی همانطور که زمان سریع می گذرد و گه گاهی مارا به این افکار وا میدارد، به همانگونه نیز صبر کردن و اندیشیدن را از ما سلب می کند. بسیاری از ما آنقدر مشغول کارهای روزمره شده ایم که حتی به قول خودمان وقتی برای این فکرها نداریم. البته جالب است افرادی را می بینم که مثلا وقتی از آنها سوال می کنید نظرت چیست ورزش را شروع کنیم یا رژیم غذایی بهتری داشته باشیم، می گویند الان وقت ندارم یا سر وقت مناسب اینکار را انجام می دهم و جالبتر اینکه اگر آنها را لحظه ای در خلوت خودشان رها کنید، ساعت ها در شبکه های اجتماعی مشغول بالا پایین کردن عکس ها و ویدیوها هستند و وقت خود را به بطالت می گذرانند اما چند دقیقه ای وقت برای فکر کردن و رسیدن به مسائل مهمتر زندگی ندارند. البته هستند کسانی که از شبکه های اجتماعی به طرز مثبت هم استفاده می کنند اما موضوع صحبت ما این نیست و در زمان دیگری به آن می پردازیم.
سوال: چرا فکر کردن متمرکز سخت است؟
برای آنکه بتوانیم به این امر جواب دهیم، اول نیاز هست به چند موضوع دیگر بپردازیم:
اول: فکر کردن متمرکز چیست؟
وقتی فرد زمانی معین را برای موضوعی خاص تعیین می کند و در آن زمان فقط به یک یا چند موضوع مرتبط به آن فکر می کند را می توان فکر متمرکز نامید.
دوم: چرا تمرکز سخت است؟
بنا بر گفته نویسنده کتاب ذهن حواس جمع، ما انسان ها ذاتا بی حوصله هستیم و برای رفع بی حوصلگی خودمان دست به کارهایی می زنیم که حواسمان را پرت کنند. اما ایشان مسئله حواس پرتی را خیلی عمیق تر بررسی می کند که پیشنهاد می کنم حتما خودتان کتاب را تهیه و مطالعه نمایید ولی برای رساندن مطلب، خیلی کوتاه به چند نکته ای شاره خواهیم کرد.
انسان حواس پرت است چون دروناً:
ممکن است خیلی ها امروز، فقط شبکه های اجتماعی را باعث حواس پرتی تلقی کنند اما اگر به گذشته نگاهی بیندازیم، زمانیکه رسانه ها به اینگونه پیشرفت نکرده بودند، افراد بسیاری با رادیو حواسشان پرت می شد و بعد از آن هم خیلی ها با تلویزیون. قطعا می توان گفت که در گذشته کمتر از امروز حواسمان پرت می شده اما انسان آنوقت ها نیز با مسئله حواس پرتی دست و پنجه نرم می کرد. در واقع مسئله اصلی حواس پرتی از نظر نویسنده نیر ایال، وقتی که ما برنامه ای برای تمرکز نداشته باشیم، به این دلیل که ذاتا بی حوصله هستیم و به سمت منفی گرایش داریم، حواسمان پرت می شود. اما دلیلی که این موضوع را اول باز کردم را در آخر توضیح می دهم.
اما برگردیم به موضوع اصلی مصاحبه با شیطان.
نویسنده کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید، ناپلئون هیل، در سال ۱۹۳۸ میلادی با کتابی به اسم Outwitting The Devil به شیوه جالبتری بحث حواس پرتی انسان را به پیش می کشد که گویی با شیطان در حال مصاحبه است و عملا طوری کتاب را به خط درآورده که شیطان عامل حواس پرتی و همه فجایع انسانی است. اما شیطان خود نیز عوامل شکست و فجایع انسانی را به نوعی فرصتی دیگر برای موفقیت می داند! ناپلئون هیل در حین مصاحبه با شیطان از او می پرسد:
عالیجناب، از چه ابزاری به عنوان سلاح برای نفوذ به ذهن انسان استفاده می کنید؟
شیطان جواب می دهد: ترس و عشق
ناپلئون می پرسد: چگونه ار ترس برای نفوذ به ذهن انسان استفاده می کنید؟
شیطان جواب خیلی مفصلی می دهد که مایلم خلاصه ای از آن را بیان کنم که دقیقا موجب روشن شدن اصل این نوشته می شود.
شیطان در جواب می گوید:
انسانی که هدف قطعی ای را دنبال نمی کند، راه را برای نفوذ من باز می گذارد و در همین لحظه است که من می توانم با استفاده از ترس یا عشق، به فکر او نفوذ کنم. اما شیطان اینگونه توضیح می دهد که بسیاری از ترس ها که انسان تجربه می کند، درواقع مقصر اصلی انسان نیست و به زمان کودکی او باز می گردد. یعنی خانواده ای که در آن بزرگ شده و تعلیم یافته، جامعه ای که در آن پرورش یافته و مدرسه ای که در آن تحصیل نموده. در ادامه ناپلئون متحیر می شود و سوال می پرسد، که ای عالیجناب، چگونه با وجود این همه کلیسا باز هم راه برای نفوذ شما فراهم می شود و شیطان در جواب می گوید: اتفاقا، کلیساها با پرورش ترس و وحشت از دنیای بعد از مرگ، شرایط نفوذ مرا فراهم می کنند چون انسانی که بترسد، در واقع از هدف قطعی خود دور می شود و تقریبا از هر ۱۰۰ نفر فقط ۳ نفر قادر بودهاند که با داشتن هدف قطعی از دست شیطان جان سالم به در برند.
در ادامه شیطان از اصطلاحی به نام Hypnotic Rhythm به معنی ریتم خواب آور استفاده می کند و می گوید این روند یک شبه اتفاق نمی افتد و درواقع به مرور زمان، ذهن انسان با این ریتم خواب آور دچار ترس و عملا از داشتن هدف قطعی دور می شود.
اما از طرفی دیگر پرسش اینجاست که آیا انسان کنترلی بر ذهن خویش دارد؟ و شیطان که به نحوی انگار راز بزرگی را فاش می کند، می گوید بله! از نظر نویسنده شخصیت شیطان طوری به تصویر کشیده شده که بسیار عالم است و خیلی علمی توضیخ میدهد. او می گوید:
همانطور که در سلول های بدن انسان، الکترون و پروتون (مثبت و منفی) در حال چرخش و نقشی کاملا متعادل را ایفا می کنند، دنیای زمینی ما نیز به همان اندازه تعادل منفی و مثبت را حفظ می کند و ادامه می دهد که خداوند قدرت کنترل ذهن را به انسان هدیه داده و انسان می تواند با آگاهی و حفظ هدف قطعی از این مسیر جدا شود. در واقع، شادی، آزادی، عشق، ثروت و همه صفات مثبت دیگری که انسان در جستجوی آنهاست، در هدف قطعی و حفظ آن خلاصه می شود. اما چالش اصلی انسان زمینی این است که اولا در جهت داشتن هدف مشخص تلاش ثانیاَ از آن محافظت نماید.
اگر بگوییم که منظور ناپلئون هیل از این مصاحبه، چالش زمینی انسان بین دو نیروی خیر و شر باشد، درواقع این کتاب بیان گر این است که در صورت عدم داشتن هدف مشحص و قطعی، ذهن انسان درهای روح و ذهن خویش را به سوی نیروی شر باز می گذارد و از آنجاست که دچار ریتم خواب آور می شود. ناپلئون با اینکه کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید را ۱۵ سال قبل از این کتاب نوشته، در هیچ بخش از نوشته هایش اینگونه مطالب را باز نمی کند و گویی برای آسان تر کردن اصل مطالب به این گونه نوشتار روی آورده است. البته که در سال ۱۹۳۸ میلادی، مسیحیت در اکثر دنیا از محبوبیت بیشتری برخوردار بود و گفتار وی که به این شکل نوشته شد کاملا با آن زمان مطابقت دارد، هرچند که این کتاب تا حداقل ۷۵ سال بعد چاپ نشد! اما مطالب این کتاب بسیار تاثیرگذار و قابل استفاده در دنیای امروز است.
در واقع انسان امروزی با حواس پرتی های بیشتری نسبت به قرن های پیش مواجه است و همچنین نیاز به نظم شخصی و کنترل افکار بیش از پیش از اهمیت بیشتری برخوردار است. دنیای ما مملو از حواس پرتی های بسیار است که می تواند ما را از هدف مشخص یا قطعی دور نماید. کافیست که به اطراف خود توجه کنیم و ببینیم که چطور ذهن انسان ها با شبکه های اجتماعی کنترل می شود. چگونه اخبار منفی و گاهی حتی جعلی، روی ذهن ما تاثیر می گذارند و به قصد ترس، واهمه، تردید، شک و غیره را در ذهن ما می کارند. انسان در مقابل افکار جمعی و ایدئولوژی های غلط آسیبپذیر است و امروزه با وجود اینترنت، به سرعت ذهن ما در حال پردازش میلیون ها دیتا است و همین امر انتخاب هدف قطعی را سخت تر می کند.
مرجع:
۱. کتاب ذهن حواس جمع
۲. کتاب Outwitting The Devil