اکثر پدر و مادرها ، همیشه آرزو می کنند که فرزندانشان، بتواند به آدمها احترام بگذارند، به بقیه کمک کنند و رابطه خوبی با دیگران برقرار کنند و بتوانند آنها را درک کنند. اکثر ما همیشه از رفتارهای آدمها در بیرون از خانه خسته و آزرده می شویم و دلمان نمی خواهد فرزندانمان یکی مثل آن افراد شوند، آدمهایی که از کنار هم رد میشوند و به هم تنه میزنند، آدمهایی که وقتی کسی را ضعیف میبینند، به جای کمک، به او میخندند، آدمهایی که وقتی دردی را میبینند که شاید بتوانند درمانی برای آن باشند، بیاعتنا رد میشوند، آدمهایی که اصلا نمیدانند حق و حقوق و مسئولیت چه معنایی دارد، چه برسد به این که به آن احترام بگذارند، احترام! اصلا این که نمیدانند احترام چی هست خودش مشکل بزرگی است. اما مطمئنن نیستند که چهطور میتوانند به فرزندانشان چنین اصولی را بیاموزند. آموزش کمک به دیگران را به کودکان از همان ابتدا شروع کنیم
چرا ما حسهای هم را نمیفهمیم؟
همه ما آدمها، می دانیم گرسنگی و تشنگی یعنی چه، همه غمگین، خوشحال، عصبانی و … میشویم و حسش را میفهمیم. پس چهطور میشود که حسهای همدیگر را درک نمیکنیم؟ بچهها هر چه بزرگتر میشوند، بیشتر احساسهای خودشان را کشف میکنند و درک میکنند. آنها کمکم میفهمند رنجیدن، آزرده شدن، طرد شدن، شرمگین شدن و …. چه حسهایی هستند و چهطور به وجود میآیند، بعد، وقتی توانستند حسهای خود را درک کنند،کمکم حسهای بقیه را هم میفهمند. اما، وقتی والدین، جلوی ابراز احساسات بچهها را میگیرند، یا وقتی آنها را گیجترمیکنند، مثلا وقتی آزرده است با او طوری رفتار میکنند انگار عصبانی است یا همه ناراحتیهایش را با خوراکی برطرف میکنند، به جای این که با او در مورد حسهایش حرف بزنند و کمک کنند بهتر کشف کند، این مسیر اتفاق نمیافتد. نتیجهاش خیلی از آدمبزرگهایی است که هنوز نمیدانند چه حسی دارند و با این حسی که دارند باید چه کار کنند! چنین افرادی، چهطور قرار است حسهای دیگران را درک کنند و کاری برایش انجام بدهند؟
حقوق من با تو برابر است، اما حق من کمی بیشتر است!
این جمله را زیاد شنیده اید که انسانها با هم برابرند.
اصلا این جمله چه معنایی دارد؟ آیا واقعا همه مثل هم هستند؟ البته که نه. ولی وقتی پای حق و حقوق به میان میآید، ما حقوق مشترکی داریم. همه ما به عنوان یک انسان حقهایی داریم که چیزی این حق را از ما نمیگیرد. همه ما حق داریم حریم خصوصی داشته باشیم و مورد احترام قرار بگیریم .همه ما حق داریم… همه ی اینها را همه یاد دارند.اما موضوع این است که وقتی در موقعیتی قرار میگیریم، چهقدر به این که حق دیگری را ضایع میکنیم اهمیت میدهیم. مثلا، حریم خصوصی، شما اگر کسی وارد حریم خصوصیتان بشود، خیلی آشفته میشوید و احتمالا سعی می کنید وارد حریم خصوصی دیگری هم نشوید. اما همه جا مسئله اینقدر واضح نیست، وقتی مثلا فیلمی را برایتان بلوتوث میکنند که میدانید بدون اجازه گرفته شده، حریم خصوصی آن افراد را رعایت میکنید، آن فیلم را پاک می کنید، بدون این که حتی ببینید؟ امیدوارم از آن افراد نباشید که فیلم را میبینند، برای بقیه هم بلوتوث میکنند،استدلالشان هم این است که من نفرستم، یکی دیگر میفرستاده! در این صورت،احترام به حریم خصوصی دیگران را رعایت نمیکنید، این کار خیلی فرقی با دزدکی وارد خانه کسی شدن ندارد، فقط خاصیت دنیای مدرن و ابزارهایش، موارد متفاوت است. همین نکتههای ظریف هستند که اخلاقیات را در فرزندان ما شکل میدهند. آنها همیشه نگاهشان به ما است و از رفتارهای ما ریز به ریز، قانونهای کلی زندگی خودشان را میسازند.
حال راهکار چیست؟
ما باید حس های فرزندانمان را به رسمیت بشناسیم و در مورد حس ها با آنها به طور کامل با آنها حرف بزنیم و در قدم های بعدی او را تشویق کنیم حس های دیگران را کشف و درک کنند. در مورد احساساتتان با انها حرف بزنید و یک راهنمای خوب برای فرزندانتان باشید
حق و حقوق فرزندانتان را به او یاد بدهید او به عنوان یک شهروند در زندگی اجتماعی باید بداند چه حقوقی دارد. و باید به او یاد دهید که دیگرانسانها هم این حقوق را دارند و همه باید در ارتباط با یکدیگر این حقوق را رعایت کنیم.
به فرزندانمان یاد دهیم حقوق دیگران را رعایت کنند تا جایی که می توانند به دیگران کمک کنند. مثلا عضو خیریه شوند در بازارچه های خیریه فعالیت داشته باشند و از کودکی به آنها مسئولیت های کوچک دهیم و آنها را مسئولیت پذیر نماییم. او را تشویق کنیم از همان کودکی کمک کردن را بیاموزد مثلا با خرید وسایل تحصیل برای نیازمندان و کمک به آنها، این را به آنها بیاموزیم.
با راههای کمک به دیگران بیشتر آشنا شویم
مصداق های کمک به دیگران را که برایمان مهم است لیست کنیم و از همان ابتدا آنها را به فرزندانمان یاد دهیم و خودمان نیز به آنها عمل کنیم
لیست نمونه