یادش بخیر، یه دبیرستانی شهرستانی بودیم! پدرم به واسطه ی اینکه استاد کامپیوتره، توسط سازمانی که در آنجا مشغول بود، به نمایشگاه های تلکامپ و الکامپ و ... فرستاده میشد جهت خرید تجهیزات جدید و خیلی کارای دیگه
فکر کنم سال ۹۳ بود و من دبیرستانی بودم، پدرم به نمایشگاه کتاب تهران رفته بود. صبح زود رفت و شب برگشت با یه کیف پر از کاتالوگ های رنگ و وارنگ، منم به اون کیف حمله ور شدم و اولین مواجه ی من با طاقچه اینجا و با دیدن این پوستر کوچیک و لذت بخش بود
اپلیکیشن طاقچه رو نصب کردم و خیلی سریع با هم آشنا شدیم :) اون موقع ها یه وبلاگ به اسم اولین پرواز روی میهن بلاگ (که الآن بسته شده و به کارش پایان داده) داشتم و اینقد ذوق زده بودم که دربارش نوشتم:
این متن پست وبلاگ اولین پرواز (وبلاگ شخصی و قدیم من) سال ۱۳۹۵ و لازم به ذکره که اون موقع دوست داشتم یه پلتفرم کتاب صوتی طراحی و راه اندازی کنم و براش داشتم برنامه نویسی اندروید یاد می گرفتم!
طاقچه، نزدیک ترین کتاب فروشی به شهر
نمایشگاه کتاب شده بود و من طبق معمول هر سال که می رفتم نمایشگاه کتاب تهران (با این که دور بود و علاوه بر اون باید از بزرگراه چالوس!! عبور می کردیم) امسال به دلیل مشغله و کنکور نتونستم برم. بالاخره به هر صورتی که بود، بابام خودش تنهایی رفت نمایشگاه کتاب. وقتی که پدرم برگشت بر خلاف سال های قبل نمایشگاه کتاب، براش خیلی جذاب و جالب شده بود. برام از غرفه های مختلف تعریف می کرد تا رسید به بروشور اپ طاقچه که توی کیفش بود...از غرفه ی بسیار بزرگش گفت تا رفتار شخص مسئول اون غرفه و نوع صحبت کردن آن ها. فارغ از این که عکس قشنگی بود، مطالب کوتاهی هم درباره ی طاقچه نوشته بود. من قبلا اسم این برنامه رو شنیده بودم ولی نصبش نکردم. نمی دونم با خودم چی فکر می کردم! تا وقتی که این جریان ایده و کتابخانه ی صوتی بشنو پیش اومد و من هم شروع به مطالعه و تحقیق کردم، لازم دیدم که این گونه برنامه ها رو هم نصب کنم. تازه متوجه شدم که از چه چیزی غافل بودم طاقچه، نسبت به کتابخانه های اندرویدی دیگه، از رابط کاربری یا همون UI خوبی برخوردداره. کار با اون راحت تر و لذت بخش تره. رنگ زمینه ها و محیط برنامه چشم رو خسته نمی کنه. کتاب های متنوع، بسیار خوب و با کیفیتی هم داره که انتشارات های معروفی همچون جامی و سوره مهر، بوتیمار همکاری داره. البته نا گفته نماند که خود طاقچه هم به عنوان یک انتشارات (از نوع الکترونیکی) فعالیت می کنه که جای شکر داره. نمی دونم چرا مردم حاضرن مثلا یه کتاب 15 هزار تومنی رو بخرن ولی همون کتاب رو که به قیمت 5 هزار تومن توی این جور برنامه ها اومده رو نمی خرن (اینم خودش یه مسئله ی عمیق فرهنگیه) بگذریم... داشتم می گفتم...طاقچه علاوه بر کتاب، روزنامه ها مثل شرق، ابرار، راه مردم، ایران، جهان اقتصاد، ... و مجله ها و هفته نامه های بسیاری هم در خودش داره از جمله کلیک، شما، اقتصاد برتر، تحلیل پژوهشی کتاب،...نتیجه گیری نهایی رو به خودتون واگذار می کنم. پیشنهاد می کنم حتما این برنامه رو نصب کنید و یه سری هم به بخش داستان و رمان بزنید. من که معتادش شده بودم! تنوع خوبی داره
درباره فیدیو و آوابوک و چند تا دیگه هم نوشته بودم که از حوصله ی مطلب خارجه ولی فقط همینو بگم که کلی از فیدیبو بدم اومده بود :)...خخخخخ
روز ها گذشت تا این که رسیدیم به سال ۱۳۹۸، من در استارتاپ وصال به عنوان مدیر فنی همه فن حریف مشغول بودم. (همینجا می گم اگه اهل گوش دادن به مداحی و مولودی و نوای مذهبی هستید، اپلیکیشن وصال رو نصب کنید) اواسط سال بود که من به همراهی مدیر وصال تونسته بودیم برای مشاوره با مدیر عامل وقت طاقچه وقت جلسه ای رو هماهنگ کنیم، جلسه ی خیلی خوبی بود و در آخر همون جلسه به دو نفرمون موقعیت های شغلی ای پیشنهاد دادن که در ابتدا قبول نکردیم. ابتدای سال ۱۳۹۹ شرایط خاصی پیش اومد که هر دوتامون برای موقعیت های شغلی فوق اقدام کردیم. در نهایت دوستم (مدیر وصال) استخدام شد و من... خودتون ماجرای مصاحبه ی شغلیم رو بخونید:
فروردین ۱۳۹۹ بود و اوج کرونا، من شهرستان بودم و به معنای واقعی قرنطینه. در چنین شرایط خاصی ابتدا از منابع انسانی حصین (شرکت هولدینگ که طاقچه زیر مجموعه اش هست) با من تماس گرفتن یه سری سوالات از محل زندگی و تحصیلات و سوابق و تجربیات کاری و به طور کلی درباره ی اون چیزی که توی رزومه نوشتم پرسیدن و یجورایی چک کردن که گفته هام با رزومه تطبیق داره یا نه. روز بعدش باهام یه جلسه مصاحبه هماهنگ کردن که فکر کنم هفته ی بعدش بود برای موقعیت شغلی برنامه نویس بک اند node js
اواخر فروردین ماه بود و من همچنان شهرستان بودم، همه چیز رو آماده کردم برای جلسه ی مصاحبه ی فنی طاقچه. شروع شد و من تا حدی مضطرب به صحبت های اولیه ی مدیر فنی طاقچه گوش می دادم. بعدش یه سوال الگوریتمی پرسیده شد و منم به ساده ترین روش حلش کردم، بعدش ازم خواست که روش حلش رو بهتر کنم و بعد از اندکی تلاش نتونستم (اینطوری بود که من واقعا با جاوااسکریپت کد می زنم و به صورت آنلاین تلاش هام رو می دید) خلاصه براتون بگم که از هر چیزی که توی رزومه ام نوشته بودم پرسید با جزییات فراوان و هر موضوع چندین سوال پیچیده که نصف بیشترش رو یا کامل نمی دونستم و می گفتم بلد نیستم یا نصفه و نیمه جواب دادم، اواخر مصاحبه هم مجددا در محیط node js کد زدم. مغزم انگار چند دور دویده بود و دیگه جانی براش نمونده بود. دو ساعت گذشت و این مصاحبه ی آنلاین به پایان رسید و گفتن نهایتا تا یک هفته نتیجه ی نهایی رو ایمیل می کنن برام. مصاحبه گر که مدیر فنی بود، فوق العاده همراه و خوش برخورد و باحوصله بود. (الآن که همکارشون هستم این شناخت خوب اولیه برام هر روز بیشتر از روز قبل ثابت شده)
بعد از دو هفته ایمیلی برام اومد که با متنی بسیار عالی بهم گفتن که رد شدم و برای اون موقعیت شغلی برنامه نویسی node js مناسب نیستم. همزمان در موسسه تبیان به عنوان برنامه نویس فول استک پاره وقت به شدت دون پایه استخدام شدم که کارای سایت پرسان رو جلو ببرم. اون موقع ذهنم به شدت آشفته بود... کارای همزمان بسیاری داشتم. تبیان که مشغول شده بودم و در کنارش مدیریت فنی و مسؤولیت زیاد سایت وصال همواره همراهم بود. علاوه بر این همه مشغولیت، پشتیبانی زیرساختی و ادمین سیستمی پاره وقت سایت رومیتا رو قبول کرده بودم که کلی کار انتقال سرور و ریفکتور زیرساخت نرم افزاری و ازین جور کارا به گردنم انداخته بود، به همراه چند نفر از دوستام پروژه هم می گرفتم (از اول سال ۱۳۹۹ تا آخر تابستون حدود ۸ تا پروژه شد!) که دوتاش هم با اصطکاک فراوان به شدت آزار دهنده بدون نتیجه ی مالی و با تحمل ضرر به پایان رسید. خیلی از تلفن هارو جواب نمی دادم و با پیام های کارفرما ها یا اعضای تیم برنامه نویسی مون، دچار رفلاکس عصبی می شدم و تا حدی افسرده شده بودم و مدام احساس خستگی می کردم.
اواسط تابستان سال ۱۳۹۹ بود. در چنین شرایطی ازدواج کردم و این اتفاق نقطه ی عطفی برام بود. ساکن تهران شدم. آروم آروم دست به انتخاب بین کار هام زدم و شروع به حذف شون کردم. از وصال که یه جورایی بچه ام بود به سختی جدا شدم. تلاش زیادی کردم که پروژه های ناتمام رو تموم کنم و اونهایی که وقت نداشتم رو به کسانی دیگه بسپارم حتی اگه هزینه داشت...خلاصه اینکه اوضاع روز به روز بهتر و بهتر می شد.
حدود آبان ۱۳۹۹ بود که مجددا از طاقچه باهام تماس گرفتن و منو برای موقعیت شغلی جدیدی با عنوان DevOps Engineer و ادمین سیستم دعوت کردند. خیلی خوشحال شدم و قبول کردم. جلسه ی مصاحبه به سختی دفعه قبل دو ساعته نبود و کوتاه تر بود، در ضمن به صورت حضوری رفتم در محل شرکت و کلا راحت تر گذشت. اعتماد به نفس بیشتری داشتم و البته در طول مدت یک سالی که گذشته بود، کلی کار جور واجور کرده بودم و تسلطم بیشتر شده بود، اعتقادی به شرکت در دوره ها و موسسات آموزشی نداشتم ولی به هر حال برای بهتر شدن رزومه و کسب تجربه در دوره ی node js مکتب شریف شرکت کرده بودم که تا حدی تاثیر داشت، در نتیجه اندکی بهتر از مصاحبه ی دفعه ی قبل ظاهر شدم. مرحله ی بعدی مصاحبه یه روز به صورت حضوری روی یه پروژه ای که بهم داده بودن، توی شرکت کار کردم و همچنین با فضا آشنا شدم. خیلی تجربه ی خوبی بود البته توی اون روز نتونستم پروژه رو به نتیجه برسونم. خیلی سخت بود انصافا! از صبح که شروع به کار کردم تا غروب نتونستم کاری از پیش ببرم.
دو سه روز گذشت و من به کلی از به نتیجه رساندن پروژه آزمایشی ناامید بودم. همسرم در جریان مصاحبه و داستان هاش بود و همین روز ها بهم گفت که یه بار دیگه تلاش کنم تا شاید به نتیجه ای برسه...منم نشستم پای لپ تاپ و بعد از کمتر از یه ساعت تلاش و دیباگ کردن، بالاخره مشکل اون پروژه آزمایشی حل شد. بالافاصله برای مدیر فنی طاقچه فرستادم و دو روز بعد، خودشون بهم خبر دادن که در طاقچه استخدام می شم :) و جلسه ای رو برای شروع به کار و توضیح ساختار تیم و شرکت هماهنگ کردند...و اینطوری شد که از طاقچه سر در آوردم
تا الان حدود هفت ماه هست که در تیم طاقچه مشغول به کارم. اولین و همه ترین نکته ای که در مورد فضای کاری طاقچه به نظرم می رسه، اعتماده. بار ها به دلایل مختلف اشتباه کردم که منجر به مشکلات فراوانی شد ولی اعتماد اولیه جهت واگذاری کامل و تحویل کار ها از بین نرفت. کلی فرهنگ کاری مثبت و فوق العاده ی دیگه رو میشه دید مثل اهمیت دادن درجه ی اول به نتیجه، گفتگوی موثر، پذیرا شدن تکنولوژی های جدید و عدم گارد گرفتن در مقابلشون، فضای دوستانه و صمیمی، تواضع و فروتنی و آنبوردینگ فوق العاده عالی :)
داره روز به روز طاقچه بهتر و بزرگ تر میشه، از این که در این تیم عالی (بدون اغراق) حضور دارم و در این شکوفایی سهیم هستم (به اندازه ی خودم) بسیار خوشحالم. پایین پادکست مورد حمایت طاقچه رو می تونید بشنوید و در بالا پیج اینستاگرام طاقچه رو می تونید ببینید. منم توی این پست اینستا هستم و عید امسال رو تبریک گفتم D:
پس نوشت۱: این پست تبلیغاتی نیست! صرفا تجربیات شخصی بنده از مراحل استخدام و کار در طاقچه است
پس نوشت۲: در اینجا و اینجا می تونید تجربیات بقیه رو درباره شرکت طاقچه بخونید