مُح‌فا | MohFA
مُح‌فا | MohFA
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

آخرین تار موی (یادداشت دکتر محسن رنانی در خصوص جنبش مهسا امینی)

استاد محسن رنانی، در حال امضای کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» برای مراسم رونمایی از کتاب (منبع تصویر: گالری تارنمای رسمی دکتر رنانی)
استاد محسن رنانی، در حال امضای کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» برای مراسم رونمایی از کتاب (منبع تصویر: گالری تارنمای رسمی دکتر رنانی)

محسن رنانی عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان، با مرتبه استاد تمام، و از چهره‌های شاخص اقتصادی ایران است. او در سال ۱۳۴۴ در رهنان اصفهان به دنیا آمد و تا دیپلم در اصفهان تحصیل کرد، و سپس مدارج کارشناسی (۱۳۶۶)، ارشد (۱۳۶۸) و دکترا (۱۳۷۵) را در رشته اقتصاد، از دانشگاه تهران اخذ کرد.

دکتر رنانی، سال‌های سال با تحلیل‌های موشکافانه و دقیق خود، سعی در یاری و بهبود حکومت و رفتار و قوانین آن داشتند؛ اما به هر دلیل این سخنان و یادداشت‌ها و تذکرها و کتاب‌ها و... نادیده گرفته شدند و تقریبا هیچ‌گاه سخنان حق‌طلبانه و آزاداندیشانه او به نتیجه نرسیدند. چه بسا که بارها و بارها او و دوستانش را از ممنوع‌الکار کردند و صدای‌شان را در همهمه‌های خود به سکوت وا داشتند، که نکند کسی از مردم حرف‌های او را شنیده و «آگاه» شود.

اما در روزگاری که اینترنت، آگاهی‌بخشی و اطلاع‌رسانی را بی‌نهایت ساده کرده بود، این روشن‌فکر آزاداندیش خوش‌سخن آرام‌دل، گفته‌های خود را در تارنما (سایت)، و بعدها، کانال تلگرام خود منتشر کرد. این سخنان، همیشه راهنمای آنان بوده‌اند که گوشی برای شنیدن و دلی صاف برای آموختن و آگاه شدن داشته و دارند. پس دانشجویان و آنان که رهرو راه حق و آزادی بوده‌اند، خود، او را دوباره یافتند و به سخنان سنجیده و نغز و پرمغزش گوش جان سپردند.

****************************************

در روزهای ابتدایی اعتراضات، و در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۱، ایشان، که همواره از حامیان دانشمند ایران آزاد و آباد بوده‌اند، یادداشتی را برای جنبش مردم ایران در خون‌خواهی از مهسا امینی، در کانال تلگرامی و تارنمای خود منتشر نمودند. این یادداشت، مثل همیشه دل‌سوزانه، پدرانه، عالمانه و مدبرانه نوشته شده بود و قصد داشت تا آنجا که می‌تواند، حکومت را به اشتباهات خود آگاه کرده و آن را به آخرین راهکار ممکن برای پیش‌گیری از انقلاب پرهزینه و پرحادثه دعوت نماید.

هرچند این یادداشت نیز همچون دیگر گفته‌های این دانشجوی نخبه قدیم و استاد خیرخواه و خردمند امروز، توسط حکومت نادیده گرفته شد، و شاهد هستیم که چه‌طور کم‌کم عنان جای‌جای کشور از دستانش خارج می‌شوند.

اما از آنجا که این یادداشت و دیگر صحبت‌های دکتر رنانی، فقط برای حکومت نبوده و نیست، تصمیم گرفتم تا آن را در اینجا و برای مخاطبان عزیز، بدون هیچ‌گونه تغییر و تصحیح و تلخیص، بازنشر دهم، تا افراد بیشتری از آن بهره‌مند شوند. امید است که فردا، گوش‌های شنوا بیشتر باشند و دست‌های توانا، پرتوان‌تر از پیش کشور را بسازند و آزادانه و عاشقانه، خاک این کشور را به آبادانی برسانند و زیبایی‌هایی بیافرینند که سال‌هاست بدل به این مَثَل شده است: «هنر، نزد ایرانیان است و بس.» و شاهد باشیم که ایران، دوباره از نو جوانه خواهد زد، و شادی و خرمی، دوباره از او به تمام جهان صادر شود و نمادی از عشق و امید و هم‌بستگی باشد.

آخرین تار موی

دوستان هی می‌پرسند چرا در این زمانه بیم و امید ساکتی؟ راستش دو مطلب تحلیلی نوشته‌ام و کنار نهاده‌ام. آخر دیگر چه سخنی مانده است با حکومتی که نه گوشی برای شنیدن دارد و نه مهارتی برای دیالوگ؟ دیالوگ را رها کنید، با چهل سال حکمرانی هنوز مهارت سخن گفتنِ درست با جامعه را هم ندارد. آری چند دهه است که گفتنی‌ها توسط نخبگان فکری و مدنی گفته شده است، اگر می‌توانست، می‌شنید و اگر می‌خواست، گامی‌ برمی‌داشت.

و آخر چه می‌توان گفت با نسلی که چهل سال است از حکومت و از روشنفکران فقط حرف شنیده است و امروز تصمیم گرفته است خودش عمل کند. نسلی که قدرتمندانه با یک حرکت، کل صحنه بازی را تغییر داد و همه مرزها و محدودیت‌ها را جابه‌جا کرد و نشان داد که جامعه، همچنان زنده و پویا است و به وقت خودش برگه‌های آسِ خود را رو می‌کند. و مفتخریم به جامعه‌ای و نسلی که با رونمایی از ظرفیت‌های نهفته‌اش و آشکارسازی امیدهای وجودی‌اش، توانست یک‌شبه دریایی از امید روانشناختی‌ را نیز برای خودش خلق کند.

همیشه به ما گفته‌ بودند خون مظلوم خون خداست که برکت خواهد کرد و در دعاها خدا را به خون مظلوم سوگند دهید. اکنون چه برکتی عظیم‌تر از این که خون مهسای زیبای ایران، این همه انرژی و نشاط به جامعه تزریق کرد؟ بنگرید، نه تنها ملتی بلکه جهانی به‌پا خاسته است برای پاسداشت حرمت خون دختری که نماد تبعیض‌ بود، چون زن بود و کُرد بود و سُنی بود؛ و همه چیز مهیا بود که مرگ او درگمنامی فراموش شود. کاک امجد و باجی مژگان، می‌بینید چگونه جوانان از همه اقوام، زبان‌ها و مذاهب ایرانی، قیام کرده‌اند تا خون دختر مظلوم شما زنده بماند؟ برکت بر شما و برکت بر این نسل باد. این روزها ایران، خدایی‌ترین، عرفانی‌ترین و رویایی‌ترین روزهای سه دهه اخیر خود را تجربه می‌کند. شرم باد بر آنان که افسانه بی‌دینی را به این نسل می‌بندند و حجاب را که طبق آموزه‌هایی که خودشان به ما آموخته‌اند، نه جزء اصول دین است و نه جزء فروع دین، ابزار سرکوب این نسل کرده‌اند.

آری نسلی که قدرتمندانه برای خودش رهبر خلق می‌کند، اندیشه خلق می‌کند و راهکار خلق می‌کند، نیازی به رهنمودِ روشنفکران فرسوده و دانشگاهیان بی‌عملی چون من ندارد. او آنقدر قدرتمند است که همه خلاء‌ها را خودش جبران می‌کند.

با حکومت نیز همه گفتنی‌ها گفته شده است، شاید تنها سخنی که باقی‌مانده است و می‌توان امروز بدون لکنت گفت این است که این نظام دارد شکست می‌خورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته است، فقط تئوری پیروزی دارد. آقایان، برای ماندن، باید تئوری شکست هم داشته باشید. با شیوه‌ها و اندیشه‌های گذشته، نمی‌توانید این نسل را مهار و با آن تعامل کنید. بنابراین برای حفاظت از خودتان و از کشور، تنها یک راه باقی مانده است و آن این که بپذیرید این قانون اساسی و این سامان سیاسی پاسخگوی این نسل و این جامعه نیست و لازم است بر اساس اقتضائات دنیای جدید و نسل جدید از نو بازنویسی و بازسازی شود. در این صورت، نخست باید نخبگان مستقل ملی و نمایندگان واقعی جامعه مدنی بویژه چهرگانی که جامعه به آنها اعتماد کرده است (سلبریتی‌ها) را به رسمیت بشناسید و با آنان گفت‌وگو کنید تا درباره سازوکاری اعتمادآمیز به توافق برسید. سازوکاری که در آن، شیوه تشکیل «شورای ملی بازنویسی قانون اساسی» به دقت تعیین شده باشد. بازنویسی‌ای که البته در چارچوب همین قانون اساسی کنونی به همه‌پرسی گذاشته خواهد شد. با پذیرش چنین فرایندی است که نخبگان و چهرگان می‌توانند برای اقناع جامعه وارد گفت‌وگو با آن شوند. شاید و تنها شاید با این راهکار بتوانید اعتماد جامعه را جلب کنید و آنان را آرام کنید تا تحولات ضروری، در امنیت و آرامش چهره بندد.

و البته تعلل نکنید، فرصت اندک است. اگر خون بیشتری ریخته شود و خشونت همه جا را فراگیرد، دیگر نخبگان و چهرگان نیز از جامعه جرأت نخواهند کرد با حکومت گفت‌وگو کنند و راه مصالحه ملی بسته می‌شود.

زنهار و زنهار که گمان نکنید که سرکوب می‌کنید و تمام می‌شود. گیرم که در این لحظه، این شور اجتماعی سرکوب شود، پایان که نمی‌یابد، بلکه به سانِ آتشِ زیرخاکستر خواهد ماند و انباشته‌تر خواهد شد. آنگاه با بزنگاه‌های ناگزیر آینده که پی‌در‌پی می‌رسند چه می‌کنید؟ آنگاه با لحظه جانشینی چه می‌کنید؟ لحظه‌ای که دیگر اقتدار کاریزما حضور ندارد که به دستگاه سرکوب انسجام دهد و وجدان اخلاقی نیروهای سرکوب‌ را اقناع کند. متوجه هستید که در آن لحظه که اقتدار کاریزما پایان می‌یابد جامعه بسانِ فنری که آزاد می‌شود همه انرژی‌های انباشته خویش را بیرون می‌ریزد؟ پس به خودتان و به ایران رحم کنید و تا اقتدار کاریزما هست، تحول را آغاز کنید. صمیمانه به جامعه بگویید که پیامش را شنیده‌اید. این آخرین تار مویی است که می‌توان به آن چنگ زد. والسلام.


محسن رنانی / ۱۱ مهر ۱۴۰۱

محسن رنانیحکومتیادداشتمهسا امینیانقلاب
نیم‌نویسنده‌ای که می‌کوشد اثری داشته باشد | قانونی که در برابر زندگی خم نشود، شکسته خواهد شد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید