داغ ماتمهاست بر جانم بسی
در دلم پیوسته میگرید کسی
ارغوانم! ارغوانم! لالهام!
در غمات خون میچکد از نالهام
هانا آرنت در نامهای به کارل یاسپرس، استادش مینویسند از نظر من آلمانی بودن یعنی به زبان آلمانی صحبت کردن و فلسفه و ادبیات خواندن. آرنت در نامه دیگری نیز میگوید بیان اینکه آلمانِ من چهجور آلمانی است، در یک عبارت نمیگنجد. زیرا این کار سادهسازی بیش از حد خواهد بود. آرنت میپرسد آیا آلمان من آلمان صهیونیستهاست یا آلمان یهودستیزان؟
هرکس در طول عمرش بارها و بارها «جفت بدحالان و خوشحالان» شده اما گاهی هم میشود با هیچ گروهی احساس نزدیکی نمیکنی. شاید از همین باشد که پاسخ ابراهیم گلستان به سادهسازیهای نادر ابراهیمی در دهه اخیر بیش از همیشه به جان مینشیند. آنجا که حب وطن را منحصر به جانوارن میشناسد و اقلیمبندیها را دأب همیشگیشان .
سعید نفیسی هم سالها پیش گفته بود اگر به کوه و دشت است، در دنیا از مال ایران بهتر تا بخواهی هست. مگر روال همیشه نیست وزارت کشور، برای انتخابات، سالهاست تصویرآتشفشان ژاپنیها را جای دماوند به دیوار میزند. پس انگار ایرانی بودن از آلمانی بودن هم سادهتر است. فارسی حرف میزنیم و ادبیات میخوانیم.