«حال طباخیها خوب نیست.» اگر گزارشنویس صفحه اجتماعی یا بازار یک روزنامه دست چندم بودم، از همانها که هر کدام از نویسندگانش در عوالم خودشان مارکز را لیف و صابون میکنند و ابراهیم گلستان را به سیخ نقد میکشند، جمله اول را میگذاشتم اول گزارشم و بعد هم مینوشتم که صنفشان اعلام کرده پارسال دستی ۵۰ تومن و دریغ که امسال هر دست از قرار ۱۱۰ هزار تومن است.
پشت شیشه هر کدام از همین طباخیهای کساد، با فونت تیترِ قرمز، برچسبی به شیشه چسباندهاند: «کشتار روز تهران» این جمله خطاب با ماست که از بیرون نگاه میکنیم و کشته میشویم و رد میشویم. کله و پاچهمان بار گذاشته میشود، قلقلمان گوش فلک را کر میکند و بعد خشم و ترس و اضطرابمان را حواله همدیگر میکنیم. باور نداری؟ همین خبر را چهار جا سرچ کن، پر است از طنز و جوک و مطایبه! ما کشتار هر روز تهرانیم.