اصفهان از دید من زیباترین شهر ایران است، شهری که ساختمان های تاریخی آن هم دوره با رنسانس در اروپا ساخته شده است. اصفهان به همت شاه عباس هنر و شکوه دوره صفوی را در خود جا داده است. این شهر هم راستا با شهر های اروپایی در دوره رنسانس فرهنگ و هنر ایران را در این دوره تاریخی به نمایش گذاشته است. من تا کنون چند سفر به اصفهان داشته ام که امروز می خواهم خاطره یکی از این سفر ها را برای شما تعریف کنم .
چند سال پیش به دلایل کاری باید به اصفهان می رفتم. شب به سمت اصفهان حرکت کردم. ساعت ۵ صبح به ترمینال کاوه رسیدم. تصمیم گرفتم به سمت سی و سه پل بروم .به همین دلیل نقشه را چک کردم. متوجه شدم می توانم با یک مسیر مستقیم تاکسی به سی و سه پل برسم. از ترمینال خارج شدم و در مسیر مستقیم تاکسی گرفتم. روز جمعه بود، به دلیل نماز جمعه مسیر بسته بود و مجبور شدم کمی پیاده روی کنم. چند دقیقه بعد کنار سی و سه پل بودم.
سی و سه پل، میراث زاینده رود
صبح زود کنار سی و سه پل، به همراه صدای جریان آب واقعا آرامش بخش بود. یک ساعتی کنار رودخانه نشستم و کمی از آرامش صبح لذت بردم. صدای آب، صدای رهگذرهایی که صبح جمعه برای ورزش از کنار پل عبور می کردند واقعا فضای دلچسبی را ایجاد کرده بود. در دروازه های پل و در کنار آب عده ای نوازندگی می کردند و واقعا فضای عالیی بود.
معماری پل و مسیر آجر کاریی قدم زدن بر روی پل را لذت بخش می کرد. طاقچه هایی در دو طرف پل قرار دارند که زیبایی پل را دو چندان کرده اند. درهایی که در دو طرف پل قرار داردکه مسیری به بالکن های کنار پل است . میتوان مدت زمانی را در این بالکن ها نشست و از طلوع آفتاب و آبی که در زیر پای ما جریان دارد لذت برد.
نقش جهان ، یادگاری از چوگان ایران
بعد تصمیم گرفتم که با اسنپ به سمت میدان امام بروم که متوجه شدم از جایی که من بودم تا میدان امام ۲۰ دقیقه پیاده روی است. اسنپ را کنسل کردم و قدم زنان به سمت میدان امام رفتم .یکی از لذت بخش ترین بخش های این سفر قدم زدن صبح زود در خیابان ها و بافت تاریخی اصفهان بود.
بعد از رسیدن به میدان امام چند دقیقه کنار یک حوض روبروی مسجد جامع نشستم که تلفنم زنگ خرد، یکی از دوستانم بود . با او صحبت کردم،گفتم کجا هستم . چند دقیقه بعد با یکی دیگر از دوستانم آمد و با هم به سمت یک چایی خانه رفتیم. در آنجا صبحانه خردیم. بعد با یک دوست مشترک اصفهانی تماس گرفتیم. او ،راهنمای تور ۴ نفره ما شد.
در چهار جهت این میدان، چهار بنای تاریخی مهم قرار دارد. مسجد جامع در جنوب، عالی قاپو در سمت غرب، مسجد شیخ لطف الله در شرق ودر شمال میدان سردر قیصریه قرار دارد که ورودی اصلی بازار اصفهان است. از این سردر وارد بازار اصفهان شدیم و به دیدن صنایع دستی اصفهان پرداختیم. در آنجا به تماشای مغازه های مس و خاتم کاری رفتیم. سپس به سمت مغازه های منبت کاری رفتیم و از تماشای آن لذت بردیم. چیزی که بیشتر از همه توجه من را جلب کرد نقاشی های مینیاتوری (نمی دانم اسم این هنر چه بود) بود که بر روی ظروف کوچک انجام می دادند و از آن یک یادگاری تهیه کردم.
در مورد تاریخ ساخت مسجد جامع،شیخ لطف الله و عالی قاپو توضیح داد، و این که میدان امام در گذشته میدان چوگان بوده است. ما به تماشای زیبایی ها هنر معماری این میدان رفتیم. نوع قرار گیری محراب مساجد و ورودی ها به شکلی که زاویه چرخش محراب را متوجه نشویم ، کاشی کاری های زیبا، محل قرار گیری مکبر، همه این موارد ازشاه کار های معماری عصر صفوی هستن که ما عاشقانه غرق تماشای آنها شدیم.
کارخانه زیر زمینی
بعد از این موارد دوست ما دیدن عصار خانه شاهی را پیشنهاد داد، که متعسفانه بسته بود. ما به دیدن یک عصار خانه شخصی رفتیم. از بیرون یک ساختمان خشت و گلی ساده با یک تابلو کوچک بود. زمانی که از ورودی وارد شدیم، به عظمت و بزرگی این ساختمان پی بردیم یک ساختمان ۴ طبقه که ۳ طبقه زیر زمین بود. محل نگه داری غلات ، محل آسیاب که با قاطر و یا خر به چرخش در می آمد. قسمت روغن گیری که دستگاه روغن گیری از تنه های درخت با طول بالای ۱۶ متر و قطر ۴ متر ساخته شده بود. این مکان عظمت و تکنولوژی صنعت گذشته را به رخ می کشید .
تا قبل از ورود به ساختمان با خودم می گفتم که به جایی آمدیم که مطمعنا چیزی برای تماشا ندارد. اما بعد از ورود تا همین امروز مشتاقم که دوباره فقط برای دیدن عصار خانه های اصفهان به این شهر زیبا سفر کنم و هزاران نکته از تکنولوژی و مهندسی این سازه های عظیم یاد داشت کنم .
خورش ماست، دسر زرد خوشمزه کش دار
بعد از تماشای عصار خانه برای نهار رفتیم و دوست اصفهانی ما به عنوان دسر خورش ماست پیشنهاد داد ، من بشدت آدم بد غذایی هستم و دوست نداشتم که امتحان کنم اما به رسم مهمانی پذیرفتم. برای اولین بار و آخرین بار این طعم بهشتی را تجربه کردم. ترکیب ماست،زعفران و گوشت یکی از عالی ترین و خوشمزه ترین طعم ها است. چه بد که از این لذت و از این طعم محرومیم. بعد از نهار از دوستمان خداحافظی کردیم و برای انجام کار هایی که هدف اصلی سفر بود رفتیم .
عصر با یکی دیگر از دوستان اصفهانی تماس گرفتیم و چند ساعتی با او بودیم. هنگام غروب به سمت پل خواجو رفتیم فضای غروب صدای آب و صدای ساز های مختلف و خواندن افراد یک فضای بشدت عاشقانه و رویایی ایجاد کرده بود ،فضایی که امروز بعد از گذشت ۴ سال از این تاریخ تصورش به من آرامش می دهد.
این ماجرای یک روز از سفر من به اصفهان بود و امیدوارم که روزی برسد که یک کتاب از سفرهایم به اصفهان بنویسم.