بعضی وقتها یادم میره چند سالم هست و هنوز فکر می کنم در دوران نو جونیم هستم همان حس و حال کودکانه و شوخی گرفتن دنیا.
زمانی خوب فکر می کنم من همون کودک ۷ یا ۸ ساله هستم که دنبال این بود که با یک آرمیچر و یک پره ماشین اسباب بازیش را تبدیل به هلیکوپتر کنه یا همون بچه کوچکی که مواد آشپز خونه را قاطی می کرد به خیال خودش واکنش شیمیایی بده .
من همون کودکم فقط اسباب بازی هام بزرگ تر شدن و واقع گرایانه تر و گرون تر بچه که بودم پول تو جیبیم را جمع می کردم که کامپیوترم را ارتقاع بدم که بازی های بهتری انجام بدم یا پولم را خرج خریدن تخته سه لایه و اره مویی کنم که بتونم باهاش کار های چوبی خوشکل کنم.
ام روز هم همون آدمم فقط با این تفاوت که می دونم با آلمیچر معمولی نمیشه کواد کوپتر ساخت و یا اگر بخوام فرمول شیمیایی رو تست کنم ظروف آشپزخونه مادرم میشن وسایل آزمایشگاهم .
از بچگی آرزو داشتم که یک آزمایشگاه خوب برای خودم داشته باشم که داخل اون آزمایشگاه بازی کنم و تفریح و امید وارم یک روزی اون اسباب بازی بزرگ خودم را داشته باشم که با خیال راحت کودکی کنم.