
رو به مامانم کرده بودم و داشتم غر میزدم. چشام داشت از حدقه درمیومد، سرم داشت منفجر میشد، کمرم خیلی درد میکرد و داشتم از دست خودم دیوونه میشدم. از صبح پای لپتاپم نشسته بودم و داشتم تلاش میکردم از کاری که میکنم، سردربیارم. از صبح یه دونه زده بود توی سر خودم، یه دونه تو سر چتجیپیتی. تهش هم باهاش قهر کردم (چون داشت وقتم رو تلف میکرد!) و رفتم سراغ رفیق جدیدم، دیپسیک. خلاصه یه سر میرفتم سراغ پاورپوینت، یه سر کنوا، یه سر اسلایدشِیر (که هی میگفت اگه ربات نیستی، بهم ثابت کن. اونم چند بار. به خدا من آدمم!)، یه سر هم به شبکههای اجتماعی میزدم شاید یکی کار واجبی باهام داشته (که نداشت و من درواقع فقط برای وقت تلف کردن میرفتم اونجا. اتلاف وقت تقصیر خودم بود، نه چتجیپیتی بدبخت.) آخر سر هم وقتی نفهمیدم کی دوازده ساعت مثل برق و باد گذشته، مشقم رو بارگذاری میکنم و میرم بخوابم. درست شش هفته است که روز تحویل مشق عشق من اینطوری میگذره. از وقتی که باشگاه محتوا ثبتنام کردم.
خب حالا که شش هفته گذشته، میتونم به اون سؤال اول متن جواب بدم. «خدایا! این چه کاری بود با زندگیم کردم؟!!!!» راستش خیلی کار خوبی کردم. باشگاه محتوا من رو به کارهایی مجبور کرد که هیچوقت فکر نمیکردم توی زندگیم انجام بدم. این برای آدم تنبلی مثل من که هارد لپتاپش پر از ویدیوی دانلودشده از یوتیوبه، یه نعمت بود. میپرسید چه کارایی؟ این کارا:
· درست کردن پاورپوینت با تمام جینگیلیجات: من توی کل زندگیم فکر کنم سه بار پاورپوینت درست کردم. آخریاش پاورپوینت روز دفاعم بود که قالبش رو یکی از دوستام فرستاده بود و من زیر نیم ساعت در بیقوارهترین شکل ممکن درستش کردم. حالا توی باشگاه سر چند تا مشق باید پاورپوینتهای قشنگ و جذاب میساختم. هر چی هم سعی کردم یه سایت پیدا کنم که بهش قالب و متن بدی و اون بهت پاورپوینت خوشگل تحویل بده، موفق نشدم. یعنی امتحان کردم؛ ولی به دلم ننشست. منم مجبور شدم قالبهای خوشگل رو از سایتهای مختلف پیدا کنم و خودم یه طوری کار رو دربیارم. و نمیدونید وقتی مربیام، خانم فاطمه کاشی، بعد از اولین مشق عشقم گفت: «کارت از لحاظ بصری خیلی قشنگ بود»، چقدر خوشحال شدم! شیش ساعت تلاش کردم تا اون پاورپوینت رو درست کنم، شیش ساعت!
· درست کردن پادکست: از این قبلاً همینجا حرف زدهم. من اصلاً از صدای خودم خوشم نمیاد؛ ولی پادکستم رو خیلی خیلی دوست داشتم. واکنش بقیه هم بهش خیلی خوب بود و من رو امیدوار کرد. در حالت عادی، من هیچوقت سراغ پادکست نمیرفتم؛ ولی باشگاه محتوا این جرئت رو به من داد و ازش ممنونم.
· تمرین کپیرایتینگ لندینگپیج: راستش این برای من یه شکست تمامعیار بود. مثلاً دلم میخواست یه چیز فوقالعاده بنویسم تا مربیمون خوشش بیاد؛ ولی یه چیز معمولی و کلیشهای از آب دراومد. ولی خب، شکست هم جزئی از زندگیه، مگه نه؟
· ساخت اکانت توئیتر: من اصلاً نمیدونستم توئیتر چیه و به چه دردی میخوره. هنوزم البته خیلی نمیدونم و طبق توصیهی دوست توئیتریام، باید برم توی دلش تا بفهمم چطوریه. بههرحال شاید این اکانت یه روزی به دردم بخوره.
· فعالتر شدن توی لینکدین: راستش دو تا پست اخیر من دربارهی باشگاه محتواست. تازه کلی چیز دیگه هم دربارهی لینکدین یاد گرفتم توی این دوره که باید کمکم اجراشون کنم. فقط متأسفانه کسی نیست من رو مجبور کنه
· کار کردن روی یک پروژهی واقعی: این از همه هیجانانگیزتره و من از همین الان عاشق پروژهامم. حالا یه ماه دیگه میام میگم در چه وضعیتیه و من دارم با پروژهام چه میکنم.
· غلبه بر کمالگرایی و وسواس: من که خیلی وسواسی و کمالگرام، مجبور بودم برای کم نشدن نمرهام مشقم رو بفرستم. یعنی یه وقتایی با خودم میگفتم: «خوب نشده. معلومه نمرهات خیلی کم میشه؛ ولی بفرست که فرستاده باشی!» و در کمال تعجب، نمرهام خیلی بیشتر از انتظارم میشد. البته این داستان زندگی منه در تمام دوران. تمام دوران... .
حالا من چطوری سر از باشگاه محتوا درآوردم؟ یادمه در بدو ورود به لینکدین با پستهای خانم فاطمه خطیب با باشگاه محتوا آشنا شدم، پستهای آقای داریان و خانم قویمی رو دیدم و تیر آخر رو هم خانم اکرم جوکار زدن. خانم جوکار با صبر و حوصلهی خیلی زیاد به سؤالات من راجعبه دوره جواب دادن و من رو برای ثبتنام توی دوره مصممتر کردن. دورهی چهاردهم سر کار بودم و شرکت نکردم؛ ولی دورهی پونزدهم دیگه فریلنسر شده بودم و وقتم آزادتر بود. برای همین بروشور باشگاه رو دانلود کردم و خوندم. من آدم رقابتطلبیام و اصلاً همین باعث شده که خیلی جاها بر تنبلیام غلبه کنم. همین رقابتطلبی باعث شد متن رو بفرستم ببینم اصلاً چندم میشم، تا ببینم ثبتنام بکنم یا نه. یهو زد و نفر سوم شدم و دیگه تصمیم قطعی رو گرفتم که به باشگاه محتوا پا بذارم. و چقدر از این تصمیم راضیام.
من این متن رو برای کسایی نوشتم که مثل خودم توی اون زمان، تردید دارن دورهی باشگاه محتوا رو شرکت کنن. شما میتونید یه سر به ویرگول، لینکدین و توئیتر (شایدم اینستاگرام. من با اونجا خیلی رابطهی خوبی ندارم!) و با جستوجوی هشتگ باشگاه_محتوا تجربهی بقیه رو هم بخونید. شاید روزهای فرستادن مشق عشق سختی بکشید؛ ولی بدونید قراره خیلی چیزا یاد بگیرید. خیلی چیزا.