نمیدونم قضیه روز تولد چیه که فکر کردن بهش آدم رو دگرگون میکنه. دوست داری یهکاری بکنی واسش. یا خودتو به اون راه بزنی. و پیش نیازش اینه که بتونی حسابی دور و برت رو برای اون روز خلوت کنی. تنها روزیه که همیشه از قبل تو تقویم چکش میکنم که اگه تعطیل نیست تعطیلش کنم واسه خودم.معمولا روزهای آخر هر سنم، خودمو مشغول کارای شخصیم میکنم و به حساب روزای عادی زندگیم نمیذارمش. نمیشه توصیفش کرد ولی انگار یه قضیه شخصیه با خودم. یه قدردانی شخصی که خوب تاب آوردی و خوب خوشگذروندی. دمتگرم و ادامه بده.البته یه خودویرانگریه ریزی هم داره که کلا میشینم بررسی میکنم ببینم هیچ گهی هم نشدم؛)) و چقدر کار عقب افتادهی خود تراشیده دارم. و در آخر، این قضیه عذاب وجدان چیه که دست بر نمیداره؟ بابا کارا موندن که موندن!