ویرگول
ورودثبت نام
میثم
میثم
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

خواستگاري:))

ايندفه هم فك نكنم اي وصلت صورت بگيره.

بره بار دومم رفتن ولي جواب شان نه بود . مادر ميگفت باز ميريم خواستگاري دختر محمد تقي(تقي قبلا برادرم ر حتي نذاشت برسه خانه شان بعد جواب نه ر بگه زنگ زد ك اصلا نيايين)ولي م ب مادرم گفتم ن نميخواد برين چون ب داداشم اهانت كرد ن ب داداشم حتي ب تمام خانواده ي مان.ولي خواهرم ميگفت ك زن داداشش هم كلاسيش بوده و از طريق اون ميخواد پيش بره.دختره ر اصلا نديدم ب اعتبار حرف هاي خواهرم قبول كردم.ديشب گفتم عكس شه برم بفرسته،عكسي فرستاد ك صورتش ديده نميشد ولي قبلا ك رفته بودم خانه عكس شه نشانم داده بود.بنظرم دختر خوبي معلوم شد در كنارش مسمّم و خيلي جدي بود.اينكه در بعضي از برنامه هاي تلويزيوني شركت ميكرد.و يك بار همو ملاقات كرديم.

ب گفته ي همكارام محسن تو اصلا نميخواي زن بگيري:(((

ولي اونا ك از دلم باخبر نيستن ك چقدر دلم دختر ميخواد حتي اسم شم انتخاب كردم(مه نگار)يني اگه دختر نداشته باشم اصلا نميخوام زنده باشم.

ديروز يكي از مريض هايم پسر بچه اي چهار ساله اي بود ك ضعيفي عضلات پا داشت ك با مادرش امده بود با همو ديدن اول طرفم خنديد و دلم ضعف رفت.بنظرم طفل بايد صحتمند باشه بعد دختر باشه

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید