چند وقتی بود که به این فکر میکردم از کجا و از چه موضوعی شروع کنم به نوشتن، حرف تخصصی کاری بزنم یا دلنوشته و هجو و مزخرفات. خلاصه دلم به هیچ چیز خاصی رضا نبود. آما...
محسن کی هست؟
من یک دورگهی خوزستانیم با ریشهای بختیاری از طرف پدری و ریشهای شوشتری از سوی مادری؛ دوم شهریور ۱۳۷۱ متولد شدم و اهوازیم، اهواز بزرگ شدم و تا ۲۰ سالگی هم اونجا بودم. سال ۹۲ به تهران مهاجرت کردم و از تهران اومدنم خوشحالم. لحجه لری رو اصلا بلد نیستم و نمیفهمم؛ اما چون در خانواده مادری بیشتر شوشتری صحبت میشد کمی با این لحجه آشنام. خیلیها میگن چهره و رفتارت بزرگتر از سنت میخوره، نمیدونم چقدر صحیحه اما از بچگی به شیوه رفتار، لحن بیان و صحبت دیگران دقت میکردم، حتی در تلویزیون و رادیو!!! و شاید به همین علت کمی هم در صحبت کردن خودم سعی میکنم دقت کنم.
رادیو رو دوست داشتم؛ دبیرستانی که بودم یه واکمن داشتم که همیشه با هدفون برنامه های خدابیامرز «مهران دوستی» رو از رادیو جوان گوش میدادم. فکر کنم اسم برنامه ش کافه رادیو بود. تو ۲۱ سالگی وقتی تازه اومده بودم تهران راهشو پیدا کرده بودمو یکبار برای تست صدا رفتم دفتر خانه رادیو توی خیابان جردن، تست رو بخاطر پُلیپ بینی (به قول خودشون کیفیت صدا) رد شدم و دیگه ادامه ندادم. اما هنوز دوست دارم گویندگی رو و شاید یه جوری دوباره شروع کنم؛ شاید پادکستی، برنامه اینترنتی یا یچیزی مثل اینا.
کنکور که دادم اهواز زندگی میکردم. دانشگاه آزاد بندر ماهشهر رشته فناوری اطلاعات (IT) قبول شدم و ۹۲ انتقالی دانشگاه گرفتم برای دانشگاه آزاد تهران شمال. دروغ چرا اصلا بچه درسخوانی نبودم. نه اینکه درس خواندن رو دوست نداشته باشم. دارم اما با این راهی که من پیش گرفتم درست پیش نمیرفت.
از خیلی سال پیش با هر شئ دوربین داری عکس گرفتم و عکاسی رو دوست داشتم اما سال ۹۵ دوربین حرفه ای دستم گرفتم و عکاسی رو جدی تر از قبل بشکل آماتوری دنبال کردم. در تورها و دورهمی ها و برنامه های عکاسی شرکت میکردم و پیگیر بودم و هنوز هم پیگیری میکنم. اما شاید هیچوقت فکر نمیکردم کارم اونقدر با این حوزه نزدیک بشه.
الان چند روزی هست که وارد ۲۷مین سال زندگی شدم. هنوز خیلی چیزها رو تجربه نکردم و خیلی کتاب ها رو نخواندم و خیلی جاها رو ندیدم (سفر خارج هم نرفتم) پاسپورت رو هم نگرفتم چون حس میکنم اگه بگیرم باید سفری رو سریعا بعدش داشته باشم.
اما اتفاق جذاب زندگی من شاید بخش کار کردنشه. سال ۸۹ همراه پدر در یک پروژه عمرانی ساخت سلر نفتی کار کردن رو شروع کردم اما اصل کار کردن من از تهران اومدنم شروع شد. من دوره های تخصصیای در زمینه شبکه و مخصوصا سرور های مایکروسافت (MCSA) رو آموزش دیدم. سال ۹۰ کارآموز شرکت محیط نگار هوشمند که حوزه کارش «زیرساخت شبکه ای و نصب اتاق سرور و شبکه و دوربین مدار بسته بود» بودم؛ بعد دو سالی مسئول انفرماتیک یه شرکت صنایع غذایی بودم بنام زیتون طلایی. زیتون طلایی روغن خوراکی تولید میکنه با برند کوکب و ویسپو. توی اون دو سال بخاطر شرایط شرکت و پوزیشن کاریم کاملا فرآیند کار اداری، مالی، حقوق و دستمزد، بیمه و فروش یه مجموعه خصوصی رو درک کردم.
اما اتفاق خوب کاری من شروع همکاریم با یه استارتاپ دانش بنیان بنام لحظهنگار بود. چرا خوب؟ چون تونستم وارد اکوسیستم استارتاپی ایران بشم. موقعیت شغلی من به عنوان مسئول عملیات و رویداد شرکت این اجازه رو به من میداد که پشتیبانی کنم، ارتباط بگیرم، یاد بگیرم، یاد بدم و با افراد مختلف و سطوح مختلف معاشرت داشته باشم. اما لحظهنگار جای خوبی بود با سقف آرزوهای کوچیک و من باید پیشرفت میکردم و بلند پروازی های زیادی تو سرم داشتم؛ دوست داشتم ارتقا شغلی و رتبه اجتماعی داشته باشم، البته ایده پرورانی ها رو از اکوسیستم یاد گرفته بودم و دوست داشتم بلند پروازی کنم. همین شد که اسم سال ۹۷ رو برای خودم گذاشتم سال تغییر و به همه هم این رو گفتم. برای همین ۹۷ سال تولد مجموعه خودم شد.
استارتاپ لایوگرافی یک ماه بعد از استعفای من از لحظه نگار شکل گرفت، جسارت کارآفرینی کردن به تنهایی رو واقعا از بودن با بچه های استارتاپی یاد گرفتم و این اتمسفر من رو به سمت کارآفرینی سوق داد. مفصل در مورد لایوگرافی یجا صحبت میکنم اما در همین حد بگم که لایوگرافی بستر مشاوره، برآورد، و اجرای پخش زنده اینترنتی، کلاس آنلاین و ویدئو کنفرانس هست. الان که بیش از یک سال از تشکیلش میگذره تا حدودی سعی کردم نامش رو با اجرای برنامه های خوب تو ذهن ها بذارم. لایوگرافی تا الان تجربه بیش از ۱۰۰ برنامه رو در سطوح مختلف داره و خدا رو شکر اوضاعش خوبه.
عکس بالا رو هم مهدی برهمند پور زمانی که داشتیم تصویربرداری کارگاه «تولید محتوا»ی علیرضا پورعابدین رو انجام میدادیم گرفت. کار لایو، پخش زنده اینترنتی، ویدئو کنفرانس، کلاس آنلاین این چند ساله با زندگی و اسم من عجین شده و این داستان همچنان ادامه داره...