mohsen mahmoodzadeh
mohsen mahmoodzadeh
خواندن ۱۴ دقیقه·۱ سال پیش

طرح یک پرسش | حجاب یا موفقیت؟

انگیزه‌ی اصلی این نوشته، از تصاویر زیر سرچشمه گرفته شد.

آنچه که در محتوای این تصاویر جالب توجه بود، آن حرف «هم» در تیتر اصلی بود. این حرف اضافه این گمان را مطرح می‌کند که احتمالا انگیزه‌ی اصلی تهیه و انتشار تصاویر فوق، نه شناختن بانوانی مانند «مهسا جمشیدی»، «فائزه کاشانیان» و «طوبی کرمانی» بلکه شناختن آنها از طریق حجاب‌شان بوده است.

دوگانه‌ی «بی‌حجاب‌های موفق» در برابر «باحجاب‌های موفق» از مجادله‌های باطل و بیهوده‌ی روزگار ماست. نمونه‌های این مجادلات قصد دارند تا میان موفقیت و حجاب(چه داشتن و چه نداشتن آن) ارتباطی معنادار ایجاد کنند، در حالی که مثال‌های نقض بسیاری را می‌توان مطرح نمود که وجود این ارتباط را نقض می‌کنند.

اگر چه مسائلی مانند «حجاب» و «موفقیت» صفر و یکی و مطلق نیستند، اما اگر برای لحظاتی آنها را دودویی فرض کنیم، به چهار حالت می‌رسیم: باحجاب‌های ناموفق، بی‌حجاب‌های ناموفق، بی‌حجاب‌های موفق، و باحجاب‌های موفق. در ادامه چهار مثال تاریخی را بررسی می‌کنیم.

مریم رجوی

تصویر از ویکی‌پدیا
تصویر از ویکی‌پدیا

نام مریم رجوی برای همگان آشناست. رهبر سازمان مجاهدین خلق، و همسر مسعود رجوی، رهبر سابق سازمان. نیاز به یادآوری نیست که مجاهدین خلق از خیلی سال پیش با رویکردی مارکسیستی و چریکی، مبارزه با حکومت پهلوی و سپس جمهوری اسلامی را آغاز کرده بودند و تا به امروز نیز ادامه داده‌اند. با این حال، اعضای این گروه منفور و بدنام در تاریخ معاصر ایران، علی رغم اینکه گرایشی به اسلام ندارند، همچنان «حجاب» را از میان احکام اسلامی رعایت می‌کنند! توجیه دم‌دستی و ساده‌انگارانه، «حجاب‌گرایی» مجاهدین خلق را توطئه‌ای پیچیده برای مصادره به مطلوب کردن «حجاب» می‌داند. حال آنکه برای درک این علاقه وافر مجاهدین خلق باید به تاریخ رجوع کرد. در ادامه با تحلیل «مهدی تدینی»، تحلیل‌گر و مترجم، گریزی به این گرایش خواهیم زد و ریشه‌های آن را بررسی خواهیم نمود:

به گمان من قطعا شریعتی یکی از تئوریسین‌های اصلی «حجاب سیاسی» بود؛ یعنی نه «حجاب سنتی اسلامی»، بلکه «حجاب سیاسی»؛ یعنی حجابی که انگیزه‌ی اصلی‌اش نه دینداری محض، بلکه «دینداری سیاسی» بود. به همین دلیل، به نظرم بخش بزرگی از دختران مجاهد و چپ‌های دیگری که بر رعایت داوطلبانه و سختگیرانه‌ی حجاب اصرار داشتند، آگاهانه یا ناخودآگاه تحت تاثیر اندیشه‌ی شریعتی بودند. البته «حجاب سیاسی» یک مفهوم پیچیده و دیریاب نبود که صرفا اختراع شریعتی باشد، اما بعید می‌دانم در هیچ جای دیگری مگر در اندیشه و آثار شریعتی چنین دقیق و موشکافانه تبیین شده باشد.
شریعتی اسلام منهای ایدئولوژی سیاسی را به سادگی نفی می‌کرد و این یعنی او تنها مسلمانی را واقعا مسلمان می‌انگاشت که به یک قرائت خاص از دین سیاسی باور داشته باشد. این تعریف کانالیزه و ایدئولوژی‌پردازانه از دین بازتعریفی «ابزارگرایانه» است؛ یعنی در اینجا عملا دیگر خود دین مهم نیست؛ بلکه مهم این است که او می‌خواهد با این دین به اهداف دیگری برسد. شریعتی می‌خواست دین را از جایگاه سنتی و محافظه‌کارانه‌اش بیرون بکشد، بندبند آن را بازتعریفی سیاسی کند و بعد جامعه را بر پایه‌ی آن «از نو» بسازد.
مسئله‌ی حجاب هم کاملا در همین چارچوب بود. یعنی شریعتی با همین الگو،‌ برای حجاب سنتی که بر حسب دینداری صرف - و به قول او بر اساس عادت - باشد، هیچ ارزشی قائل نبود. در عوض او برای حجابی ارزش قائل بود که با اهداف کاملا سیاسی و ایدئولوژیک انتخاب شده بود؛ برای انقلاب علیه ظواهر دنیای مدرن و حتما می‌دانید که این دقیقا همان رویکرد دختران انقلابی چپ بود.
طبعا شریعتی که با حجاب سنتی مخالف بود،‌برای حجاب «اختیار» نیز قائل بود - اختیار لازم بود تا زن در یک سلوک معرفت‌شناختی-سیاسی، خود به آن درجه از «بینش» برسد که حجاب کند. حجاب برای رضای خدا و تن ندادن به دید نامحرم؟ نه! برای رضای یک ایدئولوژی انقلابی خاص. شریعتی می‌گوید اول باید در ذهن زن بت‌شکنی کنید؛ یعنی بت زیبایی‌دوستی سطحی و رایج را بشکنید. چگونه؟ این گونه:
باید ارزش‌های بالاتر از ارزش‌های دختر شایسته به عنوان ارزش‌های زن در برابرش مطرح کنیم و او به آن ارزش‌ها وابستگی پیدا کند. وقتی به آن ارزش‌های بالاتر وابستگی پیدا کرد، تمام سمبل‌های آن ارزش‌ها را بر خودش تحمیل می‌کند و خودش انتخاب می‌کند و احساس حقارت نمی‌کند… [دختر چینی] گونی می‌پوشد و در جلوی دختر فرانسوی که در بیست سال عمرش اقلا هفده سال را جلوی آینه بوده، احساس حقارت نمی‌کند، بلکه احساس برتری می‌کند. چه شده؟ او خود را یک انقلابی ایدئولوژیک می‌داند و او [= دختر فرانسوی] را یک عروسک کوکی ریختی بورژوازی. خودش را خیلی از او بالاتر می‌داند! امروز باید دنبال این رفت که چه شده که دختر چینی با ۳۰۰۰ سال سابقه‌ی خودآرایی و خودرنگ‌کنی - که نیم من رنگ را برای خودش حرام می‌کرد - اکنون در برابر ما به صورت چنین قیافه‌ای در دنیای قرن بیستم ظاهر می‌شود و دختر اروپایی را تحقیر می‌کند؟

بنابراین علاقه‌ وافر گروه‌های چپ، از جمله مجاهدین خلق، به حجاب، البته «حجاب سیاسی» و نه «حجاب سنتی اسلامی»، از اینجا ریشه می‌گیرد. مجاهدین خلق برای نظام فکری خود، هر آنچه را که رنگ و بویی غرب‌ستیزانه و ضد امپریالیستی داشت جمع‌آوری و عملیاتی کردند بی‌آنکه به خود آن اندیشه‌ها پایبندی خاصی داشته باشند. به همین دلیل بود که حجاب به عنوان یک ابزار سیاسی برای مبارزه با سرمایه‌داری و مدرنیته،‌ در دید آنها اصالت می‌یافت.

در «حجاب سیاسی»، «حجاب» و به تبع آن «زن» نیز به نوعی «کالا» و «ابزار» تقلیل داده می‌شوند. حجاب و زن دیگر موجودیت‌های معمولی نیستند بلکه ابزارهایی برای مقابله با ظواهر مدرنیته هستند.

اما حجاب مریم رجوی، او و تشکیلات سیاسی-نظامی‌اش را به انسان‌هایی مفیدتر بدل نکرد. رویکرد غیردموکراتیک و متحجرانه‌ی مجاهدین خلق، به آنها اجازه‌ی خشونت‌طلبی می‌داد و همین مجوز، موجب قتل بسیاری از هموطنان در سال‌های انقلاب ۵۷(به ویژه پس از انقلاب) شد.

ماگدا گوبلس

ماگدا گوبلس، همسر «یوزف گوبلس» رئیس دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی بود. طبیعتا حجاب نداشتن او به عنوان یک زن آلمانی در قرن بیستم نیاز به توضیح اضافه ندارد!

تصویر از اینستاگرام
تصویر از اینستاگرام

ماگدا گوبلس اگر چه عضو حزب نازی بود، اما مطمئنا شخص او در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و نظامی دخالتی نداشت. با این حال او در مقیاس خود، دست به جنایت‌های شنیعی زد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. مجددا از قلم «مهدی تدینی» برای مطالعه‌ی تاریخچه‌ی زندگی «ماگدا گوبلس» استفاده می‌کنیم:

«ماگدا گوبلس» زنی بود که کم و بیش نقش بانوی اول آلمان را بازی می‌کرد و البته بیش از همه قرار بود الگویی بی‌نظیر برای زنان آلمانی باشد. زنانی که باید خون ژرمن را گسترش می‌دادند. آری، او الگو بود. یعنی قرار بود الگوی زنان ژرمن باشد. فقط ۱۹ سال داشت که با مرد ۳۹ ساله‌ی ثروتمندی آشنا شد و ازدواج با او را پلکانی سریع برای رسیدن به طبقه‌ی بالای جامعه می‌دانست. اما زندگی مشترک با گونتر کوانت، آن‌گونه که او فکر می‌کرد از آب درنیامد. هفت سال بعد، در سال ۱۹۲۸، شوهرش به رابطه‌ی او با جوانی دانشجو پی برد و ماگدا را از خانه بیرون کرد، البته ماگدا هم بیکار ننشست و با تهدید به افشا کردن نامه‌های خصوصی کوانت توانست مبالغ بالایی برای دست و پا کردن یک زندگی خوب دریافت کند.
در همین سال‌ها بود که حزب نازی در حال اوج‌گیری بود و ماگدای ۲۷ ساله سودای آن را در سر می‌پروراند که خود را به رسته‌ی رهبری حزب برساند. به حزب پیوست و مسئول بخش زنان در منطقه‌ی خود شد، اما حوصله‌ی کارکردن در قاعده‌ی حزب را نداشت. به یکی از پر سروصداترین مردان حزب نزدیک شد: یوزف گوبلس، مسئول تبلیغات حزب. گوبلس او را مسئول آرشیو شخصی خود کرد، اما همزمان رابطه‌شان عمق یافت. آن‌ها در دسامبر ۱۹۳۱ ازدواج کردند، شاهد عقدشان هیتلر بود.
نقش تاریخی و به یادماندنی ماگدا از این جا آغاز شد. در تبلیغات حزب، ماگدا به عنوان الگوی مادران آلمانی معرفی می‌شد. حزب نازی بر اساس ایدئولوژی خود، تعریف و تصویر خاصی از زن ارائه می‌داد و وظیفه‌ی نخست زن را این می‌دانست که فرزندانی برومند برای میهن به دنیا آورد و تربیت کند. در ایدئولوژی نژادباور حزب، مسئله «خون» بود؛ خون آلمانی که قدرت اصلی کشور هم به آن نسبت داده می‌شد. پس سرچشمه‌ی قدرت نه در سرها بلکه در رگ‌ها جاری بود. نقش زن این بود که این خون را باور و بارورتر کند. ماگدای جاه‌طلب الگوی مثالی همان زنی شد که نازی‌ها دوست داشتند از زن ترسیم کنند. او از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۰ شش فرزند به دنیا آورد.
تصویر از ویکی‌پدیا
تصویر از ویکی‌پدیا
با آغاز جنگ نقش جدیدی برای ماگدا آغاز شد. او آموزش پرستاری دید و این مادر نمونه یکی از کارهایش این بود که بر بالین مجروحان جنگ حاضر شود. ماگدا وقتی خبر سوءقصد به جان هیتلر را شنید، وضع روحی‌اش منقلب شد و تلفنی به هیتلر گفت اگر پای روس‌ها به برلین برسد حاضر است برای هیتلر بمیرد.
در واپسین روزهای آوریل ۱۹۴۵، وقتی برلین در آستانه‌ی سقوط بود، ماگدا خود را به سنگر پیشوا رساند. پس از خودکشی پیشوا و همسرش، حالا نوبت به خودکشی زوج گوبلس بود. اما او پیش از خودکشی، هیولای درونش را آزاد کرد تا کاری کند که هیچ مادر پلیدی هم مرتکب آن نمی‌شود - چه رسد به مادر نمونه! ماگدا هر شش بچه‌اش را در خواب با خوراندن سم کشت. و بعد زوج گوبلس نیز در اول مه در ساعت ۲۱ با خوردن سم خودکشی کردند و نزدیکان جنازه‌ی آن دو را سوزاندند.
از زوج گوبلس هیچ نماند! این «هیچ» نقطه‌ی پایان آن ایدئولوژی ویرانگری بود که آن زن و شوهر سال‌های سال پیشگامش بودند. از ماگدا تنها همان پسری که از شوهر اولش داشت زنده ماند. او در روزهای آخر در نامه‌ای برای پسرش نوشت:
دنیا پس از پیشوا و ناسیونال‌سوسیالیسم دیگر ارزش زنده‌ماندن ندارد… این بچه‌ها برای زندگی‌ای که پس از ما می‌آید حیفند و خدای بخشاینده مرا درک خواهد کرد اگر خودم آن‌ها را رهایی بخشم…

مریم میرزاخانی

احتمالا مریم میرزاخانی بیش از هر زن دیگری در سال‌های اخیر نمادی از چهره‌ی یک زن موفق ایرانی بوده است؛ زنی موفق که البته ظاهری مبتنی بر معیارهای سنتی «زن نمونه» نداشت.

تصویر از ویکی‌پدیا
تصویر از ویکی‌پدیا

مریم میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ برنده‌ی مدال فیلدز(بالاترین جایزه در ریاضیات) شد و تقریبا سه سال بعد به علت ابتلا به سرطان، چهره در نقاب خاک کشید. با این حال او در عمر چهل ساله و کوتاه خود، به بالاترین سطوح علمی و آکادمیک رسید و توانست گره‌های علمی مهمی را در ریاضیات بگشاید. موفقیت و درخشش او در مقاطع مختلف(دبیرستان، دانشگاه و تحصیلات عالی) همراه با سنت‌شکنی بود و او را به طور مداوم در میان «نخستین‌»ها قرار داد.

با این حال چرا امثال «مریم میرزاخانی» بیشتر برجسته می‌شوند؟ آیا به روال موردعلاقه‌ی برخی افراد، توطئه‌ای در کار است؟! عدم مطالعه‌ی تاریخ می‌تواند چنین توهمی را ایجاد کند. برای سرزمینی که زنان برای قرن‌ها حجاب داشته‌اند، پدیدارشدن زنانی که ظاهری متفاوت دارند، بسیار برجسته و جالب توجه است؛ چه مانند «فروغ فرخزاد» که نمادی از زن نوین و ساختارشکن در جامعه‌ی ایرانی شد و چه «مریم میرزاخانی» که با پوششی متفاوت بر بلندای موفقیت در حرفه‌ی خود ایستاد. آنچه که در تصویر بزرگ این روند، نامتعارف بوده است، پیدایش زنانی بوده است که پوششی متفاوت را برگزیده‌اند. به همین دلیل است که تازگی و بداعت این موضوع، توجهات را به خود جلب نموده است و غیر از این، هیچ ارزش افزوده‌ی دیگری در پوشش این زنان وجود ندارد.

بی‌بی خانم استرآبادی

نام «بی‌بی خانم استرآبادی» در میان چند مثالی که زدیم، کمتر شنیده شده است. او معاصر ناصرالدین شاه بود؛ بنابراین طبیعی بود که به عنوانی زنی محجبه در جامعه حضور داشته باشد. بی‌بی خانم استرآبادی از فعالان حقوق زنان در دوران قاجار بود و عجیب و تاسف‌برانگیز که او کمتر شناخته شده است.

تصویر از ویکی‌پدیا
تصویر از ویکی‌پدیا

در ادامه با قلم «مریم جعفری تفرشی» همراه خواهیم بود:

در روز جهانی زن می‌خواهم از بی‌بی خانم استرآبادی بگویم. اولین زنی که در ایران بیانیه‌ای فمنیستی نوشت. اولین مدرسه دختران را بنیان گذاشت با وجود اینکه گروه‌های مذهبی افراطی خانه‌اش را به آتش کشیدند و با فشارهای علما مدرسه را بستند اما او مقاومت کرد و برای آموزش زنان از هیچ تلاشی فروگذار نکرد تا مجدد با وجود محدودیت‌ها دوباره مدرسه را باز کند.
او اولین زنی بود که در نشریات رسمی کشور مقاله می‌نوشت و بدون خودسانسوری از خودش و حقوق زنان می‌گفت. بی‌بی خانم کتاب «معایب‌الرجال» را در جواب به رساله‌ی مزخرف مجهول‌النویسنده‌ی «تادیب‌النسوان» می‌نویسد و در آن نوشته‌های زن‌ستیز آن رساله را به تیغ نقد می‌کشد. روایات و آیات آورده شده در آن را بازتعریف می‌کند و تفسیر به رای‌های مردسالارانه‌اش را مردود می‌شمارد. و عقاید متحجرانه‌ی مردم آن زمان و عرف و فرهنگ اشتباهشان را رد می‌کند.
بی‌بی خانم از مادرش سواد می‌آموزد و به لطف حضور او در دربار از آموزش‌هایش بیشتر بهره می‌برد. و ناصرالدین شاه دستور می‌دهد بی‌بی خانم به زن‌های حرمسرا هم آموزش بدهد. در خاطرات بی‌بی خانم آمده است که یکی از روحانیان بر سر منبر گفته بود: «بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز باشد.» مه‌لقا ملاح(نوه‌ی بی‌بی خانم) نیز در این باره گفته است: «این مدرسه خیلی سر و صدا راه انداخت. امام جماعت مسجد عبدالعظیم پای منبر گفته بود که کلمه‌ی «دوشیزه» شهوت‌انگیز است؛ وای بر مملکتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد! سایر ملاها نیز علیه مادربزرگم اقدام کردند. سید علی شوشتری اعلامیه چاپ کرد و نوشت این مدرسه مال زنی است که مفاسد دینیه دارد. خانه‌اش محل اجتماع هنرمندان است و در آن تار می‌زنند.» مدتی بعد (پس از استبداد صغیر) بی‌بی‌خانم شکایتش را نزد مرتضی‌قلی صنیع‌الدوله (وزیر معارف) برد و سرانجام موفق شد مدرسه را باز کند، به شرط این‌که مدرسه تنها به دختران ۴ تا ۶ سال اختصاص یابد و عبارت «دوشیزگان» هم از تابلوی مدرسه حذف شود. این در حالی بود که پیش از اعتراض‌ها و بستن مدرسه، در کنار دانش‌آموزانی از همهٔ سنین، مادران و مادربزرگان آن‌ها نیز برای باسواد شدن، همراه دخترانشان به کلاس‌ها می‌آمدند.
اما چه چیزی بی‌بی‌خانم را فمینیستی مبارز کرد که برای بازپس‌گیری حقوق زنان بجنگد، توهین‌ها و فحاشی‌ها را تحمل کند و تمام زندگی‌اش را صرف آموزش زنان بکند. اصلاً چه چیزی به او جسارت حرف زدن، دفاع کردن و جنگیدن داد؟!
چرا او زبان تمام زنانی شد که در پستوی خانه‌هاشان هر تحقیری را تاب می‌آوردند و دم نمی‌زدند. زبانِ زنانی که بی‌زبان بودند و یا مثل او جسارت دفاع کردن از خودشان را نداشتند؟!
او چه چیز داشت که دیگر زنان نداشتند؟
او اندیشه‌ای پویا داشت. و جرقه‌ی روشن شدن آتشِ اندیشه را سواد داشتن در او زده بود.
و او می‌خواست بذر دانش را در ذهن‌های همه‌ی زنان ایرانی بکارد. بی‌بی‌خانم در زمانه‌ای مردسالار به دنیا آمد اما زنانه زیست و زنانه جنگید تا راه را برای زنان بعد خودش هموار کند.
درود بر غیرت زنانه‌اش. او زن بود و زنانه زیست و زنانگی کرد.

ای بی‌خبران راه نه آن است و نه این!

حال وقت آن رسیده است که بخشی از آنچه که تا به اینجا ساخته‌ایم را از بین ببریم.

بررسی تاریخچه‌ی چهار نمونه‌ی بیان شده نشان می‌دهد که حجاب داشتن یا نداشتن این افراد در برابر دستاوردهای سازنده یا مخرب‌شان تا چه اندازه بی‌اهمیت و بی‌ربط است. اساسا هیچ رابطه‌ی معناداری میان پوشش زنان(چه داشتن آن و چه نداشتن آن) و موفقیت آنان وجود ندارد. بنابراین گزاره‌هایی مانند «با حجاب هم می‌توان موفق بود» در واقع هدف اصلی ماجرا را فراموش کرده‌اند.

هدف اصلی در این بحث، صفر بودن وزن «حجاب» یا «بی‌حجابی» در موفقیت زنان است. هیچ وزن مثبت یا منفی برای این ارتباط وجود ندارد. بنابراین مقابله‌ی موافقان و مخالفان حجاب با ربط دادن «پوشش» و «موفقیت» به یکدیگر، یک مجادله‌ی باطل و بیهوده است. مطمئنا هیچ آدم عاقل و منصفی، «مریم رجوی» و «ماگدا گوبلس» باحجاب را به «مریم رجوی» و «ماگدا گوبلس» بی‌حجاب ترجیح نمی‌دهد و برعکس! و مطمئنا هیچ آدم عاقل و منصفی، دستاوردهای «مریم میرزاخانی» و «بی‌بی خانم استرآبادی» را به خاطر حجاب داشتن یا نداشتن، پر رنگ یا کم‌رنگ نمی‌کند!

چه با حجاب و چه بی‌حجاب می‌توان موفق بود! همچنین چه با حجاب و چه بی‌حجاب، می‌توان ناموفق هم بود! کوبیدن بر طبل پاره‌ای که میان داشتن یا نداشتن «حجاب» و «موفقیت»، رابطه‌ای علت-معلولی برقرار می‌کند، جز اثبات سطحی‌انگاری، چیزی به همراه ندارد.

خیام نیشابوری در یکی از رباعیات خود سرود:

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی‌خبران راه نه آن است و نه این

شاید بهتر باشد که برای گفتگو درباره‌ی مفهومی مانند پوشش(و در حالت کلی‌تر دین و ایدئولوژی)، به دلایلی قوی‌تر و معنوی‌تر گرایش داشته باشیم. استدلال‌های واکنشی عموما هدف اصلی را فراموش می‌کنند و رویکرد مقابله را در پیش می‌گیرند، در حالی که به قول خیام، «راه نه آن است و نه این»!

حجابطرح یک پرسشمجاهدین خلقموفقیتمریم میرزاخانی
نه فرشته‌ام نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام؟ همینم... | 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید