mohsen mahmoodzadeh
mohsen mahmoodzadeh
خواندن ۱۳ دقیقه·۷ ماه پیش

طرح یک پرسش | توهم مشارکت

بازنشر هایلایت «چرا رای ندادم؟» از صفحه‌ی اینستاگرام «علی آردم»(نقال‌باشی)

در ستایش رای

از قرون هجدهم و نوزدهم میلادی، یک اصطلاح در ادبیات اجتماعی بسیار فراگیر شد: مدرنیزاسیون(نوسازی).

نوسازی جنبه‌های مختلفی داشت: شهرنشینی، سوادآموزی، عقلانیت، تغییر روابط اجتماعی، صنعتی‌شدن و … . اما به باور خیلی‌ها که در راس‌شان «ساموئل هانتینگتون» قرار داشت، اصلی‌ترین ویژگی جوامع نوشده(مدرن)، مشارکت سیاسی مردم است. در جوامع مدرن، مردم خواهان مشارکت در ترسیم آینده‌ی خودشان هستند. آنها نمی‌خواهند چون گله‌ی گوسفندان توسط شبان راهبری شوند. سرعت تغییر سطوح اجتماعی و در دسترس قرار گرفتن مسئولان و سیاست‌مداران، هر فرد را به این فکر می‌اندازد که می‌تواند در امر سیاسی مشارکت کند.

تصویر از ایران کتاب
تصویر از ایران کتاب

انقلاب فرانسه، یکی از نخستین و بارزترین نمودهای این مشارکت در امر سیاست بود؛ مشارکتی خون‌بار و پر هرج و مرج. انقلاب فرانسه آغازی بود بر عصر انقلاب‌ها و قدرت‌گرفتن توده‌ها که در اکثر اوقات اوباش در صدر این حکومت‌ها و انقلاب‌ها قرار می‌گرفتند.

رفتار خشن توده‌ها و هرج و مرج پس انقلاب‌ها، باعث شد گروهی از متفکرین ایجاد شوند که به شدت مخالف توده‌ها بودند و از آنان ترس داشتند؛ که شهیرترین فرد در این گروه، «گوستاو لوبون» با کتاب «روان‌شناسی توده‌ها» بود. لوبون معتقد بود که توده‌ها توان هر گونه سبعیت و خونریزی را دارند و می‌توانند هر جنایتی انجام دهند و باید جلوی آن‌ها را گرفت. البته لوبون در این راه تنها نبود؛ خشونت انقلاب‌ها چنان زیاد بود که «ادموند برک»، که ذاتا یک لیبرال بود در برابر انقلاب فرانسه موضع گرفت و آن را محکوم کرد.

تصویر از ایران کتاب
تصویر از ایران کتاب

برک دولت را ارگانیسم پیچیده‌ای می‌دانست که در طول زمان رشد کرده و به موجود ظریف و زنده‌ای که امروز می‌بینیم بدل می‌شود. ظرایف موجودیت سیاسی آن - از رفتار پادشاهان گرفته تا کدهای رفتاری موروثی اشرافی - در طول نسل‌ها به گونه‌ای با جزئیات فراوانی توسعه یافته است که هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که تمام این‌ها چگونه عمل می‌کند. برک می‌گوید عادت حکومت در میان طبقه‌ی حاکم چنان ریشه‌دار است که آن‌ها آن را به صورت غریزی و بدون اندیشه انجام می‌دهند. هر کس بر این باور است که می‌تواند از قدرت عقل خود برای تخریب جامعه و ساختن جامعه‌ای بهتر از صفر استفاده کند - مانند ژان ژاک روسو، متفکر روشنگری - احمق و متکبر است.

این «خشونت انقلابی» و «هرج و مرج پساانقلابی» باعث شد که برک و لوبون در کنار سلف خودشان، «توماس هابز» قرار بگیرند و از حضور مردم در سیاست انتقاد کنند.

تصویر از ایران کتاب
تصویر از ایران کتاب

حالا اگر بخواهیم در دنیای مدرن، مردم را در سیاست بازی دهیم و از انقلاب‌ها دوری کنیم، چه راهی داریم؟ باطل‌السحر این تندروی‌ها، انتخابات بود. «صندوق رای»، تابوت تندروی بوده و هست.

احزاب سیاسی شکل گرفتند، به رقابت پرداختند و در نهایت هم قالب اصلی سیاست‌ورزی در دنیای مدرن شد، حتی برای کشورهایی که به انتخابات اعتقادی نداشتند.

تصویر از ایران کتاب
تصویر از ایران کتاب

هدف انتخابات، انتخاب صالح‌ترین و سودمندترین فرد یک جامعه برای رهبری نبوده بلکه در بسیاری از موارد، انتخاب بین «بد» و «بدتر» بوده. هدف مشارکت مردم، فرار از تغییرات خون‌بار بوده است. انتخابات نه یک هدف مقدس، بلکه وسیله‌ای کارآمد بوده که مورد ستایش اندیشمندان علوم سیاسی قرار گرفته است.

پس چرا به عنوان یک فعال سیاسی، در چنین فرایند ستایش‌آمیزی شرکت نکردم؟ باید پیش از آن، به دو پرسش مهم پاسخ داد:

فلسفه رای دادن چیست؟
آیا مشارکت در انتخابات برای جمهوری اسلامی مهم است؟

در فلسفه‌ی رای دادن

در دوره‌ی قرون وسطی، حاکمیت از آن خدا بود و قانون هم قوانین الهی. هیچ کس نمی‌توانست از حکم پادشاه، که همان حکم خدا بود، تخطی کند. اتحاد مقدس بین کلیسا و تاج، قدرت قانون‌گذاری را در ید پرقدرت آنان قرار داده بود و «قانون همان حکم شاه بود». البته عبدالحسین زرین‌کوب درباره‌ی دوره‌ی ساسانیان که همین وضع برقرار بود، از «اتحاد نامقدس تاج و آتشگاه» برای توصیف آن دوران استفاده می‌کند.

اما وقتی با اصلاحات دینی «لوتری» و «کالونی» جایگاه کلیسا به خطر افتاد، پایه‌های «حق الهی پادشاهان» هم به شدت به لرزه درافتاد؛ دیگر خیلی سخت بود که حکم شاه را همان حکم خدا دانست و شاه را نماینده‌ی خدا بر زمین معرفی کرد. اگر شاه نماینده‌ی خدا بر زمین نبود، پس یک حکومت مشروع چه بود؟ اگر شاه نماد قانون نبود، پس قانون چگونه شکل می‌گرفت؟

تصویر از ایران کتاب
تصویر از ایران کتاب

اینجا بود که اندیشمندان علوم سیاسی به صحنه آمدند؛ گروهی که بعدها به «اصحاب قرارداد اجتماعی» معروف شدند: هابز، لاک، و روسو. با گذشتن از کنار تفاوت‌های این‌ها، هر سه نفر ادعا کردند که سلطنت نه موهبتی از آن خدا، بلکه «یک قرارداد اجتماعی بین حاکم و مردم» است. حالا و بر اساس نظریه‌ی قرارداد اجتماعی حاکمیت و حق قانون‌گذاری از آن مردم بود و آن‌ها با انتخاب نمایندگان خود، در قانون‌گذاری شرکت می‌کردند، هر قانونی!

وقتی در دوران مشروطیت، این مفاهیم به ایران راه یافت، همگی به دنبال «قانون» گشتند و میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله در رساله‌ی «یک کلمه» به این اشاره کرد که مشکل ایران یک کلمه است: قانون. اما آيا واقعا انسان می‌توانست «قانون الهی» را کنار گذاشته و قانون بنویسد؟ در مملکتی که سلطان «ظل الله» است، قانون چه معنی داشت؟ مگر می‌شد که رعیت قانون بنویسد؟

تصویر از ویکی‌پدیا
تصویر از ویکی‌پدیا

ولی در نهایت، همان‌گونه که شاهان اروپایی مجبور به پذیرش شدند، در ایران هم مشروطه برقرار شد. حکم شاه به قانونی که توسط مردم نوشته می‌شد، مشروط شد. اما شیخ فضل‌الله نوری خیلی سریع فهمید که اگر قرار باشد قانون با رای مردم تصویب شود، می‌توانند قانون الهی را نقض کنند. او خطر را بسیار سریع فهمید و از قانون مشروعه سخن گفت. به همین دلیل، در ایران و از ابتدای تدوین قانون و تاسیس مجلس، مردم حق دخالت در قوانین الهی را نداشتند و فقط می‌توانستند در قوانین مدنی و اجرایی نقشی بازی کنند. در زمان پهلوی، همچنان شاه توان نقض این قانون را داشت و به ویژه در زمان محمدرضا شاه، قوانینی مخالف شرع تصویب شد، ولی آن هم به خواست و اراده‌ی شاه بود و نه مردم.

با استیلای جمهوری اسلامی که «نعش آن بزرگوار(شیخ فضل‌الله نوری) را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانست که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از دویست سال کشمکش، بر بام سرای مملکت افراشته شد»، حق دخالت مردم در قانون‌گذاری بیش از پیش کاهش یافت و قانون الهی تبدیل‌ناپذیر انگاشته شد.

به همین دلیل، انتخابات در ایران هیچگاه انتخابات کاملی نبود، مخصوصا در دوران جمهوری اسلامی. و به همین دلیل بسیاری هرگز در این انتخابات شرکت نکردند. اما آنانی که رای دادن را انتخاب کردند، به تغییرات کوچک و نقش داشتن در تدوین قوانین مدنی و اجرایی بسنده کرده بودند، هر چند که همواره با این شک روبرو بودند که با چنین محدودیت‌هایی و زیر سوال رفتن فلسفه‌ی انتخابات، آیا کنش آنان صحیح است یا خیر.

اما اگر انتخابات حتی نتواند در قوانین مدنی و یا اجرایی نقش داشته باشد، همچنان می‌توان به رای دادن ادامه داد و با وجود محدودیت‌های آن، در انتخابات شرکت کرد؟ شاید بد نباشد با دقت بیشتری به انتخابات اخیر نگاه کنیم تا بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم.

مجلس در راس امور

وقتی اصحاب قرارداد اجتماعی از یک قرارداد گفتند و در ادامه هم از رای‌گیری و انتخابات حمایت کردند، یک نگرانی جدی ایجاد شد:

اگر فرد منتخب به یک مستبد تبدیل شد، چه کنیم؟
تصویر از heritage
تصویر از heritage

اینجا بود که نظریه‌ی «تفکیک قوا» مونتسکیو اهمیت پیدا کرد. قدرت باید بین سه قوه‌ی مجریه، مقننه، و قضاییه تقسیم شود و این سه بتوانند یکدیگر را کنترل کنند(Check and Balance). از آنجایی که باید وحدت فرماندهی وجود داشته باشد، بخش اجرایی باید در یک نفر تجلی پیدا کند. ولی از آنجایی که چند عقل به از یک عقل هستند، تصمیم‌گیری و قانون‌نویسی توسط چندین نفر انجام می‌شود: مجلس. این موضوع باعث می‌شود که مجلس دست برتر را داشته و به عبارتی «در راس امور باشد» و دولت، اجرا کننده‌ی آن قوانین باشد.

در ایران، وقتی مجلس تاسیس شد، فرایند دشوار تصمیم‌گیری باعث تضعیف جایگاه اجرا شد و این دو نهاد به جای کنترل و تقویت یکدیگر، باعث تخریب و تضعیف هم شدند. این نظام Check and Balance در ایران آنقدر بد کار کرد تا اینکه یک نفر(رضا شاه) تصمیم گرفت کل اختیارات را دست خود گرفته و عطای تفکیک قوا را به لقایش ببخشد.

با رفتن رضا شاه، دوباره مجلس قدرت گرفت ولی وقایع پس از مشروطه تکرار شد و فقط قوام و مصدق توانستند در کنار قدرت مجلس، یک رئیس اجرایی نسبتا قدرتمند باشند.

با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دوباره مجلس در ایران به محاق رفت و محمدرضا شاه مانند شاهان پیشین، فعال مایشاء شد. مجلس تنها سایه‌ای بود از آنچه باید باشد.

با انقلاب ۵۷، این امید بود که مجلس واقعا به راس امور بازگردد، ولی به جز در اوایل انقلاب، مجلس شورای اسلامی هم در راس امور نبود و اقتدار آن به مرور زمان کاسته شد و قدرت در نهادی دیگر تجمیع شد.

سعید حجاریان از اصطلاح «انتخابات خودمانی» برای توصیف روند انتخابات در ایران استفاده می‌کند. یعنی گروهی خودی محسوب می‌شوند و اجازه‌ی حضور در مجلس را دارند و به جز مجلس اول و دوم، باقی انتخابات همین بوده و فقط حلقه‌ی خودی کوچک و بزرگ شده است. اما به مرور انتخابات به «شبه انتخابات» تبدیل شده است. این نوع از انتخابات بیشتر نمایشی است و اغلب، در انتخابات مجلس شاهد آن هستیم. فرض اصلی شبه انتخابات این است که ویترین انتخابات وجود دارد، چند نیروی خنثی هم حضور دارند، اما پس و پشت ویترین خودی‌های صاحب نفوذ هستند. بعد از مجلس ششم، چند دوره‌ی مجلس این چنینی را شاهد بودیم. یعنی افراد نسبتا متفاوتی می‌بینیم اما قدرت تاثیرگذاری وجود ندارد.

نگاهی به مجلس فعلی نشان می‌دهد که این انتخابات یک «شبه انتخابات» است و مجلس هیچ نقشی ندارد. ولی چه طور می‌توان این ادعا را ثابت کرد؟ به سادگی!

برخی از تصمیمات(مانند تصمیم گران‌کردن بنزین در سال ۱۳۹۸)، توسط یک ساختار من درآوردی گرفته می‌شود: شورای سران سه قوه.
تصمیم‌گیری درباره‌ی فیلترینگ و توسعه اینترنت کجا انجام می‌شود؟ «شورای عالی فضای مجازی».
حجاب که در چند سال اخیر به یک مسئله‌ی اصلی جامعه تبدیل شده، اصولا خارج از اختیار مجلس است.
برای رابطه با غرب و تحریم‌ها که بحران حیاتی سیاست است در جایی دیگر تصمیم‌گیری می‌شود.
تصویر از khamenei.ir
تصویر از khamenei.ir

و هزاران نهاد موازی دیگر. پس مجلس و تصمیماتش کجاست؟ در قعر امور!

با این وجود، رای دادن در انتخابات چنین مجلسی، چگونه می‌تواند به معنای مشارکت من در تصمیم‌گیری برای آینده‌ام باشد؟ این انتخابات، فلسفه‌ی انتخابات را به کلی زیر سوال می‌برد.

اما برای من فقط این مسئله مطرح نیست.

بد و بدتر

در انتخابات سال ۲۰۱۷ فرانسه، مارین لوپن، یک راست‌گرای افراطی، در مرحله‌ی اول انتخابات مقام دوم را به دست آورد و بسیاری از مردم فرانسه را نگران از پیروزی‌اش در انتخابات کرد. مردمی که از گروه‌های میانه‌رو دل خوشی نداشتند و دوست داشتند مکرون برنده‌ی انتخابات نباشد، تصمیم گرفتند بین «بد و بدتر»، مکرون را انتخاب کنند. در نهایت هم انتخابات با پیروزی مکرون به پایان رسید.

در واقعیت امر نیز انتخاب بین «بد و بدتر» همواره یک رویکرد در انتخابات بوده و اجتناب‌ناپذیر است اما … بین این دو، بد و بدتر کدام است؟ فرض کنید که مجلس نقشی جدی در تصمیم‌گیری داشته باشد. کدامیک از این‌ها طرفدار حذف تحریم‌ها و فیلترینگ هستند؟

تصویر از ایسنا
تصویر از ایسنا

با فرض اینکه مجلس نقشی در روابط خارجی داشته باشد، کدامیک از این آتش‌زنندگان برجام را باید انتخاب می‌کردم؟ کدامیک برای حل مسئله‌ی تحریم‌ها راهکاری دارند؟ چه فرقی بین آنان است که انتخاب کنم؟

تصویر از مشرق
تصویر از مشرق

کدامیک با این قوانین مخالف هستند؟ این‌ها که برای تصویب قوانین هر چه عجیب‌تر با هم مسابقه گذاشته‌اند…

یا آیا باید به لیست رائفی‌پور رای می‌دادیم؟ بعد از عمری خواندن و سیاست‌ورزی، باید به «بصیرت استاد رائفی‌پور» اعتماد می‌کردیم؟ وقتی یک آدمی که روزی وزیر بوده و با شاه هم فالوده نمی‌خورده، حاضر می‌شود برای رای گرفتن به دفتر استاد رائفی‌پور رفته و سوگند بخورد، دیگر نه بد است و نه بدتر، بلکه زشت است!

بله همواره می‌توان بین بد و بدتر و حتی بین بدتر و بدترین هم انتخاب کرد، اما این بار هیچ انتخابی نبود؛ همه یکسان بودند. و این است «ابتذالِ معنای انتخاب».

غذا دادن به تمساح

ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در ایران در زمان انقلاب، مخالف امتیاز دادن به مخالفان بود و از اصطلاح «غذا دادن به تمساح» استفاده می‌کرد. او تمساح را حیوانی معرفی می‌کرد که هر چه به آن غذا بدهی، خواستار غذای بیشتر می‌شود. سالیوان معتقد بود مخالفان هم چنین رویکردی دارند و با گرفتن هر امتیاز، حریص‌تر و به جای مصالحه، خواستار امتیازات بیشتری می‌شوند.

جمهوری اسلامی این آموزه‌ی سالیوان را همواره نصب‌العین قرار داده و به معترضان امتیازی نداده است، زیرا معتقد است که آنان سیری‌ناپذیرند. اما من می‌خواهم نگاهی برعکس بیندازم.

شورای نگهبان در هر دوره، حلقه‌ی خودی‌ها را تنگ‌تر و تعداد بیشتری را رد صلاحیت می‌کند و نظام انتظار دارد باز هم مردم در انتخابات شرکت کنند. رای دادن مجدد در چنین فضایی، همانند آن اصطلاح غذا دادن به تمساح است که هر چه رای دهندگان از خواسته‌های خود بیشتر عقب‌نشینی کنند، او هم پیشتر می‌آید و حد یقفی نیز ندارد.

در سال ۱۴۰۰، حاکمیت با رد تمام گزینه‌های مختلف و باقی گذاردن همتی که نامزدی غیر کاریزماتیک و بدون قدرت بود، خواستار گرم کردن انتخابات نمایشی(با همان تعبیر حجاریان) بود و حالت تهاجمی داشت.

لیست صدای ملت، که اندک تفاوت‌هایی با سایر اصول‌گرایان داشت، نوعی از این رفتار بود: من همه را رد صلاحیت می‌کنم و تعداد معدودی را در اختیار شما قرار می‌دهم که تفاوت‌های انگشت‌شماری با باقی افراد دارند. بیایید و رای دهید!

جایی می‌باید این پیغام را بدهیم که نمی‌توان با همین فرمان ادامه داد؛ نمی‌شود همه را رد صلاحیت کرد و همچنان انتظار مشارکت داشت. آیا این اتفاق می‌توانست تاثیری بگذارد؟ شاید نه، ولی حداقل می‌توانست نقش بر هم زننده‌ی بازی را داشته باشد و نشانی از تن ندادن به سیاست غذا دادن به تمساح.

تحریم انتخابات؟

پس از سال ۱۳۹۸، دیگر هیچ چیز مانند سابق نشد؛ آبان و هواپیما … بسیاری پس از این وقایع احساس کردند که دیگر نمی‌توانند در هیچ انتخاباتی شرکت کنند و طبعا حق داشتند. هنوز داغ ۱۳۹۸ تازه بود که اعتراضات خونین ۱۴۰۱ رخ داد و چه جان‌های عزیزی که از دست نرفتند. و به قول بسیاری، «دیگر چه جای سخن گفتن از انتخابات و مشارکت؟»

هر چند هر دوی این گروه‌ها درست می‌گویند، ولی دو نکته مهم وجود دارد:

تغییرات یا خشونت‌آمیز هستند و یا مسالمت‌آمیز، و اگر طرفدار روش دوم باشیم، باید به دنبال راهی برای آن باشیم.
اگر سیاست را «استفاده از امکانات موجود» تعریف کنیم، باید به دنبال راهی برای تحقق تغییرات مسالمت‌آمیز باشیم.

پس در چنین شرایطی نمی‌توانیم از تحریم انتخابات، آن هم تا ابد، سخن بگوییم. حداقل منی که با روش‌های خشونت‌آمیز مخالفم نمی‌توانم چنین بگویم. باید راهی جست، تا صندوق رای که «تابوت تندروی‌هاست» کارکرد خود را بیابد، ولی تا آن زمان و تا وقتی دلایل من برای ندادن همچنان پا برجا باشد، رای دادن نه تنها نمی‌تواند کمکی باشد، بلکه آسیب‌رسان است.

تصویر از ایسنا
تصویر از ایسنا

چرا رای‌دادن اشتباه است؟ چون رای ما برای جمهوری اسلامی مهم است و من(ما) نباید بدون احیای صندوق، به پای آن بازگردیم. حق دارید که از من بخواهید ثابت کنم چرا رای جمهوری اسلامی مهم است ولی بماند برای مجموعه استوری‌هایی دیگر و اگر از روزنه‌گشایی بپرسید می‌گویم «شاید وقتی دیگر».

علوم سیاسیانتخاباتطرح یک پرسشاصلاح طلبانانقلاب
نه فرشته‌ام نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام؟ همینم... | 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید