توضیح ضروری: شاید فکر کنید که این متن خیلی نگاه سیاسی به نقش رسانههای اجتماعی داره، اما اگر تا انتهای این متن رو با من همراه باشید، متوجه میشید که هدف اصلیای این مطلب این هست که یادآوری کنه چهاتفاقی در شبکههای اجتماعی در حال رخ دادن هست و چطور این موضوع زندگی سیاسی و اجتماعی ما رو تحت تاثیر قرار داده.
در دنیای به شدت در هم تنیده امروز، رسانههای اجتماعی مثل توییتر؛ از نقش ساده خود به عنوان کانال ارتباطی ساده، فراتر رفته و به عرصهای کلیدی برای گفتمان و تصمیمگیریهای سیاسی تبدیل شدهاند. فراگیری این بسترها البته؛ عصر جدیدی را رقم زده که در آن رهبران سیاسی، فعالان و شهروندان برای به اشتراک گذاشتن اخبار، بیان نظرات و جلب فراخوان حمایتها، گرد هم آمدهاند. تاثیر رسانههای اجتماعی بر سیاست، عمیقتر و فراگیرتر از قبل شده و همهچیز از فراخوانهای اعتراضی تا شکلدهی به کمپینهای انتخاباتی را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
با این حال، همزمان با افزایش اهمیت نقش این بسترها در عرصههای سیاسی، سوالاتی در مورد تاثیرگذاری آنها بر فرآیند دموکراتیک کردن جامعه نیز مطرح میشود. در مرکز این پرسشها میتوان به نقش رسانههای اجتماعی در تاثیرگذاری بر تصمیمگیریهای سیاسی پرداخت. اینکه آیا این رسانهها به دموکراتیزه کردن اطلاعات و افزایش مشارکتهای سیاسی کمک میکنند، یا به انتشار اطلاعات نادرست و قطبیسازی نظرات عمومی منجر میشوند؟ علاوه بر این، میزان تاثیر این بسترها بر خود دموکراسی باید با دقت زیادی مورد بررسی قرار گیرد. این گفتمان ماهیت دو سویه رسانههای اجتماعی در سیاست مدرن را نیز بررسی میکند و قابلیتهای آن را - هم برای بهبود و هم مانعتراشی برای فرآیند دموکراتیک کردن جوامع - مورد ارزیابی قرار میدهد.
در این مطلب، به دنبال درک پیچیدگیهای نقش رسانههای اجتماعی در سیاست هستم. با تجزیه و تحلیل نحوه تاثیرگذاری رسانههای اجتماعی مثل توییتر بر روایتهای سیاسی، شکلگیری نظرات عمومی و حتی احتمال تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات، میتوانیم درک بهتری از پیامدهای وسیعتر برای دموکراسی داشته باشیم. این بررسی نه تنها قدرت رسانههای اجتماعی را یادآور میشود، بلکه به ارزیابی چالشهای آن نیز پرداخته و بینشهایی را ارایه میکند که چگونه میتوان این بسترها را به گونهای به کار گرفت که به بهبود محیط سیاسی کمک کند تا اینکه تفرقهها را تشدید کند.
رسانههای اجتماعی به یک ابزار سیاسی ضروری تبدیل شدهاند که به شخصیتهایی از سراسر طیف اجازه میدهد تا بدون واسطهگری سنتی رسانهها، مستقیما با عموم مردم ارتباط برقرار کنند. توییتر به ویژه به عنوان یک بستر قدرتمند در این میان ظهور کرده که در آن سیاستمداران میتوانند به سرعت، افکار خود را به اشتراک بگذارند، به رویدادها پاسخ داده و حامیان خود را بسیج کنند. این خط مستقیم، نه تنها پیامهای آنان را تقویت میکند، بلکه امکان دریافت بازخورد و تعامل فوری را از سوی عموم مردم برای آنها فراهم میآورد.
کاربرد توییتر به عنوان یک ابزار سیاسی، چند وجهی است. این بستر نه تنها به عنوان کانالی برای اعلامیههای سیاسی و مواضع حزبی عمل میکند، بلکه به عنوان میدانی برای شکل دادن به روایتهای عمومی و واکنش نشان دادن به رقبای سیاسی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. توانایی ارسال واکنشهای زنده به رویدادهای جاری، توییتر را در زمان بحرانهای سیاسی یا لحظات خبری مهم، قدرتمندتر نیز ساخته است. علاوه بر این، ساختارِ این بستر که به پیامهای مختصر و تاثیرگذار تمایل دارد، میتواند ارتباطات سیاسی را مستقیمتر و احتمالا تاثیرگذارتر کند.
یک نمونه برجسته از تاثیر توییتر بر گفتمان سیاسی، انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۶ بود. دونالد ترامپ از توییتر به طور گستردهای برای دور زدن کانالهای رسانهای سنتی، ارتباط با رای دهندگان و قالببندی روایت خود استفاده کرد. توییتهای او اغلب چرخههای خبری، پوشش رسانهای و همچنین گفتمان عمومی را تحت تاثیر قرار داد.
این بینشها بر نقش پیچیده رسانههای اجتماعی به ویژه تویتر، در شکلدهی ارتباطات سیاسی و ادراک عمومی در دورههای حساس انتخابات تاکید کرده است. (اینجا)، (اینجا) و (اینجا)
نمونه دیگر، جنبش #BlackLivesMatter بود که از توییتر برای افزایش آگاهی و محرک بحث در مورد بیعدالتی نژادی در ایالات متحده استفاده کرد. توییتهای حاوی این هشتگ، نه تنها به گسترش و پخش اطلاعات کمک کردند، بلکه تظاهرات سراسری در این کشور را نیز سازماندهی و تحریک کردند تا نقش توییتر در فراخوانهای عمومی برای جنبشهای اجتماعی را نیز به نمایش بگذارند.
در زمینههای بینالمللی نیز، توییتر توانسته است نقش حیاتی در جنبشهایی مانند بهار عربی و جنبشهای اجتماعی ایران ایفا کند. فعالان اجتماعی و سیاسی از این بستر برای سازماندهی تظاهرات، به اشتراکگذاری بهروز رسانیهای زنده و جلب توجه جهانی به موضوع خود استفاده کردهاند. گسترش سریع اطلاعات از طریق توییتر به طور قابل توجهی به دیده شدن و شتاب بخشیدن به این جنبشها کمک کرد و قدرت این بستر را در تاثیرگذاری بر رویدادهای سیاسی و اجتماعی فراتر از مرزها نشان داد.
اثر بخشی این رسانه اجتماعی - و البته سایر آنها - در ارتباطات سیاسی واضح است، اما پیامدهای این قدرت پیچیدهاند. از یک سو، رسانههای اجتماعی اطلاعرسانی را دموکراتیزه میکنند و با ارائه بستری برای بیان دغدغهها و بسیج حمایت، افراد را قدرتمند میسازند. از سوی دیگر، همان ابزارها میتوانند برای گمراه کردن، دستکاری در افکار عمومی و پخش اطلاعات نادرست نیز استفاده شوند.
نمونهای از شکلگیری و اجرای این پروپاگانداها در کتاب «کنترل رسانه» نوام چامسکی، توضیح داده شده و من پیشتر در این مطلب به تفصیل در مورد آن نوشتهام.
ماهیت خلاصهنویسی که در توییتر وجود دارد، همچنین میتواند به سادهسازی بیش از حد مسائل سیاسی منجر شود و گفتمان دقیق را به تیترهای حساس کننده تبدیل و حتی توانایی این را داشته باشد که از بیان کامل حقیقت دور شده و آن را به بحثی معنادار و پُر حاشیه تبدیل کند.
علاوه بر این، ماهیت الگوریتمی توییتر، به ایجاد اتاقهای انعکاسی جدید میانجامد که باعث تقویت باورهای موجود کاربران شده و ممکن است افکار عمومی را بیشتر به سمت دو قطبی کردن فضای جامعه هدایت کند. این جنبه، سوالات مهمی را در مورد نقش رسانههای اجتماعی در ترویج فرآیند دموکراتیک سالم مطرح میکند. در حالی که رسانههای اجتماعی میتوانند مشارکت را تقویت کنند، در عین حال نیز میتوانند منجر به افزایش تفرقه و ناسازگاری بیانجامند؛ اگر به دقت مدیریت نشوند.
تاثیر رسانههای اجتماعی بر درک عمومی و گفتمان سیاسی تنها نتیجه ارتباط مستقیم کاربران نیست؛ بلکه به طور قابل توجهی تحت تاثیر مکانیزمهای زیربنایی خود پلتفرمها شکل میگیرد. به ویژه الگوریتمها و معیارهای مشارکت. این اجزا، نقش حیاتی در تعیین چگونگی گسترش اطلاعاتی دارند که به کاربران میرسد.
در هسته رسانههای اجتماعی مثل توییتر، الگوریتمهایی وجود دارند که محتوا را براساس پارامترهای مختلفی مانند رفتار کاربر، تاریخچه تعامل و روابط شبکهای، دستهبندی و عرضه میکنند. این الگوریتمها برای افزایش تعامل کاربران طراحی شدهاند و اغلب نمایش محتوایی را که واکنشهای عاطفی شدیدی را برانگیخته یا باورهای موجود را تقویت کردهاند، در اولویت قرار میدهد. این سیستم میتواند درک عمومی را با تقویت برخی از انواع محتواها نسبت به دیگران، تحریف کند و ممکن است صداهای معتدلتر را به حاشیه رانده و پیامهای قطبیتر را ارتقا دهد.
به عنوان نمونه، الگوریتمها ممکن است محتوای احساسی را که - گرچه جذاب است - احتمالا بیانگر دقیق یا متعادلی از یک موضوع نباشد را ترویج دهند. در زمینههای سیاسی، این میتواند منجر به گسترش اطلاعات نادرست یا محتوای بیش از حد حزبی شود که درک عمومی از موضوعات حیاتی را تحریف میکند. اثر اتاق انعکاس، جایی که کاربران عمدتا در معرض دیدگاههایی قرار میگیرند که با دیدگاههای خودشان همصداست، تا حدی محصول فیلترینگ الگوریتمی است. این میتواند واقعیتی تحریف شده را ایجاد کند که در آن دیدگاههای مخالف به ندرت با آنها برخورد میکنند و منجر به عمومیت پذیری و افزایش فضای دو قطبی میان کاربران میشود.
همچنین معیارهای تعاملی مانند لایکها، اشتراکگذاریها و ثبت نظرات نیز نقش حیاتی در شکلدهی به چشمانداز سیاسی در رسانههای اجتماعی دارند. محتوایی که تعامل زیادی به دست میآورند، بیشتر ممکن است توسط الگوریتمها ترویج شوند. حلقههای بازخوردی بیشتری ایجاد کنند و در آن محتوای محبوب بیشتر دیده شوند. این مکانیزم میتواند پیامهای سیاسی خاص را صرف نظر از دقت واقعی و یا اهمیت آنها تقویت کند.
دینامیک موضوعات داغ، این پدیده را به خوبی نشان میدهد. زمانی که یک هشتگ یا یک موضوع خاص، انتقادات و تعاملات زیادی را به خود میگیرد، میتواند به سرعت در میان ترندها ظاهر شود، آنرا دیدنیتر و در نتیجه تعاملات بیشتر و بیشتری را کسب کند. این دیدنی شدنها اغلب به تاثیرگذاری روی جامعه ترجمه میشود و اجازه میدهد که برخی روایتها بر گفتمان صحیح و منطقی غالب شوند. با این حال، از آنجایی که این سیستم، محتوایی را که تعامل ایجاد میکند به جای محتوایی که لزوما مهم یا معتبر است با پاداشهای خود به تقویت کردن ادعاهای گمراهکننده یا حساس میرساند. این میتواند چالشهای اطلاعاتی نادرست و قطبیسازی را تشدید کرده و اغلب محتوایی را ترویج کند که بر تعصبات صحه گذاشته و واکنشهای عاطفی را بر بحثهای آگاهانه و دقیق، اولویت دهد.
پس الگوریتمها و معیارهای تعامل در بسترهای رسانههای اجتماعی تاثیر عمیقی بر گفتمان سیاسی دارند. آنها نه تنها تعیین میکنند که چه اطلاعاتی دیده شوند، بلکه تفسیر آن توسط عموم را نیز شکلدهی میکنند. از اینرو، شناخت و رسیدگی به پیامدهای این مکانیزم در ترویج گفتمانهای سالمتر و آگاهانهتر در رسانههای اجتماعی نیاز حیاتی این روزهاست.
اثرات عمیقی که رسانههای اجتماعی بر دموکراسی میگذارند، هم بر ساختار بحثهای عمومی و هم بر ماهیت مشارکت سیاسی بروز پیدا میکند و همانطور که این بسترها به عرصههای اصلی گفتوگو تبدیل میشوند، نباید از نقش آنها در شکلدهی به افکار عمومی و مشارکت در قطبیسازی سیاسی غاقل شد. ارزیابی اینکه آیا رسانههای اجتماعی واقعا به عنوان فضایی دموکراتیک برای گفتوگو عمل میکنند یا صرفا به عنوان میدان نبردی برای اصرار ورزیدن بر ایدئولوژیها عمل میکنند نیز باید در جایگاه خود مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد تا اثر بخشی آن بر فرایندهای دموکراتیک در جوامع مشخص شود.
رسانههای اجتماعی به طور رادیکالی نحوه مصرف و بحث در موضوع اطلاعات را نیز تغییر دادهاند و انتشار سریع ایدهها را در شبکههای جهانی تسهیل کردهاند. با این حال، این قابلیت با معایب قابل توجهی همراه شده است، به ویژه در نحوه مشارکت آن در قطبی سازی دیدگاههای سیاسی. شبکههایی مثل توییتر، ایدهها و صداهایی را که بیشترین تعامل کاربران را به خود اختصاص میدهند - غالبا آنهایی که افراطیتر یا از نظر عاطفی زردتر یا عامهپسندتر هستند - را تقویت میکند. این گرایش میتواند تقسیمات درون جامعه را با تقویت تعصبات موجود و انزوای کاربران از دیدگاههای متنوع، تشدید کند.
ماهیت محرک الگوریتمی، تحویل محتوا به ایجاد اتاقهای انعکاس را منجر شده و همانطور که پیشتر اشاره شد؛ کاربران به طور مکرر با اطلاعاتی مواجه میشوند که با دیدگاههای آنها هماهنگ است، باورهای آنها را تقویت میکند و ممکن است به تثبیت تقسیمات ایدئولوژیکی دامن زند. این محیط، زمین حاصلخیری برای رشد حزبگرایی است. زیرا افراد از مواضع مورد تایید خود بیشتر دفاع کرده و کمتر به نسبت به شنیدن دیدگاههای مخالف تحمل نشان میدهند.
از نظر مفهومی، رسانههای اجتماعی وعده میدانی عمومی و دیجیتالیزه را میدهند، جایی که شهروندان از پسزمینههای متنوع میتوانند برای بحث و مناظره در موضوعات عمومی دور هم جمع شوند. از نظر نظری، اما؛ این موضوع با کاهش موانع مشارکت و فراهم کردن بستری برای صداهای متنوع و مشارکت دموکراتیک را تقویت میکند. با این حال، در عمل؛ با واقعیت پیچیدهتری مواجهیم.
در حالی که رسانههای اجتماعی دسترسی بیسابقهای به گفتوگوی عمومی فراهم کردهاند، غالبا بیشتر شبیه میدان نبردهای ایدئولوژیک شدهاند تا یک فضای سازنده برای مناظره و شنیدن نظرات دیگران. ناشناسی و فاصلهای که توسط تعاملات رسانههای اجتماعی فراهم میشود، میتواند به ارتباطات تهاجمیتر - و کمتر همدلانه - منجر شود. گاهی به آزار و اذیت و ترولینگ تنزل یافته و این دینامیک منفی میتواند مشارکت معنادار را بازدارنده و بحث فراگیر و محترمانهای که بر پایه گفتمان دموکراتیک باشد را خفه کند.
به علاوه، منافع تجاری شرکتهای رسانههای اجتماعی نیز بر ماهیت این گفتوگوها اثر میگذارد. این بسترها برای حداکثر کردن تعامل کاربران طراحی شده که میتواند پتانسیل دموکراتیک کردن آن را تعضیف کرده و به جای بحث ماهوی، حساسیتزدایی و تعارض را در اولویت قرار دهد.
از سوی دیگر انتشار اطلاعات نادرست در این شبکهها نیز از تهدیدات بحرانی برای گفتوگوهای عمومی آگاهانه به حساب میآید. اطلاعات نادرست میتواند به سرعت ویروسی شده و قسمتهای بزرگی از جامعه را گمراه کند، بر افکار عمومی تاثیر بگذارد و حتی انتخابات را تحت تاثیر قرار دهد چرا که گسترش سریع، توسط الگوریتمها و ماهیت خودِ رسانههای اجتماعی تسهیل میشود - سرعت، دامنه و تقویت الگوریتمی محتوای جذاب؛ صرف نظر از صحت و اصالت آن.
در پاسخ، این رسانهها شروع به اجرای طیفی از روشهای مقابلهای کردهاند که شامل معرفی خدمات بررسی واقعیت یا صحتسنجی دادهای میشوند. جایی که نهادهای خارجی صحت اطلاعات را به ویژه در زمانهای حساس مانند انتخابات یا بحرانهای بهداشت عمومی، تایید یا رد میکنند. این شبکهها همچنین با برچسب زدن به اطلاعات احتمالا نادرست یا با منابع ناشناخته، از پخش آن جلوگیری میکنند و یا به کاربران هشدار میدهند که اعتبار محتوا را زیر سوال ببرند. اخیرا، بهکارگیری از هوش مصنوعی برای شناسایی الگوهایی که نشان دهنده جعلی بودن اخبار است در این شبکهها بهکار گرفته شده است تا پیش از پخش گسترده آن، فرایندهای مقابلهای و برچسب زدن روی آن انجام شود.
ولی با وجود تمام این تلاشها، به دلیل حجم عظیم محتوای تولید شده روزانه و روشهای پیچیده استفاده شده توسط عرضهکنندگان اطلاعات نادرست، چالش همچنان پابرجاست. بنابراین بهبود مداوم این استراتژیها ضروری است که تعادلی ظریف بین سانسور و حفظ آزادی بیان را میطلبد.
برای پرورش گفتمان سیاسی سالمتر، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی میتوانند چندین اصلاح راهبردی را اجرا کنند. ابتدا، بهبود شفافیت در مورد نحوه عملکرد خبرخوانها و الگوریتمهای محتوا میتواند به کاربران کمک کند تا درک کنند که چرا محتوای خاصی را میبینند و احتمالا نگاه نقادانه آنها را نسبت به اطلاعات جانبدارانه یا دستکاری شده ارتقا دهد. علاوه بر این، افزایش کنترل کاربران بر این الگوریتمها میتواند به افراد اجازه دهد تا از سیستمهای شخصیسازی محتوا خارج شوند و این اثر اکوچمبر را کاهش میدهد.
دوم، نیاز حیاتی به آموزشی وجود دارد که به کاربران مهارتهای بهتر سواد رسانهای را عرضه کند. شرکتهای رسانههای اجتماعی به همراه موسسات آموزشی و سازمانهای غیرانتفاعی میتوانند برنامههایی را توسعه داده و ترویج کنند که به کاربران یاد دهد چگونه منابع را به طور نقادانه ارزیابی کرده و اطلاعات نادرست را تشخیص دهند.
در نهایت پلتفرمها باید تشویق و ترویج طیف متنوعی از صداها، به ویژه گروههای نمایندگی نشده، را انجام دهند تا اطمینان حاصل شود که طیف گستردهای از دیدگاهها در دسترس است. این میتواند از طریق تغییرات در الگوریتمهای توصیه محتوا برای تاکید بر تنوع و گفتوگوی بین گروهی محقق شود.
از سوی کاربران اما، باید نقش آنها به عنوان عامل تغییر کلیدی، در اصلاح و بهبود این گفتمان را یادآوری و بر آن تاکید کنم. اولین قدم برای کاربران، افزایش آگاهی و درک نسبت به نحوه عملکرد الگوریتمهای رسانههای اجتماعی و تاثیر آنها بر محتوایی است که مشاهده میکنند. آنها باید به افزایش آگاهی خود در موضوع سواد رسانهای پرداخته که این شامل ارتقای توانایی شناسایی منابع معتبر و درک چگونگی تاثیرپذیری افکارشان توسط اخبار و اطلاعات میشود. با این کار، آنها میتوانند به صورت فعالانه در انتخاب محتوایی که میخواهند ببینند و به اشتراک بگذارند، دخیل بوده و به کاهش اثرات منفی اکوچمبرها و پایان دادن به چرخه ترویج اطلاعات نادرست کمک کنند.
علاوه بر این، کاربران میتوانند با مشارکت فعال و مسوولانه در پلتفرم ها، به ترویج تنوع و پلورالیسم در گفتمان سیاسی کمک کنند. این شامل حمایت از صداهای متنوع و نمایندگی نشده و همچنین مقابله با محتوای قطبیساز و نادرست است. تشویق به گفتوگو و تعامل سازنده بین افراد با دیدگاههای مختلف میتواند به افزایش درک متقابل و کاهش تفرقه کمک کند. با استفاده از این رویکردها، کاربران نه تنها فضای رسانههای اجتماعی را بهبود میبخشند، بلکه به تقویت پایههای یک جامعه دموکراتیک سالمتر نیز کمک میکنند.
در نهایت، رسانههای اجتماعی مانند توییتر نه تنها در دموکراتیزه کردن دسترسی به اطلاعات اثرگذارند، بلکه میتوانند در شکلدهی و اثربخشی بر گفتمانهای سیاسی و اجتماعی نیز به طور چشمگیری مؤثر باشند. این پلتفرمها به واسطه الگوریتمهایی که محتوای حساس و جنجالی را ترویج میدهند، میتوانند تأثیرات مخربی مثل قطبیسازی نظرات و انتشار اطلاعات نادرست را بر جامعه داشته باشند. برای کاهش این تأثیرات منفی، نیاز به یک تلاش جمعی از سوی سیاستگذاران، طراحان پلتفرم و کاربران است تا از طریق آموزشهای سواد رسانهای و قوانین و مقررات دقیقتر، به یک گفتمان سازندهتر و دموکراتیکتر دست پیدا کنیم.
از سوی دیگر، کاربران نیز نقش مهمی در شکلدهی به این فضا دارند. با افزایش آگاهی خود نسبت به چگونگی کارکرد الگوریتمها و انتخاب به طور هوشمندانه محتوایی که میخوانند و به اشتراک میگذارند، میتوانند در کاهش اثرات قطبیسازی و انتشار اطلاعات نادرست اثرگذار باشند. از سوی دیگر، مشارکت در گفتگوهای سازنده و حمایت از تنوع نظرات میتواند به ارتقاء یک فضای گفتمانی سالم و فراگیر کمک کند.
بنابراین، ما باید بهطور فعال در رسانههای اجتماعی شرکت کنیم، از شفافیت و اصلاحاتی که تنوع فکری را ترویج میکنند حمایت کنیم و به گفتمانهای عمومی آگاهانه و متعادل کمک کنیم. این تلاشها نه تنها به بهبود درک ما از مسائل میافزاید، بلکه به استحکام بنیانهای جامعه دموکراتیک ما نیز کمک خواهد کرد.
بعد از مدتها نبودن این چند تا نکته کوچولو رو هم اضافه کنم:
همچنان اگر کاری داشتید با من هم میتونید از طریق کانالها یا تلگرام با من در ارتباط باشید و هر سوالی که فکر میکنید ممکنه بتونم بهتون جواب بدم یا راهنمایی بکنم هم بهتون کمک میکنم قطعا.