وقتی صحبت از راهاندازی کسب و کار میشود بهانه برای کار نکردن افراد بسیار است. یعنی از زمین و زمان بهانه داریم برای این که افراد را قانع کنیم که نمیشود و به جایی نمیرسد. اما تفاوت ما با آنهایی که الان کسب و کاری دارند و جایگاهشان برای خیلی از ما آرزوست چیست؟ به نظر من فقط یک کلمه تفاوت داریم: ”شروع“
در این نوشتار سعی بر بررسی مواردی که در ظاهر مانع ایجاد کسب و کار هستند اما با شروع حل میشوند دارم:
یکی از مواردی که بهانه بسیاری از افرادی که تا به حال به کارآفرینی فکر نکردهاند، نبود ایده خوب است. یکی از تمرینهای مرسوم در هنر برای ایدهیابی، عیبیابی و به روز بودن و …، ”مشق بصری“ است. به نظر من افرادی که نبود ایده را دلیل عدم تمایل به کارآفرینی میدانند، مشق بصری خوبی در زمینه کسب و کار نداشته اند. به قول معروف بازار را به چشم خریدار ندیدهاند که ببینند که چه کسی چه کاری انجام داده و چه کاری انجام نداده؟ ( چه کمی و چه کیفی!) با نگاه به ایدههایی که امروز تبدیل به کسب و کار شدهاند، به راحتی میتوان به این موضوع دست یافت که راهاندازی یک کسب و کار لزوما نیاز به یک ایده قوی ندارد بلکه ممکن است یک ایده ضعیف با اجرای خوب بهتر از یک ایده خوب با اجرای ضعیف باشد. پس ایده دلیل خوبی برای فرار از کارآفرینی نیست!
خیلی از اوقات افرادی که تا به حال به کارآفرینی روی نیاوردهاند نبود سرمایه کافی برای راهاندازی کسب و کار را دلیل این موضوع میدانند. امروزه رویکردهای جدید نگاه به کسب و کار و کارآفرینی مسیرهایی برای کاهش هزینه اولیه راهاندازی کسب و کار به وجود آوردهاند که از تحمیل هزینههای اولیه و ریسک بالا در مراحل اولیه کسب و کار جلوگیری میکنند. وجود این ساختارها باعث شده است که بسیاری از ایدهها در سطوح ساده پیادهسازی شوند و در صورت وجود شرایط و اقبال مشتریان به هزینه بیشتر برای توسعه بپردازند. همچنین ساختارهای سرمایهگذاری متفاوت و جذابی برای تامین سرمایه وجود دارد که این موضوع را از دسته دلایل راهاندازی کسب و کار خارج مینماید.
یکی دیگر از مواردی که بهانه افراد برای کارآفرین نبودن است، نداشتن تیم مناسب برای اجرا نمودن ایده است. این موضوع هم با وجود ساختارهای فریلنسرینگ و برونسپاری امور، امروزه حل شده است. البته وجود تیم مناسب و متناسب از عوامل کلیدی موفقیت کسب و کارها به شمار میرود و این بدان معناست که تیم مناسب باعث موفقیت یک کسب و کار خواهد شد اما دلیل مناسبی برای فرار از کارآفرینی به شمار نمیرود.
متاسفانه در فرهنگ مرسوم اغلب افرادی که در کشور زندگی میکنند چرخه درس، درس، درس، درس و استخدام به عنوان یک ارزش شناخته میشود و نسل به نسل و سینه به سینه در حال انتقال است. مشکل این جاست که اگر این چرخه را ادامه دادیم و کسی استخداممان نکرد چه؟ اگر این چرخه را گذراندیم و کاربلد نبودیم و فقط در سطح نظری پیشرفت داشتیم چه؟ در گذشته ما افراد از سنین پایین کار میکردند و به قول معروف روی پای خود میایستادند اما امروزه فرزندان و کودکان ما تا اتمام دوران تحصیل از فضای کاری و واقعی به دور هستند و این موضوع باعث ناکارآمدی افراد در اغلب موارد میباشد. همین فرهنگ باعث جلوگیری خانوادهها از پذیرش ریسک ایجاد کسب و کار توسط فرزندان میشود و در نتیجه عاملی بازدارنده در مقابل کارآفرینی است.
نمیدونم که چقدر تونستم چیزی که توی ذهنم بود رو به نوشتار تبدیل کنم. این قصه سر دراز داره و اگه امروز بهش فکر کنیم بهتر از فرداست. آیندهامون (خودمون و نسلمون) به تصمیم امروز ما وابسته است. پس شروع کنیم تا دیر نشده!