ویرگول
ورودثبت نام
Mohsen Baqery
Mohsen Baqery
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

نگاهی به عصر پست‌مدرن، معیارهای کاپیتالیسم و تاثیر آن‌ها بر هنر

Lloyd Toone, Detail from Styling, 1998, Museum Purchase, © Lloyd Toone
Lloyd Toone, Detail from Styling, 1998, Museum Purchase, © Lloyd Toone

سال‌ها پیش، مصرف‌گرایی—یا کاپیتالیسم—به بخش بزرگی از اقتصاد برخی کشورهای توسعه یافته تبدیل شد. شکل‌گیری چنین پدیده‌ای اما با جنبشی همچون پست‌مدرنیسم همراه بود؛ جنبشی که به واقع تاثیر شگرفی بر وجهه هنر در عصر حاضر باقی گذاشت. ولی این مقاله، فارغ از چگونگی شکل‌گیری پدیده‌های مذکور، به دنبال پاسخی برای «کیفیت» و «میزان» تاثیر همزمانی این دو المان (مصرف‌گرایی و پست‌مدرنیسم) بر ماهیت هنر خواهد بود.

در وهله اول: کاپیتالیسم چیست؟

مصرف‌گرایی پدیده‌ی چندان نوینی محسوب نشده و می‌توان ظهور آن را در سال‌های آغازین قرن نوزدهم ریشه‌یابی کرد. در این ایدئولوژی، دولت‌ها به طور غالب نقش کوچک‌تری در اقتصاد کلی کشور داشته و در عوض بخش بزرگی از ماهیت تجاری و مالی کشور را به کارخانه‌ها (تولیدکنندگان) و مردم واگذار می‌کنند.

اما در سال‌های کنونی، با پیشرفت تکنولوژی و صنعت و تاثیر چند وجهی آن‌ها بر دنیای توسعه یافته، ما با گونه‌ی به نسبت پیچیده‌تری از کاپیتالیسم مواجه هستیم.

فلسفه‌ای که در ابتدا معتقد بود دولت‌ها می‌توانند نقش کمتری در اقتصاد ایفا کرده و وظیفه چرخاندن چرخه اقتصادی کشور را به دست «کارخانه»‌ها و «مردم» دهند، امروزه گویی تغییر ماهیت داده و غالباً نقش مردم را به مصرف‌کنندگانِ صرف تقلیل داده است.

در واقع، کاپیتالیسم کنونی به شکلی پنهان، همزمان با کمتر کردن نقش دولت‌ها در گردش‌های مالی، وظیفه مردم را نیز از «مشارکت‌کنندگان اقتصادی» به «بردگان اقتصادی» تغییر داده. بردگانی که خارج از خرید و مصرف ارزشی مختص جایگاه خود ندارند.

در وهله دوم: پست‌مدرنیسم چیست؟

برای شناخت پسا-مدرنیسم، بی‌شک می‌بایست ابتدا مدرنیته را دریافت. زمانی که اشخاصی مثل «پابلو پیکاسو» در نقاشی و «ویرجینیا وولف» در ادبیات همراه با سایر هنرمندان آن دوره، قدم‌های نخستین «مدرنیسم» هنری را برداشتند، تمام ماهیت این جنبش عبارت بود از حرکتی در مقابل سنت‌های دست‌ و پا گیر حاکم بر فضای تفکری جوامع.

اما با آغاز سده‌ی بیستم و فراگیری کاپیتالیسم، هنر مدرنیته جلوه‌ی اقتصادی بیشتری یافت و هنرمندان بسیاری با بهره‌گیری از ظرفیت‌های نوگرایی و شکل‌دهی زیر شاخه‌های هنری عامه‌پسندتری—همچون پاپ‌آرت—بُعد مادی‌گرای سنگین‌تری برای هنر نوگرا رقم زدند.

اما درست در همین زمان، دوره پسا-مدرنیته [یا پست‌مدرنیسم] جوانه‌های خود را در بطن هنر و حتی فلسفه دواند. یعنی؛ با دور شدن هنرمندان نوگرا از اهداف والای خود که قرار بود آزادی بیشتری برای ماهیت هنر به ارمغان آورد، قشر جدیدی از هنرمندان [که بعدها به هنرمندان پست‌مدرنیست معروف شدند]، دست به ایجاد جریانی جدید در بطن آفرینش آثار هنری، ادبی و فلسفی زدند.

هرچند نظرات در ارتباط با این‌که آیا پسا-مدرنیته قصد مقابله با مدرنیته را دارد و یا صرفا تداوم آن در وضعیت کنونی جوامع است، اختلافات نظر زیادی وجود دارد، اما یک نکته به وضوح قابل مشاهده است: پسا نوگرایی حداقل در ظاهر می‌بایست با وجهه «اقتصاد محور» هنر نوگرا مقابله می‌کرد؛ چرا که یکی از دلایل اصلی شکل‌گیری آن پر رنگ شدن بعد مادی جنبش پیشین خود بود.

ولی آیا به راستی پست‌مدرنیسم در هنر دیگر به کاپیتالیسم و لزوم توجه به مسائل اقتصادی اعتقادی نداشته و فرقه‌ی جدیدی از هنرمندان را به ما معرفی کرده است؟

نقش مادیات در دنیای نوگرا و پسا نوگرا تغییری نکرده است

کاپیتالیسم یا مصرف‌گرایی شاید تغییرات ظاهری نسبی‌‌ای را از ابتدای پیدایش‌اش تاکنون تجربه کرده باشد. اما یکی از دست‌آوردهای اصلی خود، یعنی تاکید به اهمیت نقش معیارهای مادی در تعیین صلاحیت و موفقیت را هرگز فراموش نکرده است.

همین مسئله [از نظر نویسنده] دلیل اصلی عدم وفاداری غالب جنبش‌ها به اهداف والای ابتدایی خودشان است. در واقع؛ همان‌گونه که مدرنیته در سال‌های رشد و شکوفایی اقتصادی کشورهای توسعه یافته دچار لغزش مسیر شده و ارزش‌گذاری‌های جدیدی چون «میزان درآمدزایی» را به بدنه جنبش‌اش راه داد، پسا نوگراها و سایر حرکت‌های مشابه نیز از گزند مصرف‌گرایی در امان نبوده‌اند.

زمانی که پسا-مدرنیته به ظاهر تلاش داشت که قدمی هم‌جهت با نوگرایی ولو با معیارهای آزاد اندیشانه‌تری بردارد، کاپیتالیسم قصد ترک میدان را نداشت—و شاید در بهترین حالت، صرفا حاضر بود که به شکلی دیگر ریشه‌های خود را در هنر بدواند.

در دنیایی که «میزان بازدید»، «میزان محبوبیت» و مهم‌تر از همه، «میزان فروش» همچنان یکی از معیارهای اصلی در نقد و بررسی آثار هنری از جهات گوناگون است، نمی‌توان منکر نقش کاپیتالیسم بود.

همین امروز، اگر هنرمندی فیلمی با مضمون پسا نوگرایی ساخته و به معرض نمایش بگذارد، مسلما مخاطبان و حتی منتقدین همچنان کنجکاو دانستن میزان فروش آن بوده و یحتمل ارقام حاصله را نیز در نظرات خود دخیل خواهند کرد.

این تضاد که حتی جنبش‌های خلاف کاپیتالیسم نیز به نوعی در چهارچوب‌های آن نقد و بررسی می‌شوند خود به تنهایی گویای نقش غیر قابل اغماض مصرف‌گرایی در ماهیت هنر مدرن و پست‌مدرن است.

البته؛ نباید فراموش کرد که پسانوگرایی هرگز تلاش خاصی برای طغیان علیه نوگرایی نکرده و تا جای ممکن سعی بر فراخ نگاه داشتن دامنه تعریفات و اهداف خود داشته است. پس تضاد مذکور در نحوه نگرش این جنبش نسبت به اقتصاد و هنر صرفا نظر شخصی نویسنده—با فرضِ تقابل پسانوگرایی و نوگرایی—بوده و خارج از این چهارچوب شاید حتی غیر قابل اتکا باشد.

اما به هر روی؛ از نظر نویسنده، نقش کاپیتالیسم در هنر کنونی که در حال عبور از دوره پست‌مدرن و ورود به دوره «پسا پست‌مدرن» است، قابل چشم‌پوشی نیست؛ چرا که در بدنه‌ی آن، کوششی در جهت تغییر تفکرات مصرف‌گرایانه نسبت به هنر مشاهده نمی‌شود.

گویی گروهی از غواصان تصمیم به انقلابی بنیادی گرفته و به نشانه اعتراض مسیر شنای خود را تغییر دهند؛ در حالی که وجه اشتراک تمام غواصان وابسته بودن آن‌ها به کپسول اکسیژن بوده و جهت شنا کردن‌شان صرفا انتخابی غیر بنیادین از روی نیاز و یا سلیقه است.

کلام پایانی نویسنده

مدتی پیش، در فضای مجازی فرد یا گروهی از افراد اقدام به حرکتی اعتراضی کرده، عکسی از یک تخم‌مرغ را به اشتراک گذاشته و از مردم خواستند تا با پسندیدن (لایک کردن) تصویر مذکور، رکوردهای جامعه مجازی را شکسته و به قدرت نمایی شخصیت‌های معروف ضربه‌ای توام با طنز وارد کنند.

این اقدامِ غیر هنری که با موفقیت نیز توأم بود، کاملا با معیارهای پست‌مدرنیسم هم‌خوانی داشته و حتی می‌توانست به عنوان یک نمونه از تاثیرات اجتماعی این جنبش بررسی شود. اما این پایان ماجرا نبود؛ و شخص یا اشخاص پشت این حرکت پس از مدتی اقدام به افتتاح یک فروشگاه مجازی کرده و محصولاتی را با محوریت تصویر همان «تخم مرغ» معروف به فروش گذاشتند.

یعنی؛ یک بار دیگر—ولو در عرصه‌ای غیر هنری—پسا نوگرایی قربانی چرخه اقتصادی شده و هم‌رنگ پدیده‌هایی شد که به ظاهر در تضاد با آن بودند.

مسائلی از این دست بی‌شک بر نوع نگاه نویسنده به موضوعات مطرح شده بی‌تاثیر نبوده‌اند. اما اگر دیدگاه وی نسبت به نوگرایی و پسانوگرایی مقبول باشد، هنر در چهارچوب امروزی همچنان وابسته به معیارهای مصرف‌گرایی بوده و ویرایش‌های وارده صرفا مصداق مثال تغییر مسیر غواصان در بخش قبلی است.

شاید عرصه «پسا پست‌مدرن» برای مقابله با چنین فضایی قدم‌هایی برداشته و آن را به هنر نیز منتقل کند؛ و یا کاملا برعکس، شاید هنر خود به پیشواز پسا پست‌مدرنیسم رفته و مقابله با مصرف‌گرایی را از معیارهای اصلی خود تا بنیان‌های جوامع بشری بتازاند.

اما تا آن روز، ما به احتمال قوی همچنان شاهد دست برتر کاپیتالیسم و ارزش‌گذاری‌های مادیات‌محور در عرصه هنر پسا نوگرا و نوگرا خواهیم بود.


هنرنقدکاپیتالیسمپست‌مدرنمدرنیسم
نوشتن رو دوست دارم. (از «نوشتن» نوشتن رو بیشتر.)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید