ویرگول
ورودثبت نام
Mohsen Chavoshi
Mohsen Chavoshi
Mohsen Chavoshi
Mohsen Chavoshi
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

"چیزی که ندیدی"

عکس توسط هوش مصنوعی طراحی شده‌است
عکس توسط هوش مصنوعی طراحی شده‌است


لیلا ۴۵ ساله بود، زنی که همیشه برای خانواده‌اش وقت می‌گذاشت، اما این‌بار در سفر مشهد، دلش می‌خواست لحظاتی هم برای خودش باشد. با پیشنهاد سامان، شوهر خواهرزاده‌اش، همه راهی این سفر شدند: لیلا و همسرش رضا، دو دخترشان بهار و ترانه، خواهرش مهری، سامان و همسرش نسرین به همراه پسر شش‌ساله‌شان آرمان، و مادر سامان، احترام‌خانم ۷۰ ساله.

بعد از زیارت، بهار و ترانه از نسرین خواستند که با آن‌ها به پارک آبی برود. رضا و سامان هم با آرمان راهی قسمت آقایان شدند. اما لیلا ماند، چون مهری و احترام‌خانم سن‌شان بالا بود و نمی‌توانستند تنها جایی بروند. او خانه را مرتب کرد، ظرف‌های ناهار را شست و شام آماده کرد. خسته، اما بی‌آنکه اعتراضی کند.

شب که شد، لیلا فرصتی پیدا کرد تا با رضا صحبت کند. آرام و بی‌حاشیه گفت: «دوست دارم تو این سفر، فقط کمی هم با من وقت بگذرونی. حرم، بازار، یه کافه، سینما... هرجایی، اما دونفره.» رضا، بی‌توجه، خندید و گفت: «خانم، سنی ازت گذشته، این حرفا چیه؟» و از اتاق خارج شد.

لیلا به آشپزخانه رفت، غمگین و در هم شکسته. اما این پایان ماجرا نبود. مهری که مکالمه را شنیده بود، با عجله به نسرین پیام داد: «لیلا با رضا دعواش شده.» نسرین که فکر می‌کرد دلیل ناراحتی لیلا مسئولیت‌هایی است که روی دوش او افتاده، پیام داد: «ببخشید خاله، می‌دونم مادر و مادرشوهرم باعث شدن خسته بشی.»

اما حقیقت چیز دیگری بود. لیلا از رضا انتظار داشت که او را ببیند، که برایش وقت بگذارد. اما حالا، همه‌چیز به سوءتفاهم تبدیل شده بود. یک سوءتفاهم ساده، که از یک قضاوت عجولانه نشأت می‌گرفت.

نتیجه‌گیری:
چقدر ساده می‌توان اشتباه کرد! چقدر آسان است که چیزی را بدون دانستن همه‌ی حقیقت قضاوت کنیم. گاهی یک جمله‌ی ناقص، یک برداشت نادرست، یا حتی یک سوءتفاهم کوچک می‌تواند ما را به سمت خشم و ناراحتی بکشاند. اما حقیقت همیشه پیچیده‌تر از چیزی است که ما در نگاه اول می‌بینیم. پس پیش از قضاوت، کمی صبر کنیم. شاید حقیقت، چیزی کاملاً متفاوت باشد.

سوتفاهمخانوادهسفرقضاوت
۵
۲
Mohsen Chavoshi
Mohsen Chavoshi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید