شاید این سوال برای شما هم پیش اومده که چرا وضع زندگی ما اینجوریه؟ چه شد که وضعیتمون این شکلی شد؟ قطعا این پدیده 10 ها ریشه داره و ما دنبال اون قسمتی هستیم که سهم خودمونه.
حرفه ای بودن میتونه توی هر شغلی تعریف بشه ،من میتونم آبدارچی باشم ولی کاملا حرفه ای باشم توی شغلم یا میتونم مدیر ارشد سازمان باشم ولی حرفه ای نباشم.
حرفه ای بودن برای پزشکان، وکلا، معلم، استاد دانشگاه، به شکل های متفاوت میشه تعریفش کرد. ظاهر متفاوتی دارند ولی یک سری اصول یکسانی دارند.
محمدرضا شعبانعلی عزیز حرفه ای بودن رو به 5 بخش تقسیم میکنه :
1) دانش حرفه ای 2) مهارت حرفه ای 3) استقلال حرفه ای 4) تعهد حرفه ای 5) اخلاق حرفه ای
بخش اول در مورد دانش حرفه ای است:
1-*دانش حرفه ای*
تشخیص مصداق های دانش حرفه ای سخته.
فعالیت حرفه ای الزاما با رشته دانشگاهی یکی نیست.مثلا من ممکنه زبان شناسی خونده باشم ولی برنامه نویس باشم و خوندن یه رشته نامرتبط ربطی به دانش حرفه ایم نداره.
در ادامه یه بحثی و مطرح میکنه به اسم "دام تجربه". تجربه یعنی تکرار شدن یک روند و این تکرار شدن ربطی به دانش نداره. حتی با افزایش تجربه ما نسبت به یادگیری مقاومت می کنیم مثلا جمله معروفی هست که میگن " بابا اینا رو فقط تو دانشگاه میگن " . با افزایش تجربه افراد علاقشون به افزایش دانش حرفه ای کم میشه.
بعد در ادامه راجع به یادگیری با الگوی T صحبت میکنه. یادگیری با الگوی T یعنی یه بحثی از موضوعات سطحی و یک بخش با الگوی عمیق را شروع به یادگیری میکنیم.
آدم حرفه ای همین الگو رو در داخل حرفه اش هم بلده. مثلا فردی که توی حوزه هوش مصنوعی کار میکنه و دانش کم عمقی راجع به پردازش تصویر ،سری های زمانی ، داده های صوتی و… داره ولی به طور تخصصی در حوزه NLP کار میکنه.
یا مثلا من فروش خوب بلدم ،علی الخصوص در حوزه FMCG و در واقع یک زیر مجموعه ای هست که توش مدعی هستم.
الگوی T به گسترش نتورک ما هم کمک میکنه تا افراد با طیف حرفه ای گسترده تری و در شبکه ارتباطی مون داشته باشیم.
سپس وارد مثال های عملی رفتار حرفه ای برای کسب دانش حرفه ای میشه و چند مثال خوب در این باره میزنه که مصداق های عملی کسب دانش حرفه ای هستند.
1) یکی از نشانه های رفتار حرفه ای برای کسب دانش حرفه ای شناخت و پیگیری نشریات تخصصی در ایران و جهان است. بررسی کنیم آیا اصلا منتشر میشه؟ مجله یا هفته نامه ای توی حوزه تخصصی ما هست؟خوندن یا نخوندن بحث بعدی است ولی باید بشناسیم 4 یا 5 سایت حرفه ای در زمینه ای که کار میکنیم و پیگیری کنیم.
2) دوست موتورهای جست و جو باشیم. یه چالش قبل خواب میتونیم انجام بدیم اینه که 3 تا سرچ در زمینه حرفه ای خودمون انجام بدیم و کمی چرخیدن در اینترنت تا آخرین داده هایی که قبل خواب میاد تو ذهنمون مربوط به حرفه مان باشه و با کلیدواژه ها و موضوعات مختلف مربوط به حرفه امون آشنا بشیم.
در ادامه توصیه میکنه فضای حرفه خودمونو بشناسیم. ما باید 10 تا آدم موثر حرفه خودمان توی ایران و دنیا رو بشناسیم. فرصت ها وچالش های حرفه مان در ایران و جهان رو بشناسیم. آیا شما 10 نفر برتر حوزه خودتون توی ایران یا جهان رو میشناسید؟?
3) چه رویداد هایی وجود دارد که به حرفه ما مرتبط است. این رویداد ها هم برای افزایش دانش حرفه ای و هم شبکه سازی خیلی مفیده.
4) چون امکان منتور شدن افراد موفق کمه با توجه به مشغله حرفه ایشون ،میتونیم چند نفر که تو حوزه کاری ما قوی هستند با جزئیات کامل تمام زندگی حرفه ایشان را در هرپلت فرمی دنبال کنیم و به جزئیات دقت کنیم.
5) برای افراد پایین تر از خودمان وقت بذاریم و گوش بدیم. آدم های پایین تر ازخودمان یک سری داده هایی دارند که به دانش حرفه ای ما کمک میکنه، بعلاوه شنیدن به حرف های این آدم ها 2 تا نکته مثبت داره . یکی اینکه حس خوب به اون آدم ها منتقل میکنه و مزیت دیگرش اینه که دانش حرفه ای ما را گسترده میکنه.
6) اجتناب از قفل شدن به ابزار ها:
مثلا یه شرکت از نرم افزار Power bi برای تحلیل داده استفاده میکنه، یه شرکت با Tableau .خیلی سفت و سخت نباشیم. اگه یه فرصتی برامون پیش میاد به ابزار قبلی قفل نشویم و سریع یادگرفتن و یادبگیریم.
7) توجه به trend ها و روند ها:
روند تقاضا در حرفه ما به چه صورت است. کدام بخش از حرفه ما بیشتر قابل توجه است . کدام بخش ها در آینده وجود نخواهند داشت. آیا حرفه ما در کشورهای دیگر وجود دارد یا نه؟ اگر وجود داره جایگاه اجتماعیش کجاست؟ چه تفاوت ها و شباهت هایی با اینجا دارد. کدام بخش ها الان وجود ندارند ولی بعدا مهم خواهند شد. از حرفه مان در نقاط دیگر جهان چطوری میتوانیم الهام بگیریم . وضعیت حرفه مان در ایران در آینده چطور خواهد بود؟
8) دانش آلترناتیو ها:
فرض کنیم ما با یک نرم افزار کار میکنیم. آلترناتیو های این نرم افزار چیا هستند؟ ما یک مجموعه آموزشی الکترونیکی داریم. دیگرانی که دارند مهارتشان را توسعه می دهند ولی سراغ ابزار ما نمی آیند چکار میکنند؟
حتی میشه برای آبدارچی هم مثال زد. به جای این چایی که میخوریم ازش پرسید چه گزینه های دیگه ی جایگزین هست. اگر حرفه ای باشه هنگامی که به فروشگاه سر میزنه موارد مختلف و در نظر میگیره ، مثلا میتونه حداقل 10 تا مارک دیگه پیشنهاد بده و کیفیت و قیمت های برند های مختلف رو با هم مقایسه کنه.
9) بحث وبلاگ نویسی:
در ادامه توصیه به وبلاگ نویسی برای بالا بردن دانش حرفه ای میکنه . محمدرضای عزیز اشاره میکنه که هدف وبلاگ نویسی الزاما پیدا کردن مخاطب نیست. هدف اینه که ما با ایجاد وبلاگ موظف بشیم در حرفه ای که خودمان رو میشناسیم حرف تازه ای بزنیم.بعد از چند هفته کاملا برامون چالش میشه که حرف جدید بزنیم و یه فشار درونی ایجاد میشه که که بیشتر یاد بگیرم و عمیق تر بشیم تا حرفی برای گفتن داشته باشیم.
اگر میخواهیم در حرفه خودمون جز 2 درصد برتر کشورمان باشیم وبلاگ داشتن میتونه کمک کنه چون وبلاگ مارو به تعقیب دانش و تمرکز روی محتوی سوق میده ولی سایر پلتفرم ها مثل اینستاگرام به تمرکز روی مخاطب سوق میده.
2-مهارت حرفه ای
در ابتدا راجع به اهمیت مهارت و تلاش دائمی برای بهبود مهارت های مرتبط با حرفه خودمون صحبت میکنه. یک جمله جالبی بیان میکنه که ما این همه دانشگاه و دوره داریم در واقع توی انتقال دانش موفقیم نه انتقال مهارت.
در رابطه با کسب مهارت حرفه ای ملکوم گلدول قانون 10 هزار ساعت و بیان میکنه و اشاره میکنه اگر ما برای یک حرفه 10 هزار ساعت وقت بگذاریم میتونیم جز افراد با مهارت برتر جهان تو حوزه خودتون باشیم. اما این نگاه مورد نقد قرار گرفت. چون المان های زیادی هستند که باید رعایت شوند تا 10 هزار ساعت موثر واقع بشه و صرف 10 هزار ساعت لزوما منجر به خبره شدن نمیشه. اما این مولفه ها چیا هستن؟
1)تمرین با تمرکز زیاد 2) یادگرفتن خرده مهارت ها به صورت جداگانه 3) داشتن تمرینات متنوع 4) شکستن استاندارد ها و مرز توانایی ها در تمرینات 5) کند کردن یادگیری 6) سایر المان ها...
در ادامه مطرح میکنه که تمرین برای یک مهارت لزومی نداره لذت بخش باشه و ما مثلا اصرار نکنیم پیانو میزنیم لذت بخش باشه .چون این شکلی ما تمرینای راحت تر وانتخاب میکنیم ، استادی که سخت گیر نیست رو به عنوان مربی انتخاب میکنیم و سایر انتخاب ها که منجر به موفقیت نمیشه و بیشتر هدف راحتی ماست. مسیر لذت داره اما کسی تعهد نداده لحظه لحظش لذت ببریم.
نکته بعد اینکه صرفا تعداد ساعات مهم نیست اینکه چقدر با تمام وجود و با تمرکز باشیم بسیار مهمه. کار عمیق ولی کوتاه اثربخشی به مراتب چندین برابر بیشتر از کار سطحی ولو طولانی دارد.
سپس مطرح میکنه برای تمرین کردن ما نیاز است تا سرعت تمریناتمونو در 2 بعد کلان و خرد، کند کنیم.
1- بعد کلان: مثلا شروع به یادگیری عکاسی کرده ایم و تمرین عکاسی می کنیم صبر داشته باشیم شاید نیازه 5 سال دیگه گالری بزنیم. هدف های بزرگ بذاریم و انگیزه مان را از دست ندهیم . زود نخواهیم نتیجه بده چون به اهداف کوچکتر راضی می شویم.
2- بعد خرد: مثالی در این مورد میزنه،مثلا میخوایم بریم فتوشاپ یاد بگیریم یه هفته وقت گذاشتیم تازه یکی از 100 ابزار و یاد گرفتیم ،اشکالی نداره. حجم زیاد لزوما مهم نیست، عمیق شدن مهمه.یک ابزار یاد بگیری ولی عمیق خیلی مسئله مهم تریه.
در ادامه توصیه میکنه شاخصی برای سنجش موفقیتمان تعیین کنیم. چیزی که اندازه گیری نشه مبهم و ناشناخته خواهد بود.
تعیین معیارهای سنجش موفقیت :
یعنی کی میتونیم بگیم حرفه ای شده ایم. باید معیار خودمون و تعیین کنیم.
مثلا شاخص برای یک نویسنده میتونه این باشه که 10 نفر از دوستانش حاضرند متنش را بخوانند.
در ادامه راجع به خرده مهارت ها و خرد کردن مهارت ها به مهارت های کوچکتر صحبت میکند.مثالی می زند برای این قضیه که ما اگر بخواهیم یک آدم حرفه ای در تشخیص طعم غذاها بشیم باید کلی خرده مهارت های مختلف را یاد بگیریم، مثلا مهارت بصری: چقدر اطلاعات از دیدن غذا میتونیم به دست بیاریم؟ مهارت چشایی :اگربریم سراغ طعم با چشم و بینی بسته میتونیم مواد تشکیل دهنده رو تشخیص بدیم؟ مهارت بویایی : تو این مورد متخصص شدیم مرحله بعدی میشه تشخیص مواد اولیه از طریق بو. مرحله بعد خرده مهارت شناخت ادویه ،سبزیجات و… . بعد ازاین که این خرده مهارت ها را یاد گرفتیم ، حالا میتونیم به بقیه اینسایت بدیم که مثلا اگه میخواهی غذات شبیه غذای فلان توی خارج بشه باید این چند تا ادویه رو اضافه کنی.
یا مثلا تو عکاسی خرده مهارت ها میشود مثل یاد گرفتن عکاسی در شب، سوژه عکاسی متحرک ، تنظیمات نور و کلی زیر مهارت دیگه...
نکته ای که باید توجه داشت این است که در هر زمان انرژی مونو فقط روی یک خرده مهارت بذاریم.
اگه همه رو بخواهیم با هم یادبگیریم سر خورده میشیم. وقتی روی یک چیزی تمرکز میکنیم نیاز نیست رو بقیه خرده مهارت ها هم متمرکز باشیم.10 هزار ساعت وقت میذاریم باید جدا جدا خرده مهارت ها رو یاد بگیریم. اگر همه رو باهم بخواهیم یاد بگیریم 10 هزار ساعت مفید نیست. تمرین وقتی موثره که ما رو به مرزه تواناییمون برسونه. تلاش برای حرفه ای شدن یعنی من وقتی میخوام مثلا پیانو بزنم قطعه ای وانتخاب کنم که احتمال ضایع شدن و خوب نشدن باشه و قطعه راحت و انتخاب نکنم.
در ادامه میگه 10 هزار ساعت به این معنی نیست که یه تمرین ساده رو 10 هزار ساعت انجام بدیم. بلکه باید دائما استاندارد های خودمونو و مرز توانایی هامونو بشکنیم. از روش های مختلف استفاده کنیم که ازهمه جوانب به اون مهارت نزدیک بشیم.
در ادامه میگه 10 هزار ساعت به این معنی نیست که یه تمرین ساده رو 10 هزار ساعت انجام بدیم. بلکه باید دائما استاندارد های خودمونو و مرز توانایی هامونو بشکنیم.از روش های مختلف استفاده کنیم که ازهمه جوانب به اون مهارت نزدیک بشیم.
یک توصیه خوب برای این بحث ثبت گزارش روزانه هست : مدام ثبت کنیم چه تمریناتی کردیم ،امروز چیا یادگرفتیم. هم انگیزه میده گزارش جدید بنویسم هم اینکه حواسمون باشه آیا 10 هزار ساعت تمرین متنوع کردیم؟
در ادامه توضیح میدهد حرفه ای شدن سرمایه گذاری میخواهد ،حالا این سرمایه گذاری میتواند پول خرج کردن، زمان گذاشتن، از گزینه های دیگه زدن باشد. وقتی ما خیلی چیزها را پای این مهارت قربانی کنیم مصمم تر میشیم که ما خیلی برای این مسیر انرژی گذاشتیم و براحتی به دست نیاوردیمش. یه تمرین جالب برای این بحث میتونه مصاحبه فرضی باشه:
خودتونو 10 سال دیگه تصور کنید با شما در مورد حرفه ای ترین آدم توی این حوزه مصاحبه میکنند، آیا شما میتونید یکسری آمار و ارقام عجیب غریب بدید؟
مثلا من تا امروز 4 میلیون کلمه نوشتم،برای این عکس توی نمایشگاه 700 هزار شات گرفتم .
عدد و ارقام فقط برای ایمپرس کردن آدما نیست.بهمون انگیزه میدن،حس میدن.
در ادامه 4 سطح برای یادگیری مهارت اشاره میکنه که اگر میخواهید بدونید در یک مهارت در چه سطحی هستید میتونید بسنجید در هر مهارت در کدام لول قرار دارید.
سطح 1 ) یکی بالا سرم باشه با نظارت و راهنمایی اون انجام بدم.
سطح 2 ) خودم میتونم انجام بدم با کمک محدود ولی مستقل و کامل نیستم.
سطح 3 ) من در این مهارت مستقل مسلط هستم بدون نیاز به چک کردن با بقیه افراد.
سطح 4 ) من میتونم این مهارت و دوباره تعریف کنم و استاندارد جدیدی بدم. میتونم چهار چوب جدید بدم.
خودتونو بسنجید در هر مهارتی در کدوم سطح قرار دارید و به کدوم سطح میخواهید برسید؟
3-استقلال حرفه ای
آدم ها وقتی در یک چهارچوب قرار میگیرند میگن من مامورم و معذور. در این مورد آزمایش شکنجه میلگرام خیلی معروفه.
یک عده اخلاق و حرفه ای بودن و تبعیت از بالایی میدونند و نتیجه چه میشود مهم نیست. انسان ها در اثر قرار گرفتن در یک چارچوب از انسان به یک ایجنت تبدیل میشوند.
در ادامه توضیح میده کاری که حرفه ای نیست و اگه قبول کنیم شاید کوتاه مدت سود ده باشه ولی بلند مدت به ضررمان خواهد بود،حتی اگه جایی استقلال حرفه ای لطمه میزنه به سلیقه کارفرما ،اگرنظر ما پشتوانه علمی و تجربی داشته باشه و اگر روبرویی بدونه بخاطر تعهد کاری میگیم نه تعصب شخصی در بلند مدت از ما تصویر حرفه ای تری میسازه و هم اصول اخلاقی حرفه ای در ما بیشتر تثبیت میشه.
استقلال حرفه ای به دلایل مختلف و بهانه های مختلف ممکنه زیر سوال بره
1) مامورم و معذور
2) استفاده از نام متفاوت برای کار قبلی :در این رابطه مثالی میزنه، مثلا من میشم مشاور یک شرکت و اگر شرکت شکست بخوره مشاور هم مقصره اما من برای اینکه بار مسئولیت و کم کنم و جایی نظر حرفه ای ندم تا رضایت مدیر و جلب کنم تا باهام قرارداد ببنده و نظر مخالفش رو ندم میگم من وظیفم تسهیل گریه ،در کنار مدیر میشینیم و به تصمیم گیری کمکش میکنم. اسم مشاور و برداشتم کردم تسهیل گر. برای اینکه مدیر ازم خوشش بیاد و باهام حال کنه توی جلسات ببینم مدیرم چی خوشش بیاد همونو توجیه کنم و تبدیل به یه ماشین توجیه میشم. برای اینکه وجدانم راحت بشه و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم نام متفاوت میگذارم.
3) بهانه های دیگه مثل این کار عرفه همه انجام میدن:
در حالی که خودمون میدونیم کاری که همه انجام میدن لزوما حرفه ای نیست. استقلال حرفه ای یعنی من خودم استاندارد حرفه ای و تعیین میکنم چه همه انجام میدن چه نمیدن . مثلا فرد خودشو گول میزنه میگه من رشوه ندم یکی دیگه میده.
قانونیه ولی حرفه ای نیست:
توی شرکت های بزرگ مثلا واحد حقوقی از تمام ظرفیت های حقوقی استفاده میکنه برای خوردن حق مردم ولو قانون تاییدش میکنه. قانون معمولا حداقل ها رو تعیین میکنه ما میتونیم کاملا قانون و رعایت کنیم و کاملا غیر حرفه ای عمل کنیم.
گاهی وقتا قانون گذار اصلا نمی تونه تشخیص بده این کار اخلاقیه یا نه. یه آدم حرفه ای چشمش به قانون نیست لزوما، قانون مرز سقوط مشخص میکنه.
4) کار من به کسی لطمه نمیزنه
مثلا من دارم از متن یه نفر دیگه توی مقالم استفاده میکنم، میگه لازم نداره ارجاع بدم.
5) روش ناحیه خاکستری. بهانه افراد معمولا این شکلی می باشد: این درست و غلط نداره بسته به شرایط فرق میکنه. معمولا استدلال گری ناحیه خاکستری ابزاری هست برای کسانی که میخوان دست خودشونو بازتر کنند.
6) نگاه این که من کوچیکم و تاثیری ندارم : این جمله یک توجیه احساسی برای فرار از مسئولیت هست.
این همه آدم به من گیر میدی ، این همه آدم چند هزار میلیارد خوردن به من که 1 میلیونومشم نیست گیر میدی!
4-تعهد حرفه ای
وقتی صحبت از تعهد میشه باید مشخص کنیم متعهد به چی و در چه زمینه ای، در مورد چی
من ممکنه به همسرم متعهد باشم در زمینه عاطفی و حمایت مالی ، به همکارم در زمینه رشد و پیشرفتش. متعهد بودن به معنای پیگیر بودن نیست.
دیوید مایستر برای تعهد 7 مدل تعیین میکند.
1) متعهد به خودم در مورد خودم در شان یک انسان. من یک انسانم عزت نفس دارم برای حفظ عزت نفسم تلاش میکنم. من حتی میخوام خونه بخرم ماشین بخرم، توی سازمان پروموت بشم ،جنبش راه میندازم و… تهش میخوام بگم ارزشمندم، بنابراین من حق دارم به عنوان یک آدم حرفه ای وقتی میخوام برم یه جا کار کنم میگم به خودم متعهدم. اگر حس کنم کاری که انجام بدم بر ضد اصول اخلاقی ام است حس خوبی پیدا نمیکنم.
2) متعهد بودن با تیمی که کار میکنم در زمینه حفظ انسجام تیم
من در همه انتخابام، در همه تصمیماتم تلاش میکنم که روح تیم حفظ بشه. روح تیم ، روحیه یا انگیزه نیست. روح تیم یعنی همه جوری کنار هم جمع شدن که کامله. آدمی که میاد توی تیم خودشو جدا میبینه و گزارش نمیده روح تیم و خراب میکنه. ادم حرفه ای خودشو تافته جدا بافته نمیبینه.اگر ببینه این آدم حرفه ای نیست چون متعهد نیست به تیمش ، وقتی جلسه میذاریم حال نمیکنه، هر چند پروژشو سر ددلاینا تحویل بده. متعهد به پروژه است نه به تیم.
3- متعهد به سازمان و شرکتی که کار میکنم
متعهد به مجموعه در زمینه وفاداری اون مجموعه و دفاع از هویت اون مجموعه.
من کارمند یک سازمانم هی راجع به شرکت بد میگم. در حالی که کنارشون کار میکنی، توی شرکت دولا راست میشی ولی بیرون از مجموعه هی بد میگی . جرات داری استعفا بده. انقدر این شرکت کثیفه بیا بیرون! اگه نمیای پس تو هم ضعیفی که نمیتونی بیای بیرون. این یکی از مصداق های غیر حرفه ای بودنه. هم به ضرر سازمانه هم به ضرر خودمون.
4) متعهد به زیردستان و پاسخگو بودن در برابر خواسته ها و منافع اون ها
ما باید منافع زیر دستان رو رو با بالا دستی ها مطرح کنیم
5) تعهد به مشتری در مورد ارائه خدمات به مشتری
6) متعهد بودن به استراتژی در زمینه دستیابی به چشم انداز مجموعه
حتی اگر در چارچوب سازمان تصمیمی گرفته میشه که قابل رسیدن نیست باید وفادار باشی، شاید یکسری اطلاعات استراتژیک هست که آبشاری پایین نمیاد، اگر میومد که استراتژیک نمیشد. باید بپرسی که لزوما سازمان به چشم انداز میرسه یا نه.
7) متعهد بودن به حرفه ام که اشتغال دارم در زمینه غرور حرفه ای
مغرور باشم که حرفم اینه. هیجان داشته باشم براش. خوش اخلاق بیام سرکار، شاید در ظاهر ساده به نظر بیاد ولی یکی از المان های حرفه ای گری است.از تاکسی بگیر تا منشی سازمان ،سوپرمارکت و… ببینید چند درصد اینا با غرور سر کار حاضر شده ؟ من فکر نمیکنم درصد زیادی راضی باشن. حال نمیکنی با شغل یا حرفت خب موفق نخواهی شد.اونی که از کارش راضیه و با غرور انجام میده شانس داره پروموت بشه،نه اونی که کلا ناراضیه.
5-اخلاق حرفه ای
چهارچوب رفتار حرفه ای و انعطاف پذیری به نفع حرفه
استاد دانشگاه حرفه ای : استادی که ساعت 12شده و کلاس و تمام میکنه بر اساس قواعد دانشگاه وظیفشو انجام داده ولی میبینه بچه ها سوال دارند و بازم تمام میکنه کلاس و حرفه ای نیست. استاد حرفه ای میبینه تو قیافه بچه ها سوال است و نگران هستند، چند دقیقه وقت میذاره تا حل بشه، در واقع وقتی از وقت شخصیش به نفع حرفش وقت میذاره و عقب نشینی میکنه، این آدم حرفه ایه.
مثال دیگه :فرق مادر حرفه ای با مادر معمولی
مادر معمولی کاراشو انجام میده و یک ساعت در روز میگه مثلا میخوام برم به دوستم سر بزنم ،حقشه و کاملا درسته. اما یه روز حس میکنه بچش دلتنگه و مشکل داره . احساس میکنه امروز پیش دوستش نره و از وقت شخصیش برای وقت مادریش خرج میکنه، این مادر حرفه ایه. پس ما همه جا میتونیم حرفه ای بودن را تعریف کنیم.
صداقت در ادعا
یه کاری 3 روز زمان برد ولی من بگم 7 روز زمان برده. آدم حرفه ای متر استاندارد اون صنعته. بقیه از روی اون سنجیده میشن، نباید این شکلی رفتار کنه.
یا جایی دیگر برای توجیه عدم صداقت ممکنه بگه حرف راست و نزدن باعث افزایش فروشم میشه ولی حرفه ای بودن یه چیز دیگه هست تو درواقع بنچمارک میشی و این حرفه ای شدن هزینه داره .
اجتناب از تعارض و تضاد منافع
استاد دانشگاهم ،بیرون با یه شرکت کار میکنم این شرکت میگه یه تیم میخوایم ببندیم با دانشگاهتون ببندیم یا بیرون ببندیم؟
توصیه ای که میکنند اینه که اگر در موقعیتی قرار میگیرم که این تعارض قرار میگیره از قبل اعلام کنید.
من میرم در یک شرکت مخابراتی بهشون همون اول میگم من خودم در شرکت فلان که با شما کار میکنه پیمان کارما! من سعی میکنم استقلالمو حفظ کنم و از همون اول این موضوع و بیان میکنم. اتفاقا این شکلی اعتماد به شما بیشتر میشه.
تفکیک فضای شخصی با فضای حرفه ای
حرفه ای بودن به این معنیه که فضای شخصی وارد فضای حرفه ای نشه و برعکس فضای حرفه ای وارد فضای شخصی نشه.
افراد حرفه ای اگر در رفتار یا تصمیمی اشتباه کردن سریع اعلام میکنند.آدمی که انکار میکنه همیشه روش تردید هست .
اسرار یک مجموعه یا آدم ها رو برای جلب توجه یا امتیازات کوتاه مدت فاش نکنیم. در بلند مدت به ضرر ماست و حرفه ای نیست.
همه ی انتخاب های من شخصی نیستند:
اگر من برای شرکتی کار میکنم که بازرگانیه ومحصول لاکچری میفروشه من حق ندارم کیف ارزون بخرم. برای آدم حرفه ای بسیار از انتخاب های شخصی دیگر شخصی نیستند.
اگر من برای شرکتی کار میکنم که بازرگانیه ومحصول لاکچری میفروشه من حق ندارم کیف ارزون بخرم.برای آدم حرفه ای بسیار از انتخاب های شخصی دیگر شخصی نیستند.
در پایان بخوام جمع بندی کنم، امیدوارم حرفه ای گری در حرفه خودمونو سعی کنیم تعریف کنیم و حرفه ای بودنمان را بسنجیم . ریشه خیلی از دردرسر ها در اقتصاد،فرهنگ ،محیط کار و... در عدم توجه به حرفه ای گری است که دغدغه ما نیست و به حرفه ای گری امتیازات زیادی در محیط کار نمیدهیم. جمله آخر اینکه اگر بخوایم حرفه ای بودنمان را در یک کلام بیان کنیم، میشه این طور بیان کرد که حرفه ای گری به معنای تفویض پپذیریه. ما همیشه به تفویض کردن توجه میکنیم ، اما روبرویی هم باید توانمندی داشته باشه،تعهدات اخلاقی و کاری داشته باشه و این سوال و میتونیم از خودمون بپرسیم آیا توی کاری که دارم انجام میدم، آیا انقدر حرفه ای هستم که کسی که کارو به من میسپره همه چیزو به من بسپره و بهم بگه تو از خودم برای انجام این کار مطمئن تری؟