در دوران دبیرستان یک همکلاسی داشتیم که برای حفظ آبرو اسمش را نمیبرم. بله داشتم میگفتم. این حمیدرضا سبزهای، پسر سرزباندار و مودب و منظم و باکلاس و خوشزبانی بود. به همین دلایل مدیر و ناظم مدرسه هم بینهایت او را قبول داشتند و روی سرش قسم میخوردند. او مراسم صبحگاه را اجرا میکرد. رئیس انجمن اسلامی مدرسه بود، نماینده ناظم در شورای مدرسه بود، انتظامات بود و...
یک روز در ایام نزدیک به عید که مدرسهها تق و لق بود، بچهها تصمیم گرفتند فردا مدرسه نیایند و قول گرفتند که هیچکس فردا به مدرسه نرود. اما طبق معمول که همه فحش میگذارند وسط که هرکس بیاید فلان فلانش ولی همه میآیند، آن روز هم همه آمدند. منتها گندههای کلاس ایستادند جلوی مدرسه و اجازه ندادند کسی داخل برود. من و مهدی صادقیان که زودتر رفته بودیم توسط همین آقای سبزهای تحریک شدیم که کلاس را ترک کنیم. گفت بیایید برویم و خجالت بکشید و شرف داشته باشید و شما قول دادید و هرچه شد پای من و...
ما هم به حرف آقا گوش کردیم رفتیم و کلاس تعطیل شد. فردا صبح سر صف صبحگاه ناظم گفت بچههای کلاس ما همه بروند خانه و فقط با پدر یا مادر بیایند و والدینشان تعهد کتبی بدهند. دو سه نفری که دیروز سر کلاس حاضر شدند اما میتوانند بروند داخل. یکی دو نفر از بچهها که دیروز خیلی دیر رسیده بودند، رفتند داخل و ناگهان جلوی چشمان متعجب ما جناب آقای حمیدرضا سبزهای هم وارد کلاس شد. من و مهدی صادقیان اعتراض کردیم و گفتیم آقا این سبزهای ما را از کلاس بیرون کرد، حالا او برود و ما نرویم؟ ناظم گفت دیروز سبزهای برگشته و سر کلاس حاضر شده. شما هم بروید بیرون و تهمت نزنید. اما ما کلی اعتراض کردیم و ناظم دست ما را گرفت برد جلوی در کلاس و سبزهای را صدا زد و پرسید: سبزهای تو به اینها گفتی کلاس را ترک کنند؟ سبزهای با همان تسلط و ادب و خوشزبانیاش گفت: «آقا برفرض که من به اینها گفته باشم، اصلا اگر من به اینها بگویم خودشان را بیندازند داخل چاه، اینها باید بیندازند؟ شنونده باید عاقل باشد و المومنُ کیس» و چندتا جمله و حدیث دیگر هم زد تنگش و ناظم کیف کرد. عشق کرد. لذت برد از این همه سواد و دانش. بعد ما را با لگد بیرون کرد. خلاصه که سبزهای آن روز در کلاس ماند و بعدها دهها بار بچهها را از کلاس بیرون کرد و خودش برگشت سر کلاس و... وقتی ناظم و مدیر از فتنه بودن سبزهای باخبر شدند که دیگر خیلی دیر شده بود و ما فارغالتحصیل شده بودیم. اما اگر همان روز ناظم فریب چربزبانی سبزهای را نمیخورد و خام حرفهایش نمیشد هیچگاه کار به اخراج بعضی از بچهها نمیرسید.
_
همه اینها را گفتم تا یک نقد به حکومت داشته باشم. آخر میدانید که؟ من بصیرت ندارم و مدام در زمین دشمن بازی میکنم و دشمنشادکن هستم و اقتضائات برهه حساس کنونی را هم درک نمیکنم. امثال حمیدرضا سبزهایها در مقیاس بزرگتر هم وجود دارند. افرادی که مورد علاقه و نزدیک به ناظمهای حکومت هستند و مدام در حال برهم زدن جامعه هستند. افرادی که فتنه اصلی زیر سر آنهاست ولی همیشه این دیگران هستند که تاوان میدهند. به عنوان مثال سلطان سکه و سلطان قیر و آن زن و شوهری که تعداد زیادی خودرو پیشخرید کرده بودند و همگی خیلی سریع، فوری و انقلابی اعدام شدند، فقط خدماتگیرنده بودند. خدمات دهنده اصلی افراد دیگری بودند که به اینها اجازه خرید دادند، رانت دادند، وام دادند و...
اینها اعدام شدند ولی آنها ککشان هم نگزید و ما همچنان شاهد تولید سلطانهای دیگر هستیم که وقتی گند کار بالا میآید آن طفلکها (که البته مجرم هستند) بلافاصله میروند بالای دار.
_
این روزها در سریال گاندو میبینیم که یکی از این افراد، حسین فریدون برادر حسن روحانی است. اما ابهام بزرگ این است که چطور یک نویسنده و کارگردان ساده از این پرونده و ماجرای آن خبر دارد اما سران نظام و قوهقضائیه و... خبر ندارند؟ حرفهای این سریال اگر راست است پس چرا این فرد محاکمه نمیشود و اگر دروغ است چرا این سریال پخش میشود؟ آیا حق حسین فریدون فقط چند سال حبس است؟ چرا بعد از اعدام چند سلطان، اقتصاد ایران بهتر نشد که بدتر شد؟ جواب واضح است: چون مهرههای اصلی و تاثیرگذار برای خودشان راست راست میگشتند و هربار گند کار بالا میگرفت یک نفر به عنوان سلطان معرفی میشد و درجا اعدام.
_
دیشب اما سریال گاندو سکانسی پخش کرد که قصد داشت این ابهام را پاسخ بدهد. همین که چرا هنوز به طور جدی با حسین فریدون برخورد نشده است. چرا سلطان سکه اعدام شد ولی فریدون نه؟ مگر تاثیر منفی سلطان سکه در اقتصاد ایران بیشتر از حسین فریدون بود؟ در این سکانس میبینیم که مسئول تیم اطلاعات میگوید پرونده مالی او را ارسال کنید ولی پرونده امنیتیاش را بگذارید تا تحقیقات کامل بشود و فعلا وقتش نیست و به صلاح مملکت نیست و...
این سکانس باز هم چند ابهام دیگر برای مخاطب ایجاد میکند. اینکه مگر یک نیروی اطلاعاتی میتواند چنین تصمیمی بگیرد؟ مگر او وظیفه ندارد پرونده را تحویل مقامات بدهد و آنها در مورد صلاح مملکت تصمیم بگیرند؟ ابهام دیگر اینکه چطور وقتی هنوز پرونده تکمیل نشده و طرف محاکمه نشده، سریالش ساخته میشود؟ معمولا وقتی یک ماجرای امنیتی تمام میشود و پروندهاش مختومه میشود سریالش را میسازند نه وقتی هنوز تحقیقات تیم اطلاعاتی کامل نشده است. چطور محاکمه آن فرد فعلا به صلاح نیست ولی پخش سریالش به صلاح است؟
_
این نقدها البته موضوع بحث من نیست. موضوع نقد من این است که اگر زودتر چنین فردی محاکمه میشد شاید چندین سلطان و گادفادر ساخته نمیشدند و خیلیها هم اعدام نمیشدند. مثل ماجرای حمیدرضا سبزهای همکلاسی من که اگر زودتر جلوی حمیدرضا سبزهای گرفته میشد، حمیدرضا سبزهای نمیتوانست چند دانشآموز را به فنا بدهد اما کسی جلوی حمیدرضا سبزهای را نگرفت و حمیدرضا سبزهای خیلیها را به فنا داد. البته من اسم همکلاسیام که اسمش حمیدرضا سبزهای بود و هنوز هم حمیدرضا سبزهای است را نمیگویم چون تحقیقاتم هنوز تکمیل نشده و ممکن است خدای ناکرده حق و ناحق بشود و آبروی مومنی که از خانه خدا واجبتر است بر زمین بریزد ارواح عمهاش.
خلاص