چند سال پیش از سردرد شدیدی رنج میبردم و اصلا فکر نمیکردم که میگرن دارم همیشه تصورم این بود که سردرد شدیدی دارم و باید مسکن بخورم تا دردش برطرف بشه ، بعد ها فهمیدم که به این نوع سردرد ها میگرن میگن . !
وقتی در موردش تحقیق کردم دیدم که علل مختلفی داره م متاسفانه درمانی هم نداره .
این بسیار برای من ناراحت کننده بود . چون دردش به حدی بود که حالت تهوع پیدا میکردم و نهایتا منجر به تهوع میشد . دکتر گفت : بدن در مقابل فشار درد زیاد رفلکس نشون میده و یکیش هم تهوعه .
بسیار ناراحت بودم و بیشتر به این دلیل که درمانی نداشت راه های مختلف توی اینترنت رو هم امتحان کردم ولی فایده نداشتو بدتر از همه اینکه فهمیدم ارثی هم هست !
چاره ای نداشتم یا باید تسلیم میشدم و درد رو تحمل میکردم ، یا اینکه تسلیم نشم و راه درمانش کنم . خب طبق معمول تسلیم شدن که تو کت من نمیرفت بنابراین تصمیم گرفتم مبارزه کنم و پیروز بشم . همان گونه که به بیماری اگزما غلبه کردم .
تصمیم خودمو گرفتم و خودمو آماده کردم تا به جنگ این مرض لاعلاج برم و اونو مغلوب کنم . چند روز بعد درد سراغم اومد و سردرد من شروع شد منم کوتاه نیومدم و مرتب با خودم میگفتم که : من از تو قویترم و به زودی تو را از بین خواهم برد . درد لحظه به لحظه بیشتر میشد و به قدری شدید شد که دیگه چشمام رو هم نمیتونستم باز کنم !
کم کم حالت تهوع بهم دست داد و خودمو مجبور کردم که جلوی تهوع رو بگیرم و این بسیار دردناک بود . شدت درد از حد گذشت چون مسکن استفاده نکردم دردش رو چند برابر حس میکردم … اونقدر بهم فشار اومد که دیگه رو زانوهام خم شدم و حتی سرپا نمیتونستم بایستم . دیگه زانو زدم و در این حالت سرمو بالا گرفتم تا شاید درد کمتر بشه . مرتب تکرار میکردم که من از تو قویترم و به زودی تو را از بین خواهم برد . خیس عرق شده بودم چشام از شدت درد پر اشک شده بود و از کنار صورتم پایین میچکید . دیگه داشتم کم میاوردم ولی تسلیم نشدم … اگه بگم به حد مرگ رسیدم دروغ نگفتم اما کم نیاوردم و ایستادگی کردم ..
بعد از سپری شدن دقایقی مرگبار حس کردم که درد داره کم کم از شدتش کاسته میشه و همینطور که میگذشت درد هم کمتر میشد، تا اینکه تونستم چشمام رو باز کنم .
بعد از چند دقیقه تونستم رو پاهام بایستم اما هنوز زانوهام میلرزید …. احساس ضعف شدیدی داشتم رفتم و چند دونه خرما خوردم تا ضعف بدنم از بین بره ، وقتی جلوی آینه خودمو دیدم وحشت کردم رنگم مثل ماست سفید شده بود .
اما دیگه از سردرد خبری نبود . یه دوش گرفتم خیلی سرحال تر شدم بعد از اون روز دیگه سردرد ها با فاصله اتفاق میافتاد . اوایل هر دو هفته میومد سراغم البته نه به شدت گذشته ، در حد یه سردرد معمولی .. بعد شد هر چند ماه یه بار و الان چند سالی میشه که دیگه سردرد نشدم …
وقتی تسلیم نشید و با بیماری مقابله کنید ، میتونین هر مرضی رو از بین ببرین حتی سرطان !
بدن ما قابلیت شفای همه مرضها رو دار خودش داره فقط باید اونو فعال کنین … این خاصیت اشرف مخلوقات هست که بتونه فقط و فقط با باور های درست ذهنی مرض رو از بین ببره ..
همه میگفتن که میگرن درمان نداره چه برسه به اینکه ارثی هم باشه … اما من باور نکردم و تسلیم نشدم و نتیجه اش هم این شد که اونو از پا درآوردم .. شاید باور نکنین هنوز برادر و خواهر من از میگرن رنج میبرن و با توجه به اینکه دیدن که من بدون مصرف قرص و داروی خاصی فقط با ذهنم اونو از بین بردم ، اما باز هم نمیتونن که این مرض رو از بین ببرن ….
هیچوقت خودتونو دست کم نگیرین . شما قدرتمند ترین موجود عالم هستین . یادتون نره که روح خدا در کالبد شماست … پس شما قدرت خدایی دارین … اونو فعال کنین … و از زندگیتون لذت ببرین …