چی میشه که با شرایط سخت و شرایطی که ممکنه شایستهش نباشیم سازگار میشیم؟ نمیخوام پاسخی بدم، فقط میخوام بپرسم!
مثلاً همینجا یعنی ویرگول. کاربران فعال و کسانی که سابقهی طولانی فعالیت دارن اونقد از عیوب تکرارشده و همچنان تکرارشوندهش گفتن که دیگه تکرارِ گفتنش توهین به خوده. ولی چرا هنوز توش فعالیت میکنن؟
مثلاً من طی چند ایمیل حاوی انتقاد بسیار تند از آپدیت جدیدشون که همین شکلِ فعلیش هست، اعلام کردم که من از حالت تاریک سایت خوشم نمیآد ولی هر بار که سایت رو باز میکنم به حالت تاریک باز میشه و مجبور میشم از توی منو تغییرش بدم. هر بار همینه! ولی چرا هنوز مطلبهام رو همینجا منتشر میکنم؟ چرا به چیزی که ازش خوشم نمیآد خو گرفتم؟!
چرا به نقصها و کمبودها تن میدیم؟ اگه چیزی درستنشدنیه، چرا کسی وعدهی درستشدنش رو میده؟ اگه درستشدنیه و هیچوقت درست نشده، چرا نمیخوایم که درست بشه؟ در ذهن و درون، همیشه خواهان بهترینهاییم ولی در دنیای بیرون همیشه جا میزنیم. انگار از بدو تولد برای کمآوردن زاده شدیم!
این تحملها از کجا میآد؟! منتظر چه چیزی هستیم؟ اصلاً منتظر چیزی هستیم؟! اگه یه آدمو بیخودی به یه ستون ببندی و بهترین رسیدگی رو براش انجام بدی، بهترین غذا، بهترین مکملها و تقویتیها، بهترین ماساژ و و و... بعد از مدتی مستأصل میشه و دست از درخواست کمک برمیداره. چرا اونقد به داد و فریاد ادامه نمیده که یا بکشنش یا رهاش کنن؟! چه خیری در بستهشدن به ستون هست؟! چی رو تحمل میکنه؟! تحمل میکنه که به چی دست پیدا کنه؟! تحمل از کجا میآد؟
...
م.ق
جهنّم - کنج اتاق
۱۹ دیماه ۱۴۰۲