خدا نکنه به رفتنیها دل ببندیم! بلا به دور! عاشق رفتنن، هی میرن! مطمئنم روزی که از خستگیِ "زیادرفتن" تصمیم بگیرن بمونن، به تور رفتنیهای هنوزخستهنشده خواهند افتاد، به حق پنجتن [آل عبا]! شاید اون موقع درک کنن که رفتنیبودن چقد زشته و موندنیِ واقعیشون چه باارزشه. شاید اون موقع اونا هم تلخی رو بچشن. دردی از موندنیهای ترکشده دوا نمیکنه ولی عدالت برقرار میشه! [دستکم] با دلِ خوش دنیا رو ترک نمیکنن. نسیم خنکی وزیدن گرفت!
موندنیها هرچند که کامشون تلخه ولی ته دلشون[، اونجا که خونهی وجدانه] آرومه. اونا پای همهچی موندن و بازم میمونن. شاعرانهست ولی چه باک! موندنیها شاعرن دیگه! رفتنیها عابرن! موندنیها [پاکبازن ولی] بازنده نیستن؛ چه در دست داشته باشن، چه از دست داده باشن. اونا بدهکار دلشون نیستن. اونا هنوز پای سفرهی عشق نشستن و از جام شراب تلخ عشق مینوشن. اونایی که رفتن، چی بهتر از این شراب پیدا کردن؟! شراب عشق همهجا یه طعم داره. دنبال چی بودن؟! دنبال چی هستن؟!
از هر سفره، جرعهای؟!
از هر سفره، سفری؟!
هر رفتنی چند موندنی رو تنهاتر کرده؟
هر موندنی چندبار تنهاتر شده؟
[ والله گناهه! ]
گوشهای از حرفهای من، در یک مکالمه بین من و جانان بود که خواندید.
پن
عشق اشتیاق دله نه زرقوبرق صورت
عکسها
بالا: کرج - بوستان چمران - ۲۸ اسفندماه ۱۴۰۱
پایین: مازندران - روستامون - امردادماه ۱۴۰۱