همیشه از دیدن دوردستها لذت میبردم. اکنون نیز، قسمتی از آن همیشه است! سالها پیش تصمیم گرفتم دوربین دوچشمی بخرم تا آن دیدزنِ درونم[۱] را خوشحال کنم! راستهی خیابان دانشکدهی کرج پر از مغازههایی با تجهیزات گردشگری و شکار و کوهنوردی است و یک مغازه هم در خیابان فاطمیه بود که دیگر جمع شده است. رفتم و از چند مغازه قیمت گرفتم. پس از آن با دو سه نفر مشورت کردم.
زمین هنر است، عکاس فقط شاهد است.
یان آرتوس بِرتراند
گفتند دوربین عکاسی بخر. ایدهی بهتری بود اما پس دوردستها چه؟! مگر میشود با دوربین عکاسی دوردستها را دید زد؟!
پرسش خوبیست. بهتر است بروم سرچی کنم...
یک پرتره در داخل دوربین ساخته نمیشود بلکه در هر دو طرفِ آن ساخته میشود.
ادوارد اِشتایکِن
به نخستین واژه برمیخورم و چشمانم از ذوق برق میزند؛ سوپر زوم!
با خود گفتم: هم میتوان دوردستها را دید هم قابهای زیبا را ثبت کرد. چه چیزی بهتر از این؟ البته وقتی یک دوربین، دوچشمی نه و عکاسی باشد، میتوان سوژههای نزدیکتری را نیز با آن دید و ثبت کرد.
دوربین ابزاری است که به افراد یاد میدهد چطور بدون یک دوربین ببینند.
دوروتی لانگ
با دیدن معرفیها و ویدیوهای مرتبط با دوربینهای سوپر زوم در یوتوب[۲] ذوق و شوقم برای داشتن یکی از آنها بیشتر و بیشتر میشد. چون به جز میل قدیمی به دیدن دورها، از وقتی گوشیهای دوربیندار آمده بود همیشه با گوشی عکس گرفته بودم و شاید شما هم قبول داشته باشید که عکاسی با گوشی هیچگاه حس عکاسی را اقناع نمیکند.
چیزی که من در مورد عکسها دوست دارم این است که آنها لحظهای را ثبت میکنند که برای همیشه رفته است و دیگر هیچوقت برنمیگردد.
کارل لاگِرفِلد
من آدم قانعی هستم! نه آنقدر که به گوشی قناعت کنم اما بنا بر اعتقاد شخصی خویش مبنی بر مهمتربودنِ عکاس به نسبت دوربین، دوربین متناسب با طبقهی اجتماعی-اقتصادی خودم نیز آن حس عکاسی را در من اقناع میکند. اگر مستعد باشم و دارای نگاه، دوربینکی مرا بس است!
در عکاسی واقعیتِ چنان ظریفی وجود دارد که واقعیتر از واقعیت میشود.
آلفرد اِستیگلیتز
من خود را دارای نگاه میدانم. خودشیفته میدانیدم یا شایسته؟ غرور تا حدی خوب است. مانند هر چیز دیگری که تا حدی خوب است. هیچ چیزی نباید ممنوع باشد. همهچیز باید محدود[۳] باشد! بسیار خوب، کلاس فلسفهی امروز به پایان رسید! نتیجه اینکه به نگاهم آگاهم.
من فکر میکنم یک رویای خوب چیزی است که به یک عکس خوب منجر میشود.
وِین میلر
به این خاطر که تبلیغ رایگان دیجیکالا را نکنم نامی از آن سایت نمیبرم. بعد از کمی سبک سنگین کردن و از آنجا که ساهل(🏖) هستم در چند دقیقه انتخابم را کردم و دکمهی خرید را فشردم. چه عشقبازیها که پیش روی ما بود! من و دوربینک قشنگم.
تصویری که شما با دوربین خود میگیرید تخیلی است که میخواهید با واقعیت ایجاد کنید.
اسکات لورنزو
هفت سال پیش نیمهی شهریورماه دوربینکم را پستچی به خانه آورد. از آن روز تا کنون هزاران عکس گرفتهام. هزاران چیزی که اگر او نبود نمیدیدم. هزاران دلیل برای زندهماندن. هزاران دلیل برای لذتبردن.
این نمایشگاه به مناسبت هفت سالگی دوربینکم برگزار شد. از هر شهریوری که با هم بودیم قابی را برگزیدم. باعث شادی و فخر من است که شما را در این جشن کوچک و صمیمانه، با خودم و دوربینکم همراه میبینم. سپاس از حضور و نگاه شما.
م.ق 🌻
نیمهی شهریور ۱۴۰۲
کرج - جهنّم - کف اتاق
توضیحات عکسها
یک - عکس ۱۳۹۵ متعلق به کرج و تپهی اسلامآباد است.(نقطهی تقریبی سوژه روی گوگلمپ 35.817890,51.008263)
دو - عکس ۱۳۹۶ ساحل نوشهر است.(نقطهی تقریبی عکس روی گوگلمپ 36.662931,51.492520)
سه - عکس ۱۳۹۷ را روی ایوان خانهی مادربزرگه که اکنون ویرانهای از آن به جا مانده ثبت کردم.
چهار - عکس ۱۳۹۸ چالوس است. ابتدای جادهی سیاهکلرود.(نقطهی عکس روی گوگلمپ 36.641598,51.431169)
پنج - عکس ۱۳۹۹ ویلای جناب آقای علیرضا جهانبخش در روستای داماش گیلان است. این پلهها را پسرخاله و شوهرخاله و من با هم رنگآمیزی کردیم؛ کاری بسیار دشوار. سه طبقه بود! در جریان نیستم که آیا هنوز مالک آنجا هستند یا خیر.(محل ویلا روی گوگلمپ 36.758358,49.804162)
شش - عکس ۱۴۰۰ پنجرهی خانهی نقلی ما در روستامان در مازندران است.
هفت - عکس ۱۴۰۱ را از روی بالکن خانهمان در کرج گرفتم. شاید کلاف ماه در دستان ابرها باشد.
هشت - عکس ۱۴۰۲ نیز همین دیروز است. در کرج و در اتاق. دوربینک خوشگلم از خویش سلفی گرفت!
پن
سخنان عکاسان بزرگ که در کادرها آمده است از این سایت انتخاب شدهاند. سعی کردم نسبتی هرچند اندک میان آن سخن خاص و عکس برقرار شود.
پاورقیها
[۱] یکی از لذتهای پرشماری که در زندگیام دارم نگاهکردن است. شاید "دیدزدن" از نظر مردم عبارت درستی نباشد اما در این متن عبارت مرتبط و دقیقی را به کار بردم! چون آن چیزی که از رفتار من با دوربین دیده میشود شامل دیدزدن انسانها هم میشود! اما خودم میدانم که صرفاً به دنبال تماشای زیبایی و یا سوژههای ناب عکاسی در آنها میگردم. مثالش همان مرد ساحلنشین.
[۲] یوتوب از سایتهای پرباریست که من در آن بسیار فعال بودم. البته در زمینهی تماشاگری. به جرات میگویم حدود صدهزار ویدیو را در آن دیدم. فقط حدود پانزدههزار ویدیو را لایک کرده بودم! هر چه از زبان انگلیسی میفهمم از آنجاست! کلی جهانگردی کردم. چیزهایی دیدم که شاید در واقعیت هیچگاه نمیدیدم. چیزهایی یاد گرفتم که شاید هیچگاه هزینه و فرصتش فراهم نمیشد. اما به هر حال بعد از اعتراضات سال پیش و سختگیریهای بیش از پیش اینترنتی به سبب بیحوصلگی برای کلنجارروی با آنتیفیلترها و اینکه این مساله در شان من نبود به اجبار به مانند دیگر سایتهای فیلترشده دور آن را هم خط کشیدم. حیف سایت به این خوبی، هزار حیف.
[۳] جهت جلوگیری از سوءاستفادهی سوءاستفادهچیها عرض کنم که محدود از نظر من یعنی هر چیزی تا حد معقول وجود داشته باشد و این، ابداً به معنای مسدود نیست.