سوالی که همیشه از خودم میپرسم و در دیگران هم به دنبال پاسخاش هستم: ما چه چیزی برای تعریف کردن داریم؟ و چه چیز جدیدی میتوانیم به اینجا اضافه کنیم که جایش خالی است.
شاید نوشتن ابزار خوبی باشه. نوشتن را دوست دارم. احتمالا این موضوع برگرده به دوران کودکی. اما مهم تر از دوست داشتن، تقلا برای فکر کردن من را به انجام این کار ترغیب میکنه.
کاری که مجبورم میکنه به سوالم بیشتر فکر کنم. به اینکه:«خب، میشنویم. چه چیزی داری برای گفتن؟».
نوشتن در نگاه من
نوعی فکر کردن است
که با انگشتان انجام میشود
ایزاک آسیموف
اما ماجرا آنقدر ها هم برایم جدی نیست. به صفحهی سفید مانیتور مثل یک دفتر مشق نگاه میکنم. با این تفاوت که فقط باید از کلمات استفاده کنم و خبری از نقاشی کشیدن نیست.
سعی میکنم ساده بنویسم. ساده نویسی، مطرح کردن موضوعات مختلف را راحتتر میکند و من را از نوشتن فراری نمیدهد. از طرفی باعث نمیشه بخاطر سختی بیان یکسری چیز ها از نوشتن صرف نظر کنم. اما ممکن است که این سادهنویسی توام با اشکالاتی هم باشه.
البته، قرار نیست اینجا چیزی بنویسم که در حد استاندارد و پسند اهل ادبیات باشه. بلکه میخواهم نوشتن را به شکلی تمرین کنم که در نهایت بگویم: پیامی را که در ذهن داشتم به همان شکلی که دوست داشتم بیان کردم.
در اینجا، قصد دارم بیشتر از پزشکی بنویسم. از این دریایی لایتناهی و عمیق. از روز هایم در بیمارستان یا کتاب های خوانده و نخواندهام. و در کنارش از طبیعت و ادبیات. و اگر بتوانم، از ارتباط این موضوعات به هم.
حضورم در اینجا به لطف ترک کردن اینستاگرام است. امیدوارم روزی همه تجربهاش کنند. دور شدن از فضای خرده اطلاعات و خرده خوانی و خرده نویسی، اتفاق خوب و مبارکی است که فقط با حذف کردن این شبکه ها میتوان بدست آورد که بنظرم امروزه کاربرد اجتماعی بودنشان را از دست داده اند.
نمیدانم چه شد که انقدر نوشتم. قصدش را هم نداشتم. شاید اگر محدودیت 300 کلمه ای ویرگول نبود به همان تیتر این پست اکتفا میکردم؛
نوشتن برای فراموش کردن است نه به یاد آوردن.
علی شریعتی
خردهنوشته های من در تلگرام: AzMasirMan