mohsenmosafi
mohsenmosafi
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

دربی روشنفکران کلاسیک!

یکشنبه شب حوالی ساعت ۱۱ به وقت ایران، به صورت آنلاین مناظره‌ای مهم و تقریبا تاریخی بین دو چهره‌ی جریان روشنفکری صورت گرفت: آقایان عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان.

شخصا پیش از مشاهده مناظره بسیار ذوق‌زده و خوشحال از این رویداد، آماده‌ی سیلی سهمگین از و پرچالش از افکار و آرای نوین این دو چهره‌ی مطرح را داشتم. مواضع شخصی من در طی این سالها از هر دوی این اساتید فاصله گرفته است اما سعی دارم با کمترین منتال استیت و بایاس ممکن نسبت به این مناظره نکاتی را بنویسم.



نکات من در دو دسته جا می‌گیرد: فرامتنی و متنی.

الف- نکات فرامتنی

- ارجاعات مداوم ملکیان به گذشته‌ی آرای خود برای روشنفکری که سالهاست نظریه‌ای بدیع و اساسی در این حوزه روا نداشته است، به شدت در ذوق می‌زد.

- دقت و ریزبینی‌های جناب آقای ملکیان و یادداشت‌برداری‌های مداوم او، نشان از رویکرد همیشگی او و ساختارمندی بحثهای وی داشت که در جای خود نکته‌ی شایان توجهی است. در سوی مقابل می‌توان حدس زد که دکتر سروش احتمالا هیچ قلم و کاغذی در مقابل خود نداشته و زحمت دقت مضاعف به سخنان ملکیان را به خود نداده است.

- به نظر می‌رسد دکتر سروش این مناظره و شاید ملکیان را اساسا چندان جدی نگرفته و با بی‌توجهی به سخنان ایشان، زحمت مطالعه آثار و مقالات اساسی این روشنفکر را به خود نداده است. تبختر همیشگی و به زعم من هیستریک دکتر سروش از خلال نحوه بیان و کم‌توجهی او به مخاطب خاص و مخاطب عامش، عیان و مشهود بود. شاید برای آقای سروش این مناظره جنبه رسانه‌ای بیشتری نسبت به تبیین حقیقت و مسئولیت روشنفکرانه‌اش داشته است.

- تعارفات متهوعی(!) که در جریان مناظره از سوی طرفین (به خصوص آقای ملکیان) حاکی از عمق بحران گفتگو در زیسا‌بوم اندیشه‌گی این مرز و بوم است. این قبیل تعارفات که یا به حسب مصلحت و منافع و یا به هر دلیل فرهنگی زمینه‌ای ایراد می‌شود، با جریان جدی آکادمیک کشور نیز فاصله دارد چه رسد به بحث‌ها و مناظرات سهمگین در جهان اندیشه. بر خلاف نظر دوستانی که این قبیل آداب را آموختنی قلمداد کرده‌اند اما تعارفاتی از این دست خلاف اخلاق حرفه‌ای و آکادمیک است. برای تقریب منظور می‌توانم به مناظره تاریخی دنیل دنت و الوین پلانتینگا در 2009 اشاره کنم. در سالهای اخیر نیز مناظره دو چهره تکنولوژی و فناوری دنیا، جک ما و ایلان ماسک نمونه‌ای کامل و تمام از گفتگوی حرفه‌ای اندیشه‌هاست.

- ملکیان را همیشه به آزاداندیشی و دقت‌های خاص و ریزبینی شناخته‌ایم. اما در این مناظره چهره‌ای جدلی و زودرنج از او را دیدم. در پاسخ به دکتر سروش به جای نقد و پاسخ به مواضع، مداما در حال اثبات و تبری خویش بود که من سالها پیش فلان و بهمان مطلب را گفته‌ام. این نحو گفتگو، علاوه بر اینکه قدح خود است مبنی بر اینکه پس نوآوری تو پس از ۲۰ سال چیست، شیوه‌ای مندرس در اسکات خصم است که در بین مردان اندیشه‌ی سنتی ما به وفور مشاهده می‌شود.

- شوخ‌طبعی سروش و زودرنجی ملکیان نیز شایان توجه است. دکتر سروش با شوخی‌های ادیبانه خود، تسلطش را بر فرم و محتوای جاری نشان داد در حالی‌که آقای ملیکان مزاح یکی از اساتید را با پاسخی نه چندان نغز پاسخ داد.

و اما نکات متنی:

- ابتدائا بنا دارم زمین بازی را کمی بر هم بزنم. هم ملکیان و هم سروش مجدا و مصرا به دنبال تعریف و تدقیقی از مفهوم روشنفکر بودند. ملکیان درصدد همچون ۲۰ سال گذشته حد ناقصی از روشنفکری ابراز نماید و سروش درصدد است با رویکردی پوزیتیوستی، روشنفکری را فاقد دلالت واضح بداند. این در حالی است که اساسا محل دعوا در این بحث حد و رسم مفهوم روشنفکری نیست. در معرفت‌شناسی مدرن، برای گذار از این دست مناقشات لفظی ابزارهای متنوعی تعبیه و موجه شده‌اند که عاملی برای رونق بحث‌های فلسفی و اندیشه‌ای هستند. در این منازعه، مفهوم روشنفکری را به مثابه common sense مورد توجه است. یعنی هر آنچه که طرفین اجمالا به عنوان روشنفکری تلقی کرده و بر آن متفق و مشترکند. صورت مساله نسبت بین روشنفکری و حقیقت است و دو استاد بنا بر سنت‌های مرسوم اندیشه‌ورزی، به اصل تعاریف یورش برده و اختلاف کرده‌اند. سروش با شیوه‌ای شبیه علمای اصول فقه و منطق صوری، به تعریف ملکیان هجمه برده در حالی که امروزه هر آنچه به عنوان بهترین تبیین ممکن (IBE) مقبول باشد، مبنای استدلالها و تعاریف است. جهان اندیشه از مناقشات دونمایه توتولوژی عبور کرده است و به حل مسائل پر چالش می‌پردازد. در اینجا بایستی خاطرنشان کنم که این مطلب غیر از ابهام (Vagueness) مورد اشاره ویلیامسون و یا معانی نان‌سنس مورد اشاره پوزیتیوستهاست. هر دو متفکر سالهاست بر این واژه متفق بوده و مستعمل ایشان است و فرار از بحث با داعیه عدم وضوح و تمایز این لفظ، به نظر امری نابلغ می‌رسد.

- بسیاری از روشنفکران معاصر به تعاریفی از این مفهوم پرداخته‌اند. از جمله واسلاو هاول سالها پیش در The Power of the Powerless و نیز در سخنرانی مهم خود در 1995، تعاریفی ماندگار از این مفهوم نموده است. هاول خود نماد روشنفکر کنشگر غربی و تجسمی علمی و عملی از این انگاره است. او روشنفکر را فردی می‌داند که به طور حرفه‌ای به حل مسائل عمومی و تفکر و تبیین مسائل بشری در گستره‌ی عام می‌پردازد و کنش عمده‌ی او در این زمینه است. همین تعریف، با نگاه فانکشنال، دست‌مایه‌ی مناسبی را ایجاد می‌کند که بتوان نسبت روشنفکر را با حقیقت اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و ... بررسی کنیم. در عین حال، از لوازم ذاتی این کنش، تبیین حقیقت و تقلیل مرارت نیز هست. طبیب، شیمیدان، طبیعیدان، ریاضیدان و غیره، بماهوهو از دایره این کارکردها خارج‌اند چرا که دغدغه حرفه‌ای ایشان حل و اصلاح و کنشگری جهت مسائل عمومی بشری نیست و صرفا دستاوردهای نظری ایشان در چرخه علمی، به دستاوردهای عملی و تسکین آلامی از آلام بشر می‌انجامد.

- دکتر سروش در جایی ادعا کرد در عصر پست مدرن زیست می‌کنیم. این جمله خود نهایت ابهام و عدم شفافیت و تمایز است. اساسا معنی این گزاره چیست؟ عصر پست مدرن؟ اگر منظور این است که رویکرد بیشتر فیلسوفان حال حاضر رویکردی پست مدرن است، که به نظر می‌رسد گزاره‌ای ناصحیح است. کدامیک از گزاره‌های پست مدرنیسم به عنوان ترند مسائل فلسفی امروز مطرح است. علاوه بر شهود آکادمین‌های مطلع این حوزه، یکی از فکت‌های مهم در این زمینه نظر سنجی متناوب پایگاه اینترنتی فیلا پیپر از فیلسوفان مطرح دنیا است. تقریبا هیچ یک از مسائل جنبش پست مدرنیسم ترند روز دپارتمان‌های فلسفه دنیا نیست. گرچه شخصا دلبستگی علمی و علاقه شخصی جدی به رویکرد پست مدرن دارم، اما بایستی شایان ذکر کنم که بسیاری وجه تمایز مشخصه‌ای برای پست مدرنیزم و فیلسوفان این جریان قائل نیستند و اساسا این واژه را در غایت ابهام و امری غیرفلسفی تلقی می‌کنند. در عین حال، به نظر می‌رسد سنت فلسفی ایشان در حال حاضر توسط برخی معدود فیلسوفان مطرح چپ همچون ژیژک به طور جسته گریخته پیگیری می‌شود و جریان پست مدرن به معنای قرن بیستمی آن، دیگر نماینده چشمگیری ندارد. با این وجود، دکتر سروش بایستی منظور متمایز خود از این گزاره را بیان نماید.

- چنین به نظر می‌رسد جناب سروش از گزاره‌ی بالاگفته به دنبال رویکردهای مدرن و بعضا ساختارشکنانه‌ی افرادی همچون فایرابند در تعریف ناپذیری و غیرروشمند بودن بسیاری از مفاهیم و سنتهای فکری است. گرچه بعید می‌نماید نظر جنابشان این مقصود باشد، اما بایستی اشاره کرد که همانطور دکتر سروش فرمودند، چنین ساختارشکنانی اساسا به عقلانیتهای چندگانه و ration (در مقبل Ration با R بزرگ) قائل هستند. به عقیده فایرابند و شاید فوکو، سنتهای عقلانی بایستی در بستر و بستار خود به قرائت و تاویل بینجامند و از همین رهگذر، هیک، فیلسوف محبوب دکتر سروش به تقلیل ناپذیری گفتمان های اندیشگی به یکدیگر، سخن می‌گوید. اما اگر بدین رویکرد نیز قائل باشیم، کماکان وجه استفاده از این انگاره در سخنان دکتر سروش برایم مغفول و نافهمیدنی است.

جمعبندی:

رویداد مناظره و منازعه بین این دو روشنفکر کلاسیک کشورمان، در اصل بسیار مبارک و مایه‌ی دلگرمی است. اما به نظر می‌رسد این مناظره اخیر برای پژوهشگران حرفه‌ای حوزه اندیشه و فلسفه، مایه مباهات و سرخوشی به دنبال نداشته است. خود شخصا از نقد و بیان دکتر سروش دباغ بیشترین حظ و لذت را بردم.

عبدالکریم سروشمصطفی ملکیانروشنفکریحقیقت
nothing... nobody...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید