1. معنی زندگی نوعی دستور زبان برای تفسیر تجربه های گذشته یا مسیر آینده است: معنای زندگی در دل خود نوعی تفسیر از دنباله تجربیات ما دارد. مثلا فرد با خود میگوید هر چند زندگی سختی داشتم و اما با توجه به معنای زندگی من از آنچه بر من گذشته یا خواهد گذشت، رضایت دارم.
* الف. مربوط به یک بازه از تجربیات ماست و نه یک لحظه
* ب. یک تفسیر است که در آن دو چیز اثرگذار است: جهانبینی و نوعی پردازش تفسیر تجربیات بر مبنای جهانبینی
2. تجربه ذهنی رضایتبخش(تر): معناداری زندگی شامل تجربه ذهنی رضایتبخش از انجام فعالیتهایی است که فرد به آنها مشغول است. این تجربهها باید به فرد احساس خوشایند و رضایت بدهند. حتی ممکن است که معنای زندگی فرد او را به رضایت نرساند اما دست کم باید از نارضایتی او کم کند و او را به صلح یا رنج کمتر برساند مانند برخی عرفان های شرقی.
1. پروژهی زندگی: گاهی پروژه زندگی هم ارز با مشغول شدن به فعالیتهایی در راستای رسیدن به یک وضعیت مشخص در خود، داشتهها یا جهان پیرامون است. گاهی پروژه زندگی دنبال کردن یک سری ارزشها و بیشینه کردن آنهاست. گاهی هم چندان پروژهای در کار نیست.
2. داشتن ارزش عینی بیرونی: آیا معناداری زندگی شامل مشغول شدن به پروژهها و فعالیتهایی است که دارای ارزش مستقل (از صرفا ارزشی که برای شما دارد) هستند و تأثیر مثبتی بر دیگران یا جامعه دارند. این ارزشها میتوانند از هنر، علم، ورزش، یا مراقبت از افراد نیازمند ناشی شوند.
3. تناسب پروژه زندگی با ذهنی: معناداری زندگی نیازمند وجود دو شرط است: شرط عینی و شرط ذهنی. شرط عینی شامل مشغول شدن به پروژهها یا فعالیتهایی است که ارزش مستقلی دارند. شرط ذهنی شامل احساس رضایت و تحقق فردی از انجام آن فعالیتها است. مثلا اگر یک فرد به لحاظ ذهنی انسانی دگردوست است، چنانچه یک هدف عینی خودخواهانه داشته باشد، تناسب به خوبی برقرار نشده است.
4. تحقق بخشیدن به خود: منظور از تحقق بخشیدن به خود یعنی بهرهگیری هر چه بیشتر از تواناییها و شکوفا کردن آن توانایی هاست. به بیان دیپر، بالفعل کردن تواناییهای بالقوه یا بکارگیری همه یا بخشی از نیروها و استعدادهای درونی و هر چیز از آن دست
5. اعتقاد به متافیزیک یا شبه علم: باور به ماورا الطبیعه یا پدیدههای رازآلود که قابل رسیدگی علمی نیستند، میتواند به معنای زندگی برای برخی افراد معنا ببخشد. این اعتقاد میتواند شامل باورهای دینی، معنوی، فلسفی یا شبهعلمی باشد.
6. مسئولیت فردی در جعل معنای زندگی: تا چه حد فرد باید از درون برای یافتن و خلق معنای زندگی تلاش کند، یا این معنا از بیرون به او تحمیل یا توسط او کشف میشود. برخی افراد معتقدند که جهان بیرون فاقد معناست و معنای زندگی باید توسط خود فرد خلق شود، در حالی که دسته دیگر باور دارند که معنا در بیرون وجود دارد و کافیست آنرا کشف کنید.
7. سرشت هستی: دیدگاه فرد نسبت به هستی و زندگی میتواند تأثیر زیادی بر معنای زندگی او داشته باشد. این که فرد هستی و زندگی را به خودی خود ارزشمند و امیدبخش می بیند یا تلخ و جانکاه.
8. سطح نیازها بر حسب تعریف مازلو: معنای زندگی با کدام دسته از نیازهای طبقهبندی شده (مثلا هرم مازلو) بیشتر گره خورده است. اینکه معنای زندگی فرد بیشتر به نیازهای سطوح پایین تر تاکید دارد یا به نیازهای سطح بالاتر. مثلا یک فرد مذهبی ممکن است فقط علاقه داشته باشد که به بهشتی که به آن باور دارد برود تا از لذت های مادی آن بهره مند شود، اما فرد مذهبی دیگر به دنبال نیازهای سطح بالاتری مانند رضایت خداوند باشد. این تا حدود زیادی با خودخواهانه یا دگرخواهانه بودن معنای زندگی فرد همبستگی دارد چرا که اغلب نیازهای سطح پایینتر خودخواهانه هستند و نیازهای سطح بالاتر به سمت دگردوستی و دگر خواهی گرایش دارند.
آلبرت مارشال، یک مشاور محیطزیست با نگرانیهای فلسفی عمیق، روزی به دفتر مشاوره مشهور "مشاوران هستی" مراجعه کرد. او از زندگیاش ناراضی بود و به دنبال معنا و هدف بزرگتری میگشت. پروژهی زندگی او، تلاش برای نجات محیطزیست و تحقق فلسفی، به نظر میرسید که به درک عمیقتری از هستی و جهان منجر شود. اما هر روز که میگذشت، این پروژه به نظر بیپایان و بیمعنا میرسید.
آلبرت با مشاوران فلسفی خود، متشکل از دو شخصیت به نامهای دافنی و برنارد، مشاوره میکرد. این مشاوران به او وعده داده بودند که با تجزیه و تحلیل فلسفی و متافیزیکی میتوانند به او کمک کنند تا به معنای واقعی زندگی دست یابد. آلبرت ابتدا امیدوار بود که با درک عمیقتری از مفاهیم متافیزیکی و فلسفی، به معنای زندگیاش پی ببرد. اما با گذر زمان، او به تدریج احساس کرد که این مشاورهها و تحلیلهای فلسفی تنها او را در یک دایره باطل از سوالات بیپاسخ قرار داده است.
به موازات جستجوی فلسفی آلبرت، اودی، یک کارمند فروشگاه زنجیرهای موفق، وارد داستان شد. اودی در تلاش بود تا با موفقیتهای اجتماعی و مادی، زندگیاش را بهبود بخشد. او برای یافتن معنا به مشاورههای فلسفی مشابه مراجعه کرد و تصور میکرد که موفقیت در دنیای مادی میتواند پاسخ مناسبی برای احساساتش باشد. اودی به دنبال مشروعیت و احترام اجتماعی بود و به نظر میرسید که این موفقیتها قادر به تامین رضایت درونیاش نیست.
آلبرت و اودی در طول فیلم با یکدیگر ملاقات کردند و متوجه شدند که هر یک در جستجوی مشابهی هستند، اما از زوایای متفاوت. آلبرت به تدریج فهمید که پروژههای زندگیاش، که شامل نجات محیطزیست و بررسی فلسفی بود، در نهایت به احساس نارضایتی و بیمعنایی منجر شده است. او دریافت که تناسب میان پروژهاش و احساسات درونیاش وجود ندارد و این تناسب ناپایدار او را در بحران وجودی قرار داده است.
در این حال، اودی نیز با درک اینکه موفقیتهای اجتماعی و مادی نمیتواند به تنهایی او را راضی کند، به یک نقطه عطف رسید. او متوجه شد که معنای زندگیاش باید از درون خودش و از تعاملات انسانی و اجتماعی ناشی شود، نه صرفاً از موفقیتهای مادی و اجتماعی. اودی به تدریج شروع به تمرکز بر ارتباطات انسانی و رضایت درونی کرد.
آلبرت و اودی با هم به این نتیجه رسیدند که معنای زندگی به شکلی فعال باید خلق شود و نمیتوان آن را تنها از طریق پروژهها و موفقیتهای خارجی به دست آورد. آنها به این درک رسیدند که مسئولیت یافتن معنا و تحقق آن بر عهده خودشان است و باید از درون تلاش کنند تا به نتیجه مطلوب برسند. این تغییر در دیدگاه و تلاش برای خلق معنا به آنها کمک کرد تا به درک عمیقتری از خود و دنیا دست یابند.
فیلم I Heart Huckabees نشان میدهد که جستجوی معنا در زندگی، از طریق پروژههای بزرگ و موفقیتهای اجتماعی، تنها راه رسیدن به رضایت نیست. بلکه، درک عمیقتر از خود و تعاملات انسانی میتواند به تحقق فردی و رضایت درونی منجر شود.
وقتی آلبرت مارشال در I Heart Huckabees به پذیرش مسئولیت فردی در خلق معنا دست مییابد، چندین تغییر درونی عمده و فرآیندهای خلق معنا به وجود میآید. این تغییرات به وضوح در فیلم نمود پیدا میکنند و به تحول شخصیت او کمک میکنند. در اینجا، تغییرات درونی آلبرت و نحوه خلق معناهای جدید توسط او بررسی میشود:
در نهایت، این تغییرات درونی به آلبرت کمک میکند تا به درک جدیدی از معنای زندگی دست یابد که بیشتر بر پایههای درونی و روابط انسانی استوار است. فیلم I Heart Huckabees این تحول را به خوبی به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه پذیرش مسئولیت فردی در خلق معنا میتواند به ایجاد یک زندگی معنادار و رضایتبخش منجر شود.