سید محسن نجفی
سید محسن نجفی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

پایتون از زبان یک دانش اموز (قسمت ۶)

هشدار:اگر از غول و شرک بدتون میاد این پست مناسبتون نیست(خدایی کی از شرک بدش میاد)


به نام خدا

قبل از اینکه بخونین لطفا لایک کنید و کامنت بذارید

اینستا من رو فالو کنید

@mohsennajafi.87

ویرگولم رو فالو کنید

گیت هابم رو فالو کنید(تو بیو لینکش هست)

و از من با این کارتون حمایت کنید


خب امروز صبح ساعت ۶:۳۰ که از خواب بیدار شدم هیچی نخوردم و اومدم راه بیافتم که دیدم اسکوتر پنچره?

اومدم بالا اسنپ گرفتم و توقع نداشتم اونقدر سریع بیاد همونجا پرداخت کردم و راه افتادم ساعت ۷ بود که رسیدم دم در استخر فقط من بودم و داریوش. شهریارم از تو افق داشت میومد من میخواستم بخوابم که این یره انقدر حرف زد نذاشت بخوابم تا بقیه اشون اومدن بعد اقای عامل رسید امروز چون هیچی نخوردم گشنه ام بود جوری که حال ور زدن نداشتم بعد رفتیم داخل تو اب که رفتم یکم سر حال اومدم و شروع کردم گرم کردن ۱۲ تا عرض رفتم که اقای عامل گفت بیاین بالا.رفتیم بالا بعد اینجوری شروع کرد:شماها ع.رضه توپ جمع کردن ندارید خاک بر سرا بعد واسه من ادعا میکنید که نمیدونم ال و بل و فلان و بیمدان و گفتش از فردا هرکی با توپ واترپلو نیاد راهش نمیدم من یک توپ داشتم که به توصیه اقای عامل خریدم اما هندبال سایز ۳ بود و خیلی بدرد واترپلو نمیخوره و چند نفرو گفت با توپ هندبال بیان که من از اونا نبودم یعنی باید میرفتم یک توپ میخریدم حدود ۳۰۰ هزار تومان بچه ها مقصدشون اونجا بودولی من دیرتر راه افتادم و بهشون نرسیدم اونا رفته بودن فقط سالار تو مغازه بود من رفتم تو مغازه که توپ واترپلو بخرم که گفت پنج دقیقه پیش همین دوستت خریدو بردش و چیزی که الان میخوای رو ندارم مگه اینکه اگه بخوای یکی برات سفارش بدم گفتم میام پیشتون (اما واقعی چون قیمت هایی که میگفت به صرفه تر از بقیه جاها بود و کیفیت بالاتری داشت) و اومدم شرکت یک نیم ساعت نشستم بعد اومدم سوار مترو شدم و رفتم به سمت کلاس ایستگاه سید رضی پیاده شدم و رفتم داخل مجموعه چون کلاس بچه فینگیلی ها شنبه جلسه اخرشون بود در پایین قفل بود ساعت چند بود ۱۱:۴۰ بعد رفتم بالا بهشون گفتم که در پایین قفله بنده خدا خیلی سفت گفت نه خودم باز کردم گفتم بیاین نگاه کنین اگه قفل نبود شما این جلسه منو راه نده گفت باشه اومد پایین دید در قفله رفت بالا کلیداشو برداشت اورد قفلو باز کرد رفتم نشستم دم و دستگامو پهن کردم تا معلم اومدن یک تو دو دینگ بورد دستشون بود که من میدونستم برای چی لازمش داریم بعد از اون پیمان و کیان اومدن بعدشم پارسا و عرفان تا اینکه همه اومدن بعد شروع کردن گفتن که چیا درس دادیم جلسه اول ریاضی جلسه دوم فلان جلسه سوم فلان تا اینکه گفتن میخوایم این جلسه میخوایم سوال حل کنیم و حین سوال ها اموزش میدم سوال اول این بود

شرک بعد از سالها تلاش که میخواسته رنگ پوستشو عوض کنه کدوم رنگ از نظر شما بیشتر بهش میاد که جوابش این عکس پایین میشد?

از کالر۱ تا بلو
از کالر۱ تا بلو

سوال دوم این بود که فیونا میگه اگه رنگتو عوض کنی نه دیگه نه من نه تو دیگه عشق تو دروغ بود دیگه خب از بحث دور نشیم برای همین میگه توی یک متغیر به نام shrek_color رنگ سبز رو قرار بده و رنگ شرک رو و اسمشو پرینت کن که عکس رو پایین براتون میذارم?

البته اینجا یک اشتباهی کردم که تصویر گویایه همه چیز هست
البته اینجا یک اشتباهی کردم که تصویر گویایه همه چیز هست


بعدش باید یک نامه به شرک در ده خط تو هر خطم ۵ کلمه مینوشتیم که من خیلی بیشتر از این حرف ها نوشتم?‍♂️

این نامه به شرک هست
این نامه به شرک هست

سوال بعدی بود که گربه چکمه پوش میره مدرسه بچه های شرک که کارنامه هاشون رو بگیره که میبینه بچه های شرک گل کاشتن نمره هاشون به این ترتیب بوده

بچه اول:۵

بچه دوم:۲

بچه سوم:۰.۵

(بچه سوم مایه افتخاره شرکه?)

حالا اینا توی متغیر بنویس و جمع کن و پرینت کن و به فیونا نشون بده جوابش هم این بود?

اینم اونیه که میگفتم
اینم اونیه که میگفتم

اینجا سوالایی که معلم طرح کرده تموم میشه و میرسیم به سوالی که من طرح کرده بودم

اولی رو فربد طرح کرده دومی رو من البته سوال نیست راه حله
اولی رو فربد طرح کرده دومی رو من البته سوال نیست راه حله

این پایینی رو هم کیان نوشته

بار اول اشتبه کردم
بار اول اشتبه کردم


منتظر پست بعدی باشین

اقای عاملتوپ واترپلوپایتونشرک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید