
روشنفکران و رضاشاه
✍ محسن ثروتی
نقش روشنفکران در تاریخ معاصر ایران از عصر ناصری به این سو نقشی بسیار تاثیرگذار و جریانساز بوده است،اغاز روشنفکری در ایران را نمیتوان به یک شخص ارتباط داد، روشنفکران در ارتباط با انقلاب مشروطه و اصلاحات حکومتی اقدام به نوشتن و چاپ مقالات بسیاری کردند،بعد از پیروزی انقلاب مشروطه و به طبع آن هرج و مرج در کشور روشنفکران را به فکر فرو برد، رویدادهایی چون قرارداد 1907،استبداد صغیر، دردسرهای روسیه و شوستر ،جنگ جهانی و اشغال ایران و از همه مهمتر قرارداد 1919 و واکنش تند جامعه ایرانی به ان موجبات تفکری جدید بنام حکومت مقتدر مرکزی و استبداد منور را به عرصه نظری جامعه کشاند، مبحث سیاسی و ایدئولوژیکی روشنفکران ایرانی که اکثریت مقیم المان و فرانسه بودند تقریبا در یک زاویه بود، به نوعی یک تفاهم فکری برای رسیدن به هدفی مشترک،برای مثال مشفق کاظمی از نخستین نویسندگان رمان در ایران میگوید:" ﻣﺎ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭ ﻋﺎﻗﻞ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ " ﻣﺎ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭ ﻓﺎﺷﯿﺴﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ..." ﺍﯾﻦ سخن مشفق کاظمی دنباله همان استبداد منور است، البته با تفاوتهای اساسی، روشنفکران نسل اول ایران بر مبنای این نگرش اقدام به حمایت از حکومتی مقتدر و مستبد کردند که فرجامی خوشایند برایشان نداشت، ویژگیهای این روشنفکران متفاوت با نسلهای دیگر بود که امروز با توجه به یک اندوخته و تجربه تاریخی ما به تحلیل آن میپردازیم، ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻣﺘﻘﺪﻡ ﻭ ﻧﺴﻞ ﺍﻭﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭﯾﮋﮔﯽﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺩﻭﺭﻩﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﻣﯽﮐﻨﺪ ،ﺍﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﮋﮔﯽﻫﺎ ﺍﺯ ﺣﯿﺚ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ، ﻣﺒﺎﻧﯽ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﮕﯽ، ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺮﺵ ﺑﻪ ﺳﻨﺖ ﻭ ﻣﺪﺭﻧﯿﺘﻪ ﻭ ﻧﻮﻉ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺣﮑﻮﻣﺖ مربوط میشود، ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺣﯿﺚ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﻋﻤﺪﺗﺂ ﺑﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻭ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺷﺮﺍﻑ ﺯﻣﯿﻦﺩﺍﺭ، ﻧﺰﺩﯾﮑﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺗﻌﻠﻖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﻋﺎﻟﯽﺭﺗﺒﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﯾﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎﻥ ﺭﺩﻩﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ،ودارای تحصیلات عمدتا مدرن و مخالف سنتهای مکتبخانه ایی، ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﻬﺎﻥﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﻣﺒﺎﻧﯽ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﻋﻤﺪﺗﺂ ﻟﯿﺒﺮﺍﻝ، ﻣﺪﺭﻧﯿﺴﺖ، ﺭﻓﺮﻣﯿﺴﺖ، ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺳﻨﺖﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﻣﯿﺮﺍﺙﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﮕﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ، معتقد به حکومت قانون و ایجاد مجلس و دولت پاسخگو،ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﮔﺮﺍﯾﺶﻫﺎ ﻭ ﻣﺸﺮﺏﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺯﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺗﺠﺪﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺮﺏ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﺩ ، ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﻋﻤﺪﺗﺂ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ، ﻣﺤﻮ ﺳﻨﺖﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻃﺮﺣﯽ ﻧﻮ ﺩﺭ ﻧﮕﺮﺵﻫﺎ، ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮﻫﺎ ﻭ ﮐﻨﺶﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ( ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﻣﺮﺩﻡ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﻋﻤﺪﺗﺂ ﺳﮑﻮﻻﺭ ﻭ ﻻﺋﯿﮏ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ، ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻧﺴﻞ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎﯼ « ﺍﺛﺒﺎﺕﮔﺮﺍﯾﯽ ﻣﺪﺭﻧﯿﺖ » ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻞ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﻭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻋﻤﺪﺗﺂ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﺂ ﺑﻪ ﺻﻨﻌﺘﯽ ﺷﺪﻥ، ﻋﻠﻢ، ﻓﻨﺎﻭﺭﯼ ﻭ ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪﮔﺮﺍ ﺧﺘﻢ ﺷﺪ ، ﻭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺁﻣﺮﺍﻧﻪ، ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺭﮊﯾﻢ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﻭ ﺷﺒﻪ ﻣﺪﺭﻧﯿﺴﻢ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ،دوره سلطنت رضاشاه به دلیل تلاش حکومت براي تأسیس دولت مدرن و گسترش غربگرایی و تلاش شخص رضاشاه و روشنفکران همراه و همرأي وي براي کسب مشروعیت سیاسی از طریق پیوند دادن سلطنت پهلوي با پادشاهیهاي باستانی ایران، یک مقطع دورانساز و مؤثر در شکل دهی بنیانهای فکری ایران نوین به شمار میرود،در این میان ناسیونالیسم که به عنوان یکی از ایدئولوژيهاي اصلی و ماهوی جریان تجدد خواهی، با پیروزی انقلاب مشروطیت در فضاي سیاسی و فرهنگی ایران تثبیت شده بود، از یک نقش محوری در تحولات فکري عصر پهلوی اول برخوردار شد، از سوی دیگر، ناامنی و ناکارآمدي گسترده بعد از دوران مشروطه که در بالا به آن اشاره کردیم موجب گرایش هر چه بیشتر روشنفکران و رجال سیاسی آن عهد به سوی ملیگرایی و مظاهر اصلی آن همچون دولت ملی برای ایجاد ثبات و امنیت و توسعه در ایران شد، در چنین فضایی رضاخان پا به عرصه قدرت سیاسی گذاشت و توانست با در دست گرفتن اقتدار نظامی و ایجاد ثبات و امنیت نسبی در کشور، وجهه خوبی براي خود به دست آورد و سپس، با اتخاذ ایدئولوژی ناسیونالیسم تلاش کرد تا ضمن رسیدن به مقام سلطنت ایران، براي حکومت خود مشروعیت سیاسی استواری فراهم کند، ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ عصر رضاشاه نیز به دسته های مختلف تقسیم شدند که ﺍﺯ ﺣﯿﺚ ﻧﻮﻉ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﻟﻘﺐ ﺩﺍﺩ ، ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ داور، ﻓﺮﻭﻏﯽ ﻭ ﻋﻠﯽﺍﺻﻐﺮ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪﺍﻧﺪ که مقامهای مهمی را بدست اوردند که البته همانطور که در بالا به آن اشاره کردیم سرنوشت خوشایندی نداشتند،بسیاری چون دکتر مصدق،محمدتقی بهار و علی اکبر دهخدا نیز رفته رفته به انزوا رفتند،در عصر رضاشاه یکی از مهمترین تفکرات روشنفکران چه حکومتی و غیرحکومتی تفکر و نگاه لائیک به دولت بود، بسیاری از این روشنفکران در دوران رضاشاه نقش مهمی در ساخت و پرداخت ایدئولوژی ملیگرایی بازی کردند، در آن دوران، ایران شاهد مدرن شدن حوزههایی از زندگی فکری و سیاسی است و نوآوریهای رضاشاه بی ارتباط با شخصیت خاص خود او نیست که کوشید تا با تکیه بر برداشتی آمرانه از تجدد، ایران را وارد دوره تازهای از حیات خود کند، در دورانی که ناسیونالیسم ایدئولوژی غالب زمانه بود او وطن پرستی و یا ناسیونالیزم را بعنوان ایدئولوژی خود پذیرفت،مسئله حجاب و کلاه پهلوی که از تندترین نظرات رضاشاه پهلوی بود عمیقا نشان دهنده سطح تقلیل یافته تجدد در نگاه و نگرش فرهنگی او به جامعه بود که موجبات دوری هرچه بیشتر مردم و روشنفکران از حکومت شد،رضاشاه بعنوان یک نظامی باتجربه و فاقد سواد آکادمیک در نگرش بسیاری از همراهانش تجددخواه بود و بدون انکه الگوی روشن و دقیقی از روند تجددخواهی داشته باشد و چون فاقد چنین الگویی بود در نتیجه بسیاری از روشنفکران را در کنار خود گردآورد و این روشنفکران نقش مهمی در روند مدرن کردن ایران داشتند،روشنفکرانی چون فروغی، داور،تدین،فیروز، تیمورتاش و ... با جذب شدن در بوروکراسی دولتی در انتقال افکار و عقاید و خلقیات مدرن در ایران اثر گذار بودند، این مدرنگری در چند حوزه انجام گرفت، در حوزه قضایی علی اکبر داور که از درس خواندگان ایرانی در سوئیس بود و در رشته حقوق تحصیلات خود را به پایان رسانده بود با ورود به ایران نقش مهمی در شکلگیری دستگاه دادگستری در سال ١٣٠۶ بازی کرد، در حوزه تاسیس نهادهای آموزشی مدرن و مخصوصا تاسیس دانشگاه در سال ١٣١٣ باید از علی اکبرسیاسی و نقش او در تاسیس دانشگاه یاد کرد، در حوزه مدرنگری زبان و تاسیس فرهنگستان اول نیز روشنفکران نقش مهمی داشتند، در این حوزه می توان از تاسیس فرهنگستان اول نام برد، حکومت پهلوی “مثل همه حکومتگران چیزی از زبان و مسائل آن نمی دانست این روشنفکران درون حاکمیت بودند که بر بنیاد روح ناسیونالیستی چیره برفضای آن دوران اندیشه برپا کردن فرهنگستان را پیش آوردند و ضرورت آن را به رضاشاه فهماندند”، در کنار این نهادهای مدرن باید از تاسیس نهادهای دیگری چون ارتش، ثبت احوال و شناسنامهدار کردن ایرانیان نیز یاد کرد،این نهادها بدون وجود روشنفکران و تفکرات آنها امکان ظهور و فعالیت در بدنه اجتماعی را نداشتند، همزمان با این کارها مجددا باید از اقدامات خودسرانه رضاشاه برای به کرسی نشاندن افکارش چون کلاه پهلوی در سال ۱۳۰۷ برای مردان و منع حجاب در مکانهای عمومی در سال ۱۳۱۴ برای زنان نام برد، ارتباط روشنفکران و رضاشاه در گذر زمان بر اثر تثبیت قدرت مرکزی رو به افول رفت، تناقض اشکار مدرنیته در ذهنیت رضاشاه و روشنفکران ضرباتی سنگین بر بدنه روشنفکری حکومتی و غیرحکومتی وارد اورد، ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﺷﺒﻪ ﻣﺪﺭﻧﯿﺴﺘﯽ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ همین ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺧﯽ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺻﻼﺣﺎﺕ ﻭ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪﺗﺪﺭﯾﺞ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﺧﺼﻠﺖﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩﯼ ﺩﺭ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ، ﺍﺯ ﻧﻈﺎﻡ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺣﺎﮐﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ، ﺷﺎﻩ ﭼﻮﻥ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎﯼ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﻪﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻤﮏ ﯾﮏ ﺣﺰﺏ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥﯾﺎﻓﺘﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼﺍﺵ ﻧﯿﺰ ﺁﻣﺎﺝ ﺣﻤﻼﺕ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺳﻨﺖﮔﺮﺍﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩ ، ﺑﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻭ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﺍﺻﻼﺣﺎﺕ ﻭ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼ ﺑﮑﺎﻫﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻬﯿﺪ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ، ﻧﻪﻓﻘﻂ ﺗﺤﻮﻝ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﯾﻖ ﺳﺮﻋﺖ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﻭﻗﻔﻪ ﮐﺮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻢ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺗﻮﺳﻌﻪﮔﺮﺍ ﻭ ﻫﻢ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻀﺞ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻤﻼﺕ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺳﻨﺖﮔﺮﺍﯾﺎﻥ ﺁﺳﯿﺐﭘﺬﯾﺮ ﺳﺎﺧﺖ ،ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎﯼ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺒﻊ ﺁﻥ ﺯﻣﯿﻨﻪﺳﺎﺯﯼ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺘﻔﻘﯿﻦ ﻭ ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﻭ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﭘﺴﺮﺵ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺘﻔﻘﯿﻦ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﺎﻣﺪ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﻧﺎﻫﻤﺴﻮﯾﯽ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﻭ ﺗﻌﺎﺭﺽ ﺳﻪ ﺳﻮﯾﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﺎﻩ، ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﻨﺖﮔﺮﺍﯾﺎﻥ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪﻃﻮﺭ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﺪ ،در بدنه اجتماعی منتقد حکومت به غیر از منتقدان سنتی روشنفکران متاثر از مارکسیسم نیز وجود داشتند که با تثبیت قانون منع فعالیتهای کمونیستی در سال 1310 یا زندانی شدند یا به صورت مخفی فعالیت کردند،گروه 53 نفر نمونه بارز این گروهها بود، ﺗﻘﯽ ﺍﺭﺍﻧﯽ یکی از مهمترین روشنفکران چپی بود که قربانی استبداد رضاشاه شد،او بر تناقضات حکومت تاکیید داشت و با تکیه بر آن نظام را به چالش کشید،او که مانند بسیاری از همنسلان خود آغازگر نسل دوم روشنفکری یا به عبارتی روشنفکران مارکسیستی بود،ﺍﻭ ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﯽ ﺩﺭ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥﺩﻫﯽ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﻋﻠﯿﻪ ﻧﻈﺎﻡ ﺗﻮﺗﺎﻟﯿﺘﺮ ﻭﻗﺖ ( ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭﻝ ) ﺩﺍﺷﺖ ، ﺍﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺳﺎﯾﺮ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﮔﺮﻭﻩ 53 ﻧﻔﺮ ﺩﺭ 1316 ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﻠﺴﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪﺍﺵ ﺿﻤﻦ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻧﻈﺎﻡ ﯾﮑﻪﺗﺎﺯ ﻭﻗﺖ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻪ :ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﻏﺮﺑﯽ، ﻣﺪ ﻏﺮﺑﯽ، ﻧﻬﺎﺩﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ، ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﻏﺮﺑﯽ ﻭ ﺷﯿﻮﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﺍﻗﺘﺒﺎﺱ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻠﺴﻔﻪﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺍﻗﺘﺒﺎﺱ ﮐﻨﯿﺪ ( ابراهامیان ۱۴۷) با بررسی حکومت رضاشاه مهمترین نکته مورد توجه عدم ارتباط مناسب بین روشنفکران و حکومت است، گرچه در ابتدا این ارتباط مقاوم و مفید بود اما قدرت روزافزون رضاشاه و ماهیت حکومت دیکتاتوری غیرپاسخگو فاصله را افزایش داد و موجبات دوری طبقه متوسط و روشنفکران از حکومت شد،گرچه رضاشاه در اواخر حکومت طبقه ای جدید از بورژوای پوشاکی را با اصلاحات سرسختانه خود در اختیار داشت اما این طبقه مربوط به روشنفکران نبود و عملا فاقد پایگاه اجتماعی بودند که با سیاستهای اقتصاد رانتی رشد کرده بودند و در دوران زمامداری پهلوی دوم نقش مهمتری را برعهده گرفتند ...