محدثه
محدثه
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تولدم


درود به شما، هر زمان و هر ساعتی که این نوشته رو می خونید.

مدتی ست که تعویق افتاد بین کتاب خوندنم، شروع این تعویق دقیقا با کتابی که در دست داشتم شروع شد، موضوعش رو اصلا دوست نداشتم. از کتابخونم همینطور برداشته بودمش و با خودم گفتم که هر چی باشه میخونمش دیگه...یادم نبود که کتاب عقاید یک دلقک رو هم یک ماه تو دست داشتم و در آخر هم نتونستم تمومش کنم.

علاقمند نشدن به این کتاب همانا،در دست داشتنش همانا،فاصله زیاد همانا،جراحی دندون عقل و بلافاصله کرونا گرفتن هم همانا...

امروز تولدم بود، طبق عادت کارهایی که توی یک سال گذشته زندگیم انجام داده بودم رو مرور کردم و یکی از کارهای قشنگم همین ورودم به ویرگول و شروع به نوشتن و خواندن در این فضا بود.

داستان کرونا گرفتنم رو بگم که اینجا بمونه برای تا ابد...

توی این دو سال کرونایی، ما اصلاا کرونا نگرفته بودیم،خیلی رعایت می کردیم...

تا اینکه رفتم تا دندون عقلم رو جراحی کنم،همین یک ماه پیش،از بی سابقه بودن درد این جراحی بعد از تجربه کردن سه تا جراحی دندون عقل دیگه و اینکه رو عصب بود و دو تا بی حسی و شروع درد یک دقیقه بعد از بیرون اومدن از مطب و آروم گرفتن درد به زور آمپول......که بگذریم

میرسیم به اینکه نمیتونستم غذا بخورم و باید غذاهام آبکی میبودن و دو روز اول به زور آمپول مسکن گذشت تا شب روز دوم، گلودرد بی سابقه ای گرفتم که میگفتن کاملا اوکیه چون این برای جراحی هست که انجام دادی و خوب در واقع درست هم می گفتن تا اینکه....آبریزش بینی،عطسه،سرفه،بدن درد بی نهاااااایت بد....

خلاصه دو هفته ی عجیبی رو گذروندم، اومیکرون با چاشنی درد جراحی دندون عقل.

عید مجدد میام و می نویسم که در حال انجام چه کاری هستم و احتمالا این پروسه کتابخوانی فعلا تو حالت تعویق بمونه.

درود بر شما.

15 اسفند ماه سال 1400

محدثه

کرونا
جایی در خاطرات کسی که خاطره ای ندارد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید