پسركم!
چون ديدم ساليانى را پشت سر نهادهام و به سستى در افتاده، بدين وصيت براى تو پيشدستى كردم... تا با رأى قاطع روى به كار آرى، و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى، و رنج طلب از تو برداشته شود و نيازت به آزمودن نيفتد. پس به تو آن رسد كه ما -به تجربت- بدان رسيديم، و براى تو روشن شود آنچه گاهى تاريكش مىديديم.
پسركم هر چند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بودهاند نزيستهام، اما در كارهاشان نگريستهام و در سرگذشتهاشان انديشيده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديدهام تا چون يكى از ايشان گرديدهام، بلكه با آگاهى كه از كارهاشان به دست آورده ام گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر بردهام.
پس از آنچه -ديدم- روشن را از تار و سودمند را از زيانبار باز شناختم و براى تو از هر چيز زبده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جستجو كردم، و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم...
بخشی از نامه 31 نهج البلاغة، وصیت به امام حسن مجتبی علیه السلام، ترجمه مرحوم استاد دکتر شهیدی با اندکی تصرف
یکی از مهمترین ویژگیهایی که متمایز کننده بشر از سایر موجوداته، توانایی ما برای انتقال تجربیات و یافتههامون به نسلهای بعده. زبان و ساختار ذهنی ما، به ما این امکان رو داده که نسل پشت نسل تجربیاتمون رو انباشت کنیم و با یاد گرفتن از موفقیتها و شکستهای نسل قبل، اندک اندک و قدم قدم پیشرفت کنیم.
شامپانزهها و سوسکها قرنهاست به همون شیوهای زندگی میکنند که اجدادشون زندگی میکردند و تغییرات قابل توجهی در سبک زندگی و ابزارها و...شون به چشم نمیخوره؛ چرا؟ چون شامپانزههای پیر توانایی انتقال تجربیات گرانقدر خودشون رو به شامپانزههای جوان رو ندارند!
یکی از سنتهای خیلی رایج در بین غربیها، نگارش و انتشار تجربههاست. کسانی که مسئولیت یا فعالیت خاصی دارند، اهتمام جدی دارند که در دوره فعالیتشون کارهاشون رو به شکلی ثبت کنند و بعد از مدتی با تجمیع و تدوین یادداشتهاشون، خاطرات حرفهای دوره کاریشون رو منتشر کنند تا برای نسل بعدی فعالان قابل استفاده باشه. اگر بخواهم چند تا مثال دم دستی بزنم، میتونم به «راه دشوار آزادی» (خاطرات نلسون ماندلا) و «مسیر آشتی» (خاطرات دزموند توتو که از همراهان ماندلا بوده)، «اتاقی که در آن اتفاق افتاد» (خاطرات جان بولتون) و کتاب جدید «A Promised Land» (خاطرات باراک اوباما) اشاره کنم.
خوندن این تجربیات گاهی خیلی جذابه و میتونه افقهای جدیدی رو برای ما باز کنه. ما میتونیم به جای اینکه 80 سال سعی و خطا کنیم و بارها به دیوار و در بسته بخوریم، از تجربه کسی که 80 سال سعی و خطا کرده استفاده کنیم! به نظرم یکی از وظائف اخلاقی نسل قبل اینه که تجربیاتش رو به نسلهای بعد منتقل کنه تا نسلهای بعد -حتی به اندازه 1%- بتونند بهتر و کم دردسرتر فعالیت کنند.
در فضای ایران، این قضیه تبدیل به یک سنت و رسم رایج نشده، ولی به خصوص در سالهای اخیر توجه بیشتری به این کار میشه و به نظر میرسه که کم کم افراد متوجه فوائد و مزایای این کار شدهاند. یکی از قدیمیترین نمونههای این کار در زبان فارسی، کاریه که به تلاش حبیب لاجوردی در چارچوب پروژه «تاریخ شفاهی ایران» در دانشگاه هاروارد انجام شده و تعدادیش منتشر شده. مجموعه مصاحبههایی که حسین دهباشی با چهرههای مهم دوره پهلوی و جمهوری اسلامی انجام داد و با عنوان «خشت خام» منتشر میکرد هم نمونه خوبی از این تیپ تجربهنگاریهاست. اما این دو کار و بعضی دیگه از کارهای مشابه، عمدتا روی چهرههای سیاسی تمرکز داشتند و تجربه فعالان و فعالیتهای فرهنگی کمتر دیده شده.
در چند سال اخیر کارهای بسیار خوبی در حوزه تجربهنگاری یا خود-تجربهنگاری فعالان فرهنگی صورت گرفته، مثل تجربهنگاری مدارس اسلامی، تجربهنگاری اساتید دانشگاهی و... ولی به نظرم خیلی از این تولیدات اون طور که باید و شاید دیده نشده و خونده نشده، لذا دوست دارم به تدریج بعضی از بهترین و ارزندهترین کارهایی که در این زمینه خوندم در اینجا معرفی کنم.
ان شاء الله...