برج ياس سفيد ، در حسين اباد تهران ، كناره بزرگراه صياد شيرازى
در ادامه بحث روز معمار :
گل هاى اهدايى به مناسبت روز معمار ، هنوز تر وتازه در گلدان دلم ، دلربايى مى كنند ، پس روز معمار هنوز در گذر است ؛
عنوان "معمار" كلمه اى عربى است ،مى انديشم بالاخره ما ايرانى و زبانمان پارسى است و پهلوى ، حتما معادل كلمه معمار را داريم ، كه در كوچه پس كوچه هاى تاريخمان گم شده است !!؟
به فرهنگ نامه "فارسى به پهلوى " دكتر بهرام فره وشى از انتشارات دانشگاه تهران سرى مى زنم ؛
معادل كلمه معمار ؛" رازيگر" را مى يابم .
دوست فرهيخته و كاراشنايى هم معادل كلمه معمار را ؛"مهراز" مى يابد ! و معادل مهندس معمار ؛" هنداسگر مهراز " در زبان سانسكريت هم معادل معمار ؛" ناگارا"
خالا تو دوست عزيز" هنداسگر مهراز " ،هركدام را مى پسندى برگزين .
از بازى با واژگان درگذريم ...
تاريخ مى گويد ؛ معمارى يا همان پارسى اصيلش " مهرازى"،مادر هنر هاست ! قرن هاى متمادى تا پيش از رسيدن به دوران مدرنيته ، هنرها در رحم مادر معمارى نضج گرفته ، زاده شده ، باليده ورشيد شده اند ، نگارگرى ها و پيكره سازى ها دردل مادر معمارى ديده مى شدند .
بنگريد به نگارگرى ها در دل غارهاى "التاميرا" در اسپانيا كار انسان در هزاران سال پيش!
بنگريد به كاخ ها و تالار ها و كليساها در قرون قبل از مدرنيته ،
هنرهاى ؛ نگارگرى ، پيكره سازى ، سنگ تراشى ، شيشه گرى ، درود كرى واز اين نمونه ها ، هنرهايى هستند كه در اعصار و قرون دردامان مادر معمارى نشو نما يافته اند .
در غرب ، در اغازين مدرنيته ، از همان زمان هاى تاسيس مدرسه معمارى "باء هاوس" و معلمش "ميس واندروهه" المانى ، يا اصلا بهتر است بگوييم ؛ بعد از اهن وبتون در نيمه دوم قرن نوزده ،هنر ها كم كم كوس استقلال زده از دل مادر معمارى بيرون خزيدند ! مادر معمارى هم تماشاگر قد و بالايشان ، در ميادين وكالرى ها ، نگارخانه ها و از اين قبيل شد!!
در ديار ما هم در اين طرف دنيا كم و بيش چنين شد كه دانم و دانى ! مادر معمارى ما در تماشاى مادر معمارى مدرن و بيكينى پوش غرب ،هوايى شد ! چادر و چاقچور و شليته و تنبان به كنارى نهاد!! به تاسى از از "اسنشياليسم" باء هاوس ، لخت و عريان به ميانه افتاد ،هويت و نام و ابرو وانهاد ،.همانند بسيار مادران اصيل معمارى سرزمين هاى زير يوغ تمدن مدرن غرب ، در الگو پذيرى ، به حلقه معمارى تحميلى بين المللى غرب پيوست !
پوست اندازى البته ناگزير بود .دنيا دگرگونه شده ، دانش مهندسى و معمارى ، يك شبه ره صدساله رفته بود ، قافله اى كه نمى شد در دهكده جهانى از ان جا ماند .
اما مى شد با حفظ هويت و فرهنگ معمارى خودى تغيير كرد ، مى شد نافمان را از مادر معمارى باشكوه و جلال گذشته امان نبريد .دريغا چنين نشد ، مادر عجوزه معمارى كنونى ما ،هنوز هم بى فرهنگ و هويت خودى ، اقليمى ، وطنى وخودبسندگى، با سرخاب و سفيداب سرپاست .خود را نيافته .
اما هرگز اميد مان را از دست نمى دهيم .
سخن هنوز ناتمام است ، تاروزى ديگر ...