فلسفه "تاشيسم " از هنر نقاشى تا اجتماع :
اهل هنر نقاشى و گرافيك مى دانند ، مادر و مولد تمام رنك هايى كه در كره زمين و اين جهان تشخيص مى دهيم ، سه رنگ اصلى ؛ قرمز ، زرد و ابى است . سه رنك ديگر هم از تركيب دو به دو اين سه رنك درست مى شود عبارتند از ؛ نارنجى ( از قرمز و زرد ) و رنگ بنفش ( از قرمز و ابى ) و رنگ سبز ( از ابى و زرد ) . جمعا شش رنك است كه پايه و مايه همه رنگ هاى دنياست .
در رنك شناسى هنرى، اين شش رنك اصطلاحا دو تا دوتا متضاد ( كنتراست ) هم شناخته مى شود . متضاد قرمز ، سبز . متضاد زرد ، بنفش . متضاد ابى ، نارنجى . مجموع اندازه لابراتوارى درخشش هر دو رنگ متضاد ،دوازده است .قرمز ، شش . متضادش سبز هم شش .درخشش زرد ، نه و درخشش متضادش بنفش سه . درخشش ابى چهاردرخشش متضادش نارنجى هشت مى باشد .سفيد و سياه اصطلاحا بى رنگند و خاكسترى از تركيب اينها ،بى رنگ خنثى است .
برخلاف نام متضاد كه بر هر دو رنگ كه مجموع درخششان دوازده
مى باشد نهاده شده ، اين رنك ها وقتى كنار هم قرار مى گيرند،
به اوج درخشش كه دوازده هست مى رسند . درخشش هركدام به
تنهايى كسرى از عدد دوازده است . مثل اينكه هر دو رنگ متضاد ،
بدون قرار گرفتن كنار يكديگر نمى توانند به اوج درخشش برسند وناقصند .
قرمز وسبز ،ان گاه به اوج درخشش مى رسند كه بكوشند در كنار هم باشند ! زرد و بنفش به همين طور . ابى و نارنجى هم به همين سان .
اين را ناموس و افريننده رنگ ها در طبيعت مى گويد و انسان انرا كشف كرده است .
در يك تابلو نقاشى با سبك تاشيسم ، بخوبى از اين قوانين طبيعى رنگ بهره گرفته شده،مهندسى مى شود . وقتى ابى بر روى بوم مى نشيند ، حتما كنارش نارنجى در حال تلاش براى درخشيدن هرچه بيشتر رنك ابى حضور دارد . وقتى قرمز مى ايد روى بوم ، سبز نيز كنارش تا درخشش قرمز به اوج برسد . طبعا خود سبز هم در اوج خواهد درخشيد .
انگاه كه بنفش حضور داشته باشد ، زرد براى به اوج درخشش رساندن بنفش هم مى ايد تا خود زرد هم چون افتابى تابان كنار بنفش بدرخشد و دلربايى كند .
كار اين رنگ ها چنان است كه گويى در تلاش براى به اوج رساندن ديگرى مى كوشند . با اين رويه، همه رنگها در كنار هم است كه به اوج درخشندگى مى رسند .
چنين رويه و بن مايه فلسفى مى تواند زيباترين الگو براى به اوج درخشندگى رسيدن احاد يك جامعه و مالا خود جامعه باشد .
در جوامعى كه انسان ها براى باليدن و اوج گرفتن و درخشيدن يكديگر مى كوشند ، صاحب جامعه اى ارتقا يافته ،اوج گرفته و درخشنده خواهند بود.
ما البته جامعه اى دقيقا با سبك تاشيسم نمى شناسيم . اما جوامعى را كه نزديك به چنين فلسفه اى باشند ،كم وبيش قابل شناسايى هستند ،مانند كشورهاى اسكانديناوى ، ژاپن !جوامعى كه در ان ،انسان ها نه تنها مانع و رادع باليدن هم نوع خود نمى شوند ، بلكه نردبامى براى ترقى ديگران شده ،دسترنج خود را با ديگران شريك مى شوند. دانش خود ، توان و هنر و انديشه خود را در اختيار هم نوع و هم وطن خويش قرار مى دهند !بدين سان در باليدن و درخشيدن ديگران مى كوشند .بطور طبيعى خود نيز در كنار ديگران مى درخشند ،با هم جامعه اى زيبا ، بالنده و درخشانى را مى سازند .
دور نيست كه زمانى بشود گفت ؛اين جوامع با سبك و فلسفه " تاشيسم " زندگى مى كنند .
امانى مهر