احتمالا تا الان به این دقت کردین که ما آدمها برای اینکه بتونیم توی این دنیا زندگی کنیم و با اطرافیانمون ارتباط برقرار کنیم نیاز داریم که مفاهیم مختلف رو برای خودمون تعریف کنیم. وارد بحث پیچیده اینکه زبان چیه و چجوری شکل گرفته نمیشم. فقط یه لحظه کافیه دقت کنیم که مثلا اگه کلمه "درخت" رو نساخته بودیم برای توصیف اینکه وقتی این موجودی که قسمت پایینیش چوبیه و از یه سری برگ سبز تشکیل شده چیه سختی خیلی زیادی میکشیدیم. (صرف نظر از اینکه برگ، چوب و سبز رو قبلش شناخته باشیم). سادگی ای که توی شناخت درخت هست اینه که موجودی شبیه به این رو هممون بارها دیدیم و میشناسیمش.
ولی برای شناخت مفاهیم و موضوعاتی که لزوما به چشم نمیبینیم کار خیلی سخت تری در پیش داریم و احتمالا تازه اینجاست که مشکل شروع میشه. از شناختن احساساتی مثل عشق و غم و خشم گرفته تا مفاهیمی مثل انرژی و چگونگی درست شدن این جهان و خیلی چیزهای دیگه. تو این شرایط واقعا کارمون سخت میشن و اگه دقت کرده باشین مشکلات زیادی بین آدمها و حتی در درون خیلیهامون وجود داره که شاید یکی از دلایل اصلیشون ناتوانی ما توی تعریف و ارائه توصیف با کیفیت از اون مفهومه.
یکی از مفاهیمی که ما آدما همیشه باهاش درگیر بودیم توصیف خود زندگیه، چراییش و اینکه چه ساختاری داره. همه قبول داریم که اگه زندگی رو بهتر بشناسیم میتونیم با کیفیت بیشتری زندگی کنیم و احتمالا توی این دنیا موثرتر باشیم. توی یک شب پاییزی در جلسه سوم با جمعی از دوستان که اسم خودمون رو هم متاملان گذاشتیم دور هم جمع شدیم تا در مورد این موضوع صحبت کنیم.
از جمله روشهایی که برای توصیف پدیدههای غیرعینی (پدیدههای عینی مثل "درخت" قابل مشاهده تر هستن و تعریفشون راحت تره) میشه استفاده کرد مدل سازیه. یعنی استفاده از پدیدههایی که تا حدی برای ما آشناتر هستن و مدل کردن اون مفهوم تازه با استفاده از یک مفهوم آشنا به ما کمک میکنه که مفهوم تازه رو بهتر بشناسیم. مفهومی که ما در موردش صحبت کردیم پلتفورم (Platform) بود که البته خودش ممکنه برای خیلیامون آشنا نباشه و توی پاراگراف بعدی در موردش صحبت میکنم. (اگه توی حوزه آیتی فعال هستی و با پلتفورمها آشنایی داری میتونی این پاراگراف رو به خودت استراحت بدی و مستقیم بری سراغ بعدیش).
تعریف من از پلتفورم اینه: پلتفورم یه بستره که تا حدی چارچوب و قانون داره ولی بیشتر اتفاقاتی که توش میفته رو اعضای اون پلتفورم شکل میدن. مثلا فیسبوک و اینستاگرام هر کدوم یک پلتفورم هستن. توی اینستاگرام ما میتونیم لایک کنیم، کامنت بذاریم و ..... که اینها قوانین این پلتفورمن ولی اینکه چه شخصی فالوورهای زیادی خواهد داشت، کی بلاک میشه، کی یک روزه میلیونها نفر فالوش میکنن و صفحه کی پر از ناسزا میشه (چه رفتار زننده ای !) اتفافات و ماجراهایی هستن که اعضای اون دارن بهش شکل میدن و مثلا اگه اینستاگرام رو 10 سال پیش داشتیم و کاربرهای متفاوتی توش بودن احتمالا اتفاقات خیلی متفاوتی میافتاد.
تو قدم بعدی و به قول تمثیل فیل مولانا میخوایم با بررسی یک سری ویژگی مفهوم زندگی به عنوان یک پلتفورم رو بیشتر بشناسیم. توی عکس زیر مفاهیمی که متاملان در موردش صحبت کردن رو میتونید ببینید و من هم در مورد بعضیهاش خواهم نوشت.
آینده پیش بینی ناپذیر در مقابل مسیر خطی زندگی. حتما تا الان به این نکته فکر کردین که انگار دنیا با تصوراتمون فاصله زیادی داره. طبق چیزی که از کودکی یاد گرفتیم خیلی وقتها انتظار داریم زندگی طبق پیش بینیهامون جلو بره و برنامه ای که واسش میریزیم مطابق برنامه جلو بره ولی معمولا اینطوری نمیشه و وقتی به عقب نگاه میکنیم و اتفاقاتی که واسمون افتاده رو بررسی میکنیم متوجه این میشیم که خیلی وقتها اتفاقات خیلی کوچیک انقدر میتونن مسیر زندگی ما رو تغییر بدن که عملا انتظار اینکه در طول زمان همه چیز طبق برنامه پیش بره بیهودست. نگاه پلتفورمی به ما اینو نشون میده که وضعیت بعدی پلتفورم کاملا تابع تصمیمات، اقدامات و اتفاقاتیه که تو لحظه قبل افتاده و ازونجایی که هیچکس نمیدونه بقیه چیکار میکنن و چه اتفاقاتی میفته وضعیتی بعدی شدیدا نامعلومه. شاید مثال خیلی ملموسش برای خیلی از ما ویروس کرونا باشه که از اوایل سال 2020 با وجودش همه ساختار دنیا تغییر کرد و خیلی از این تغییرات باعث شد که برنامه ریزیهای ما برای آینده دچار تغییرات خیلی زیادی بشن. مثال خیلی ساده ترش هم میشه آشنایی و ملاقات اتفاقی با یک شخص باشه که آینده ما و کسب و کار ما به واسطه اون اتفاق تغییر کنه و اینها همه اتفاقاتی هستن که ما وقتی داریم برنامه ریزی میکنیم هیچ ایده ای در موردشون نداریم.
تو نگاه اول ممکنه این اتفاق خیلی ترسناک باشه ولی سه تا مفهوم هستند که به ما کمک میکنند توی این اوضاع پیش بینی ناپذیر بتونیم ادامه بدیم. تاب آوری، تغییر و انعطاف پذیری. در مورد این مفاهیم تو نوشتههای بعدی بیشتر صحبت خواهم کرد.
تصمیم گیری در شرایط سخت! یکی از چالشهایی که این شرایط برای ما ایجاد میکنه تصمیم گیریه. به خاطر وجود تغییرات زیاد در هر لحظه از زندگی در معرض انتخابها و تصمیمات خیلی زیادی هستیم که هرکدوم از اونها میتونه آینده پلتفورم (شامل ما و دیگران) رو تحت تاثیر قرار بده و اگه خرد(!) کافی رو برای این تصمیمات به کار نگیریم احتمالا نتیجه اونها کیفیت مطلوبی رو برای ما و دیگران ایجاد نخواهد کرد. خوشبختانه توی این مورد هم تنها نیستیم و یه سری ابزار داریم که به ما کمک میکنن بتونیم تصمیمهای خیلی بهتری بگیریم. اولویتها، ارزشها، باورها و رویاها ابزارهای کمکی ما برای گرفتن تصمیمات مهم هستن که البته نیاز به پرورش و شناخت خیلی خوب از خودمون دارن. بیل جورج توی کتاب کشف شمال حقیقی (Discover Your True North ) به ما کمک میکنه تا شمال حقیقی خودمون رو پیدا کنیم و بر اساسش بتونیم رهبرهای بهتری برای خودمون و دیگران باشیم و البته تصمیمهای بهتری بگیریم.
تعاریف و قصهها. حتما تا الان به این فکر کردید که توی این شرایط با این همه تغییر دیگه نمیتونیم ساختاری برای زندگی توی ذهنمون داشته باشیم. چندین سال قبل خانواده ساختارهای مشخصی بهمون ارائه میکردن و ما بر اساس همون ساختارها و تغییرات کوچیکی که توی زندگی بهشون پی میبردیم تغییرات اندکی ایجاد میکردیم و به زندگی ادامه میدادیم. توی زندگی پلتفورمی یا زندگی توی جهان امروز، دیگه ساختارها با شکل قبلیشون پاسخگوی نیازهای ما نیستن. پس چاره چیه؟ احتمالا میتونیم برای خودمون ساختارهایی در نظر بگیریم ولی باید حواسمون باشه که این ساختارها نیاز به بازنگری و تغییرات زیادی دارن. شاید به خاطر نیاز به تغییرات زیاد بشه اسمشون رو به جای ساختار گذاشت تعاریف و قصهها. توی دنیای امروز ما نیاز داریم که قصه گوهای خیلی خوبی باشیم و اتفاقات و تغییراتی که توی زندگی باهاشون مواجه میشیم و جوری تعریف و روایت کنیم که بهمون کمک کنه زندگی رو با کیفیت بیشتری ادامه بدیم.
در ادامه هم برخی پیشنهادهای متاملان رو برای زیستن پلتفورمی با کیفیت بیشتر رو می تونید ببینید.