توجه: این پست، عاشقانه نیست.
یکی از زیباترین احساساتی که برای انسان قابلیت تجربه دارد، دوست داشتن عمیق یا به عبارت مرسومتر عشق است. اگر بیش از ۲۵ سال از عمرتان گذشته باشد احتمالا زمانی کسی بوده یا شاید همین الان هم باشد که با دیدنش، قلبتان تندتر بزند، با لبخندش قند در دلتان آب شود و دوری او، حس دلتنگی را در وجودتان پر کند. ماهیت این محبت و عشق، آن است که حال و هوایتان را عوض میکند. اخلاقتان را خوب میکند. همان شمایی که در مقابل اشتباه دیگران آسمان را به زمین میدوختید، حالا فقط به دیگران لبخند میزنید و میگویید «اشکالی ندارد». عاشق اصلا دنیایش با دنیای ما فرق دارد. ذهن آدم عادی همهاش به دنبال حساب و کتاب است و عشق، آن را بر هم میزند.
اکنون بیاییم فرض کنیم شما نسبت به فردی محبت عمیقی را در دل دارید و در همین حین، بیمار شدهاید. به علاوه نسبت به اقدام به درمان آن بیماری هم بیتوجهاید. در همین میان، محبوبتان متوجه بیماری شما میشود و به شما امر میکند که «حتما باید بروی دکتر». حتی تهدید هم میکند. میگوید «اگر این کار را نکنی با تو قهر خواهم کرد».
-----
داخل پرانتز: انسان روحش با آزادیخواهی عجین، و از مورد امر و نهی قرار گرفتن بیزار است. اما انسان عاقل میفهمد که فرمانِ «باید مراقب خودت باشی»، هرچند اگر با لحنی جدی باشد، از جنس فرمانِ فرمانده به سرباز زیردستش نیست. میفهمد که در پشت این کلام به ظاهر زمخت، محبتی پنهان است و حتی دلنشینتر میشود اگر انسان بداند که این فرمان، فرمان محبوبش باشد. اصلا آدم خوشحالتر میشود از اینکه بداند محبوبش فقط به او فرمان میدهد و فرمانِ «باید مراقب خودت باشی» برای دیگران نیست.
-----
بیاییم فرض کنیم که شخصیت شما آنگونه باشد که مقاومت درونی زیادی برای مراجعه به پزشک داشته باشید. یا آنقدر منافع عزیزانتان برایتان اهمیت دارد که فراموش میکنید به منافع خودتان هم توجه کافی داشته باشید. مانند تقریبا تمام پدرها و مادرها. از قضا محبوبتان از راه رسیده و برایتان خط و نشان کشیده و حتی عمل قهر آمیزش را هم اعمال کرده که «تا زمانی که نرفتی دکتر، با من حرف نزن». نتیجه آن میشود که شما از ترس محبوبتان، به پزشک مراجعه خواهید کرد و ماجرا در همین نقطه به خوبی و خوشی تمام خواهد شد.
----
داخل پرانتز: قطعا حواسمان هست وقتی که میگوییم ترس از محبوب، منظورمان آن ترسی نیست که وقتی دزد برایمان چاقو میکشد تجربه میکنیم. میدانیم که محبوب قرار نیست به ما آسیب بزند. ترس ما از بابت از دست دادن محبت محبوب است. نگران میشویم که نکند از اعتبار بیفتیم. به خاطر ترس به محبوب میگوییم «باشد. هر چه تو میگویی».
-----
فهم انسانی ما معمولا این را میتواند درک کند که وقتی کسی به ما میگوید «باید مراقب خودت باشی...» یعنی از روی محبت قصد محافظت از منافع ما را دارد. اما معمولا نمیتوانیم همین مفهوم را در رابطه با خدا بسط دهیم. الله از روی محبت فرمان میدهد که «گناه نکن». شما بخوانید که گفته «مراقب خودت باش». تهدید هم میکند. میگوید «اگر گوش نکنی قهرم تو را میگیرد». یکی از دلایلی که باعث میشود با این عینک به موضوع فرمان خدا نگاه نکنیم و آن را محبت نبینیم، آن است که آسیب دیدن و زیان دیدن از عمل گناه، برای ما روشن نیست.
-----
داخل پرانتز: خدا دنیا را با نظم و ساختار مشخصی خلق کرده و قوانینی را بر نظم آن حاکم نموده. ما به خوبی نظم مادّی را میفهمیم و روابط علت و معلولی پشت آن را درک میکنیم. برای مثال برای ما قابل پیشبینیست که آتش، دست را میسوزاند. اگر بر اثر بیتوجهی، آب جوش روی دستمان بریزیم، خدا را متهم نمیکنیم که «ای خدا... چرا دستم را سوزاندی». میدانیم که نتیجهی سوختن معلول عمل بیتوجهیست که از رفتار خود ما نشأت میگیرد. همین روابط علت و معلولی در مورد بُعد معنوی دنیا نیز صدق میکند. یعنی هر عملی از ما به طور طبیعی نتایج و عواقبی را به دنبال دارد که ممکن است اثر آن پیش از مرگ یا پس از آن متوجه ما شود. لغت «ذنب» به معنای گناه، در علم لغتشناسی به معنی عملی شناخته میشود که به دنبال خود ضرر یا دفع منفعت را در پیش دارد.
------
خدا میگوید گناه نکن. تهدید هم میکند. حتی چندین بار در قرآن گفته اگر فلان کار را بکنی دوستت ندارم. یا گفته اگر فلان کار را بکنی در روز قیامت با تو حرف نمیزنم. انسان خردمند میداند که این تهدیدها از محبت است نه زورگویی. الرحمن الرحیم، حاکم ظالم ستمگری نیست که برای اینکه نشان بدهد حرف، حرف چه کسیست، ما را از منافعمان محروم کرده باشد. این برداشت غلط ماست که سبب میگردد در نهایت سادگی بگوییم که «خدایا... کوتاه بیا. چرا انقدر سخت میگیری». نمیدانیم که او نیست که سخت میگیرد. از روی محبت به ما دستور میدهد که منافع خودمان را بیشتر ببینیم. وقتی خطا میکنیم برای آسیبی که به خود زدهایم برای ما غصه میخورد. برای جبران آسیب، خودش کمک میفرستد و هر بار که عذرخواهی میکنیم، نظم دنیا را بر هم میزند، عواقب اعمال خودمان را متوقف میکند و هر بار معجزه میکند و آتش را بر تک تک ما سرد میکند تا نسوزیم.
میگویند دوستان خدا، از ترس خدا بر لحظه لحظهی زندگیشان مراقبت دارند. این ترس، از جنس همان ترسیست که آدم نگران میشود که نکند محبت محبوبم را از دست بدهم. نکند او از دستم دلخور شود. وگرنه وعدهی عذاب دردناک و ابدی خدا حتی برای انسانهای معمولی هم نیست؛ چه رسد به دوستان او. او هر که را بیشتر دوست داشته باشد بیشتر به او فرمان خواهد داد. همانطور که بر محبوبترین بندهاش، محمد، نماز شب را تنها و تنها برای او واجب نموده بود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.