ویرگول
ورودثبت نام
مجتبی رزمی
مجتبی رزمیمجتبی رزمی؛ مهندس، نویسنده، ژورنالیست و کارآفرین. فعال در تحلیل مسائل اجتماعی، محیط‌زیست و سیاست عمومی با نگاهی انتقادی، رسانه‌محور و دغدغه‌مند توسعه پایدار.
مجتبی رزمی
مجتبی رزمی
خواندن ۲ دقیقه·۲ روز پیش

قسم به چشم‌های معمولی‌ات ای موسی عزیزم!

قسم به چشم‌های معمولی‌ات ای موسی عزیزم!

که آفتاب روزی بهتر از آن روزی که تو باختی خواهد تابید.

آه ای موسای بی کتاب

ای اهل مذاکره

ریش پرفسوری

شهروند آزاد، ساندیس خور

ای متناقض ابدی! عاشق احمد زیدآبادی، علی شریعتی و دختری اردبیلی باهم.

ای گمشده در کافه‌های شهناز، میدان ساعت و رستوران‌های تبریز.

ای صلح طلب در روزگار جنگ

ای آرامش در میانه‌ی غوغا

ای مرد نازنین که سهمی از قدرت نصیبت نشد،

اما سهمی بزرگ‌تر در دل‌ها به دست آوردی.

آن روز که بساط تقسیم کرسی‌ها پهن شد،

نامت در هیچ فهرستی نیامد.

نه حکم گرفتی، نه پست، نه دفتر،

تنها دستی خالی ماند و قلبی پر از سؤال.

می‌دانم، این بی‌مهری، زخمی شد بر روانت،

زخمی که گاهی افسردگی‌اش تو را در آغوش می‌گیرد.

اما ای موسی، زخم تو همان زخمی است که هر صلح‌طلب راستین، در این سرزمین گرفتار قدرت به دوش کشیده است.

این زخم، نشانه‌ی زیستن است، نه نشانه‌ی مرگ

و تو، برخلاف همه‌ی گمان‌ها، تنها کمی خسته‌ای، کمی دل‌گیر و کمی ساکت‌تر از همیشه.

ای تباه شده در دانشگاه، عبای شکلاتی، ادوار تحکیم وحدت، سیاست، تهران شناسی جامعه نشناسی و در مجادله زن و فرزند و دوستان پر‌ادعا و ملال‌آوری چون ما!

ای امیدوار به اصلاحات و خیالی که روزی مذاکره خواهد شد و همه چیز درست خواهد شد.

ای که می‌خواستی مستقل باشی، تاثیر گذار باشی و به استانداری راهت ندادند.

ای که سادگی روحت بر پیچیدگی سیاست چربید.

از تبریز تا خسروشاه، اصفهان، تهران

کرمانشاه، جنگ است موسی جنگ است

و تو جنگ را دیدی، هر چند باور نمی‌کردی، نمی‌کنی، هیچ چیز درست نشد، نمی‌شود نخواهد.

قسم به چشم‌های معمولی‌ات، ای موسی!

که روزی خواهد آمد، روزی بهتر، روزی که خورشید عدالت، پرده‌ی بی‌مهری را خواهد درید.

آن روز، نام تو نه در حکم‌های دولتی،

بلکه در حافظه‌ی جوانانی خواهد بود

که در ستادت زیستند، آموختند و به یاد آوردند که سیاست فقط صندلی نیست، سیاست گاهی صبوری است و گاهی لبخند.

سیاست گاهی چون بازاری است

که در آن وفاداری را به زر و زور می‌سنجند،

و تو در این بازار، کالایی برای فروش نداشتی.

نه چاپلوسی کردی،

نه بر سر ایمان و صلح خود معامله بستی،

و همین شد که بی‌سهم ماندی.

اما ای موسی، بدان که

بی‌سهمی در قدرت، گاه عین سهم داشتن در تاریخ است.

وفاق را می بینی؟ تماشا کن موسی

تحریم ها رفع نشدند، ماندند، برگشتند. وعده‌ها در غبار گم شدند.

ما همگی با هم باختیم موسی
نویسنده: مجتبی رزمی

معمولیموسیتغییرشعار
۲
۰
مجتبی رزمی
مجتبی رزمی
مجتبی رزمی؛ مهندس، نویسنده، ژورنالیست و کارآفرین. فعال در تحلیل مسائل اجتماعی، محیط‌زیست و سیاست عمومی با نگاهی انتقادی، رسانه‌محور و دغدغه‌مند توسعه پایدار.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید