ویرگول
ورودثبت نام
مجتبی افراز | Mojtaba Afraz
مجتبی افراز | Mojtaba AfrazDynamic and creative software developer with years of experience in generating strong code for companies. With first-class coding skills. As well as active and interested in startups
مجتبی افراز | Mojtaba Afraz
مجتبی افراز | Mojtaba Afraz
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

رومولوس کبیر؛ قصه‌ی لبخندهایی که چیزی را عوض نمی‌کنند

بعضی وقت‌ها یه قصه، یه آدم خیالی، طوری میشه آینه‌ی زندگی آدم که دیگه نمی‌فهمی داری داستان رو میخونی یا خودتو برای من، رومولوس کبیر همچین قصه‌ای بود.
یه پادشاه تنها، یه امپراتوری در حال سقوط، و مردی که به جای جنگیدن، تصمیم گرفت فقط نگاه کنه.
نه از روی ترس، نه از روی ناتوانی؛ فقط چون فهمیده بود گاهی تلاش کردن، فقط درد رو طولانی‌تر می‌کنه.
منم گاهی همین حس رو دارم.
حسی که نمیخوای قهرمان باشی، نمیخوای چیزی رو نجات بدی، حتی شاید دلت بخواد همه چیز تموم بشه
اما دنیا حتی همون تموم شدن رو هم ازت دریغ می‌کنه.


نقشه ‌های پشت لبخند

رومولوس یه مرد خسته بود.
خسته‌تر از اون که دیگه بخواد برای چیزی بجنگه.
اون تصمیم گرفته بود بذاره روم سقوط کنه، شاید برای اینکه باور داشت یه امپراتوری که فقط با خون زنده می‌مونه، دیگه ارزش زنده موندن نداره.
اما این تصمیم رو داد نزد، فریاد نکشید، شعار نداد.
فقط لبخند زد.
فقط به بوقلمون‌هاش رسید.
فقط تماشا کرد.

من این کار رو خوب می‌فهمم.
خیلی وقت‌ها، وقتی حرف زدن و جنگیدن فقط خستگی میاره، آدم یه ماسک بیخیالی می‌زنه.
نه اینکه چیزی براش مهم نباشه — بلکه دقیقاً برعکس، چون همه چیز براش مهمه و فهمیده که جنگیدن فایده‌ای نداره.
رومولوس بلد بود خودش رو قایم کنه.
و من هم، گاهی یاد گرفتم پشت خنده‌هام، تصمیم‌های سخت و شکست‌خورده‌مو پنهان کنم


وقتی دنیا به تصمیم‌های آدم می‌خنده

آدم بعضی وقت‌ها به یه جایی می‌رسه که میگه: «باشه، تمومش کنیم.»
میگه: «دیگه نمی‌خوام چیزی رو نگه دارم. حتی اگه قراره نابود شم، اشکالی نداره.»
رومولوس همینو خواست.
ولی حتی این آرزو هم براش محقق نشد.
جهان انقدر بی‌توجه و بی‌منطقه که گاهی نمیذاره حتی شکست بخوری.
گاهی دنیا حتی شکست رو هم ازت دریغ می‌کنه.

این یکی از تلخ‌ترین تجربه‌های زندگیه:
وقتی حتی آخرین اختیارت — انتخاب نابود شدن — هم دست خودت نیست.
من بارها این حس رو چشیدم.
اونجایی که فکر می‌کنی «خب دیگه، بسه» ولی دنیا به طرز عجیبی ادامه میده.
نه بهتر میشه، نه تموم.
فقط کش میاد، فقط بیشتر خسته‌ت می‌کنه.


سکوت؛ تنها کاری که میمونه

رومولوس جنگید؟ نه.
غر زد؟ نه.
دست به گریه یا فریاد زد؟ نه.
فقط ساکت موند و نگاه کرد.
گاهی تو زندگی، سکوت کردن از هر کاری سخت‌تره.
از قهرمان بازی کردن سخت‌تره.
از تسلیم شدن سخت‌تره.
اینکه ببینی دنیایی که هیچی ازت نمی‌فهمه، داره راه خودش رو میره، و تو فقط نگاه کنی،
نه امید ببندی، نه نفرت بورزی، نه بجنگی.

لبخند زدن وسط فروپاشی، شاید تنها کاریه که میشه کرد.
یه لبخند خسته، که شاید برای دنیا هیچ فرقی نکنه،
ولی برای خودت یه نشونه‌ست؛
یه یادآوری که حتی وقتی همه چیز از دست میره، هنوز یه چیزی ته دلت زنده مونده.


رومولوس برای من یه قهرمان نیست.
کسی که فهمیده دست آدم تو خیلی چیزا بسته‌ست.
فهمیده که گاهی باید گذاشت همه چیز همونطور که میخواد، پیش بره.
فهمیده که ارزش داره، حتی تو وسط فروپاشی، اون یه ذره وقار، اون لبخند خسته رو نگه داری.
نه برای دنیا،
برای خودت

کتابکتاب خوانینمایشنامه
۷
۱
مجتبی افراز | Mojtaba Afraz
مجتبی افراز | Mojtaba Afraz
Dynamic and creative software developer with years of experience in generating strong code for companies. With first-class coding skills. As well as active and interested in startups
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید