mojtaba rezaee
mojtaba rezaee
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

عشق یکسره که مایه دردسره

بعد از مدت ها در تعطیلات سال نو فرصتی دست داد که هم کارمون تقریبا تعطیله و کسی باهام کاری نداره و هم مملکت تعطیل نیست و میتونم بیام دفتر و فارغ از هیاهوی سر و همسر و پسر با آرامش بشینم و به رفع ایرادات پایان نامه فکر کنم. دیروز که خیلی خوب پییش رفت ولی امروز یک سری از فایل هایی که لازم داشتم رو خونه جا گذاشتم. بنابراین بجای اصلاحات پایان نامه دارم اینجا قصه مینویسم.

امروز میخوام از عشق یکسره بنویسم. سال 1399 یک مشتری داشتیم که خیلی باهامون حال میکرد. آدم روشنی هم بود. با اینکه شرکت کوچکی بود، سیستم اتوماسیون حرفه ای و کلی دم و دستگاه داشت. به ما پیشنهاد داد که یک خدمت جدید بهش بدیم: مشاوره مستمر. داستان از این قرار بود که گفت ما داریم یک پروژه دولتی میگیریم که به زور بهمون دادن و میدونیم آخرش دعوا میشه و کار به دادگاه میکشه. از ما خواست از الان که همه چیز صلح و صفاست، مستندات پروژه رو جوری تهیه کنیم که وقتی دعوا شد همه چیز نشون دهنده حقانیت این شرکت باشه. خیلی ایده قشنگی بود. اینکه برای یک پروژه داستان بنویسیم. تکه های پازل رو بسازیم و وقتش که برسه هر قاضی و داوری این تکه ها رو کنار هم بذاره و به حرفی برسه که ما میخواستیم. خوب سال 1400 کار شروع شد. تا الانم نسبتا خوب پیش رفته و از 1401 هم قراره کم کم شکوفه های نهالی که کاشتیم رو ببینیم.

ما که به خیال خودمون زرنگ بودیم گفتیم چرا این کار رو ادامه ندیم؟ بازاریابی میکنیم و کارهای بیشتری از این نوع میگیریم. خوبی این نوع کار اینه که جریان درآمدی مستمر (در حد چند سال) ایجاد میکنه و دیگه پروژه ای و موقتی نیست. بعلاوه هر سال که میگذره، ما به کار اون شرکت مسلط تر میشیم و دادن اون کار به افراد دیگه برای کارفرما سخت تر میشه.

اما اینجاست که جریان عشق یکسره پیش میاد. خدمتی که کسی بهش احساس نیاز نمیکنه و اصلا نمیدونن وجود داره رو چجوری بفروشیم؟ قبلا ما پول مارکتینگ کار میکردیم. یک خدمت مشخص داشتیم. درباره اش کلی بازاریابی محتوایی کرده بودیم. وقتی کسی بهش نیاز پیدا میکرد، توی گوگل سرچ میکرد. سایت ما رو میدید. بهمون زنگ میزد و قانعش میکردیم با ما کار کنه. اما برای این خدمت جدید قرار نیست کسی بهمون زنگ بزنه. پس رفتیم سراغ پوش مارکتینگ. 12 تا شرکت رو پیدا کردیم که از همین قراردادهای زوری بسته بودن، اطلاعاتشون رو جمع کردیم و در سال 1400 به یکیشون زنگ زدیم. خیلی استقبال کرد و جلسه گذاشتیم و پروپوزال و قیمت دادیم. انتظار داشتیم چون یک کار مشابه داشتیم و با پروژه هم کاملا آشنا بودیم به راحتی کار جدید رو بگیریم. ولی بدون هیچ توضیحی، بهمون کار ندادند. نمیدونم سر قیمت بود یا ترسیدند که اطلاعاتشون به کارفرمای اول ما داده بشه. به هر حال امسال 11 تا شرکت دیگه داریم که باید بریم سراغشون.

کارآفرینیبازاریابیکسب و کار
http://imensazan-pi.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید