دوستان آشنای من ! آنهایی که امام را و روزهای بهمن 57 را و جبهه های دفاع را به یاد دارید!
رفقای من می بینید چطور جوانانمان آینه آرمان خواهی و جستجو گری و جسارتهای خودمان شده اند؟
امروز جوانان ما، فرزندان انقلابمان، از ما می پرسند که چرا انقلاب کردید؟ چرا جنگیدید؟ چرا بعد از فتح خرمشهر صلح نکردید؟ چرا اعدام؟ چرا زندان؟ چرا و چرا و چرا ؟
راستش را بخواهی حق دارند.
از تندی کلامشان ناراحت نشویم هرچند ممکن است آزارمان دهد و حتی دلمان را بشکند
اما راستش را بخواهی این بچه ها توی دامان خودمان بزرگ شدند و قد کشیدند. اگر خوبند یا بد، محصول گفتارها و رفتارهای خودمان هستند. فکر می کنم فایده ای هم ندارد که همه تقصیر را به گردن این و آن بیاندازیم.
بیائید قبول کنیم که ما در حق آرمانهای انقلاب خیلی کوتاهی کردیم.
در دنیایی که جوانانش برای انقلاب ها و جنگهای هشتاد سال پیش پدرانشان صوت و کف می زنند جوانان ما در چهارمین دهه از انقلاب پرشده اند از هزاران چون و چرا و نقدهای روا و ناروا .
آنها اگر نمی دانند، ما که می دانیم، ما که دیدیم امام چه کرد و چگونه بود و چرا انقلاب شد و چرا جنگ شد و چگونه و چرا آن بودیم که بودیم و حتی می دانیم که امروز چرا اینگونه ایم! نمی دانیم؟
اگر بلد نبودیم، اگر بلد نیستیم برایشان پاسخ های درست و قانع کننده پیدا کنیم لااقل بیائید اعتراف کنیم که ما نه متهم که مقصریم.
جوان عزیز!
من، سید محمد حسن مخبر! به سهم خودم اعتراف می کنم که در عدم انتقال واقعی و منصفانه آنچه بود ، آنچه که هست، آنچه که باید می بود و نیست و خصوصا در تیز شدن تیغ نقدهای ناروا و غیر منصفانه به امام و انقلاب و ...
مقصرم
زیرا نتوانستم حقیقتهای آن روزگار را به تو منتقل کنم و با تناقض های گفتار و رفتارم همه ارزشهای انقلابم را در چشمت شکستم.
و خواستم که بی آنکه دل و جانت اقناع شود و به صداقتم ایمان بیاورد به من اطمینان کنی و نگذاشتم همان وقت هایی که کوچکتر بودی و سوالاتت انباشته نشده بود بدون ترس و نگرانی ، بپرسی و پاسخ بخواهی و حالا که بزرگتر شده ای ، که سوالاتت متراکم شده دیگر یادم رفته چگونه باید به تو پاسخ بدهم یا پاسخ هایم زنگ زده و رنگ و رو رفته شده اند.
مرا ببخش
من مقصرم...