درآمد:
وقتی با مردمان در خصوص «سیاست ورزی» گفتگو می کنیم به نظرم می رسد که یکدیگر را به درستی نمی فهمیم و شاید گاهی خودمان هم مقصود خودمان از سیاست را به درستی نفهمیده باشیم.
چنین شد که این تأمل ساده رخ نمود که لا اقل در یک تقسیم کلی تکلیف خودم را با این مفهوم به ظاهر آشنا اما به واقع مبهم روشن کنم. قابل ذکر آن که این تقسیم بر پایه تعیین اصالت در مفهوم سیاست شکل گرفته است.
نخست :
وقتی «قدرت» اصالت پیدا کند
هیچ نقشه راهی جز نقشه ای که ماکیاولی کشف کرد برایش نمی نماند
باید قدرت را به دست آورد حالا هر از راه که شد. خواه از طریق جلب قلوب خواه از طریق فریب و خواه از طریق زور.
آنگاه فضیلت، «ماندنِ قدرت» است و اگر به نقشه راه عمل کنی «قدرت» دیرپایی خواهی داشت.
و اصلاً این قدرت است که باید بماند و هر کاری که مصلحتِ مانایی قدرت را تأمین کند، هر چه باشد، اخلاقی است؛ و چه فرق می کند چه چیزی باشد؟ مهم این است که به پایایی قدرت بیانجامد.
هیچ نگران نباش و به هدف بنگر که هدف توجیه کننده وسیله هایی است که به کار می گیری.
یادت باشد که «قدرت» یعنی فضیلت، یعنی تمامِ ارزش
دوم:
وقتی اصالت از آن «راستی» و «عدالت» بود و «قدرت» ابزاری شد برای «احقاق حق یا دفاع از مظلوم»
بهترین نقشه راه، طریقه «علی» (ع) است .
قدرت را نمی شود با مکر یا زور یا هر ابزار دیگری که انتخاب آزادانه و آگاهانه مردمان را تهدید یا تحدید کند به دست آورد و پس از آن نیز میدان مصلحت هماره در حصار حق و اخلاق و صدق محصور می شود. هیچ مصلحتی از حقیقت و حفظ آن بالاتر نیست.
پایایی قدرت در حد وسیله ای برای تحقق آن هدف اصیل معتبر خواهد بود و اصولا هرگز در منزله هدف قرار نمی گیرد.
پس تو نخواهی توانست برای مصلحتِ پایایی قدرتت، از مرزهای حق و اخلاق و صدق بگذری یا نا حقی و بی اخلاقی و ناراستی را رنگ حق و صدق و اخلاق بزنی
زیرا هدف هرگز وسیله ات را توجیه نخواهد کرد حتی اگر مقدس ترین هدفها باشد
و در این صورت هیچ ضمانتی برای دیر پایی «قدرت» تو وجود نخواهد داشت.
و «قدرت» اگر به آن هدف متعالی نیانجامد بی ارزش است
حتی بی ارزشتر از «عطسه بز»
به گمانم حالا وقتی از «سیاست ورزی» سخن بگویم می توانم از ابتداء روشن کنم که درباره چه چیزی حرف می زنم.