گويي مناسبات شاه و رعيت، سلطان و گدا، ارباب و نوکر و … رفته تو خونمون. حتي پيامبر و ائمه (ع) را هم شاه و سلطان و ارباب مي کنيم و خودمون مي شيم رعيت و گدا و نوکر بعد هم بهش افتخار مي کنيم.
اين در حاليه که هيچ وقت پيامبر يا ائمه مناسبات خودشون با پيروانشون را اينگونه تعريف نکردند.
پيامبر و اهل بيت (ع) هرگز خودشون را شاه يا سلطان يا ارباب نناميدند و پيروانشون رو هم رعيت و نوکر و گداي خودشون نخواستند. خدا آنها را مقتداي ما قرار داد و آنها هم ما را مسلمان و شيعه و تابع خدا خواسته اند. حتي اگر گفته اند از ما اطاعت کنيد هرگز به اين معني نبوده که نوکر ما بشين و مثل بردگاني که از اربابشون اطاعت مي کنند از ما اطاعت کنيد. بلکه به اين معناست که ما جز امر خدا را نمي گيم و جز راه خدا رو نمي ريم و شما هم اگه خدا را مي خواهيد با عقلتان حرف ما را بفهمید و با اراده تان انتخاب کنید و آنگاه کلام و روش ما را دنباله روي کنيد.
وقتي آنها را شاه مي ناميم نا خودآگاه مناسباتمان را با پيامبر و اهل بيت تغيير مي دهيم. از شيعه يا مسلماني که به امر خدا دنباله روي و الگو برداري از امامان هدايت ، دغدغده اصلي اوست مبدل به رعيت و گدايي مي شيم که فقط مدح کردن و قربون و صدقه رفتن و … دغدغده اصلي شه.
اينجاست که حال و روزمون مي شه يک همچين چيزي که الان هست.
باور کنيم که الفاظ بار و تأثير خاص خودشون رو دارن. پيامبر(ص) و ائمه(ع) را همانطور خطاب کنيم که خودشان گفته اند و خودمان را همان طور بدانيم و بناميم که آنها معرفي کرده اند.
وقتي به رسول خدا و امامان هدايت گفتيم شاه نا خودآگاه مي شيم رعيت؛ وقتي گفتيم ارباب ناخودآگاه مي شيم نوکر و … اونوقت روابط و مناسباتمون رو هم با لوازم همين مفاهيم تنظيم مي کنيم. اين مي شه که طرف از يک سوی تمام عمر و مالش رو هم صرف هيئت و اظهار ارادتهاي عاشقانه به پيامبر و عترت مي کنه اما از سوی دیگه در عمل و انديشه فرسنگها از تعاليم اهل بيت فاصله مي گيره.
علاوه بر اين، مفاهيمي مثل شاه و سلطان و ارباب خود به خود با نوعي تحکم از بالا به پائين همراهه که شامل احتمال صدور دستورات ظالمانه و عادلانه مي شه. اما پيامبر يا امام مفاهيمي هستند که بيان کنندگي اوامر خدا، هدايت به سوي رستگاري و انتخاب آزادانه راه خدا را تداعي مي کنند و احتمال صدور دستورهای ظالمانه را هم خود به خود نفی می کنه.
حتي وقتي آنها را با عناويني مثل (سيدي و مولاي) صدا مي کنيم هرگز به معناي فارسي (آقا) در برابر نوکر و (مولا) در برابر عبد نيست. بلکه اين (آقايي) از برتري رتبه در تقرب به خدا بر مي خيزد و اون (ولايت) به معني راهبري است.
من کلاً با اين ادبيات مشهور شاه و سلطان و ارباب مشگل پيدا کردم. دوست ندارم نوکر باشم ، گدا باشم يا رعيت؛ دوست ندارم و اونها هم منو به اين شکل نخواستن.
دوست دارم مسلمان باشم، شيعه شان باشم، پيروشان باشم يا دست کم محبّشان باشم. همانطور که خودشون گفته اند…