جملات بالا را در لینکداین خواندم. شاید خالی از لطف نباشد که چند کلمهای دربارهی هرجمله بنویسم. قصدم ترجمه کلمه به کلمه نیست بلکه بیشتر شرح جملات است.
همین الان داشتم خیالپردازی میکردم که حالا باید چه کنم و چه نکنم که جمله اول به چشمم خورد. «اگر دربارهی انجام کارهایی زیادی فکر میکنید خودتان را برای برداشتن یک قدم به جلو به چالش بکشید». حتما میدونید که زیادی فکر کردن دربارهی کارها باعث مشکلات زیادی میشه. اول اینکه مغز آدم درگیر و بعد از مدتی بشدت خسته میشه. دوم اینکه هیچ وقت کاری را که مدام به آن فکر میکنید انجام نمیدید. سرانجام نگاه بدی به خودتان به عنوان آدمی پیدا میکنید که «کارهایش را پشت گوش میاندازد (procrastination).
وقتی دو گزینه جلوی روی خودت داری اونی را انتخاب کن که بیشتر تو را میترسونه، چون اینطوری سریعتر رشد میکنی. البته به شرطی که بند چهار را خوب انجام بدی. باید آدم یادگیرنده باشی. هر اتفاقی برات میافته ازش درسی بگیری تا بتونی خوب رشد کنی؛ چون من سریع رشد کردن را قبول ندارم. برای من کیفیت همیشه مهمتر از کمیت است.
وقتی کار جدیدی را شروع میکنی با هیجان و علاقه آن را انجام بده.
وقتی که اشتباه میکنی بجای اتلاف وقت برای سرزنش کردن خودت، ازش یاد بگیر.
وقتی حس میکنی زیادی داری کارها را کنترل کنی ولش کن و از لحظههات لذت ببر.
اگر کسی رفتار ناخوشایندی با تو داشت تو سعی کن با مهربانی و احترام با او رفتار کنی.
وقتی فکر میکنی که چمنهای جاهای دیگه سبزتره، علف زیرپای خودتو آب بده.
نه که حوصله نداشتهباشم توضیحات هر بند را بنویسم؛ میخوام بدونم شما چی میگین!!