گفتم که سه کار مهم باقی ماندهبود. برایم خیلی عجیب بود که علی بابا برای بیمه مسافرتی پروازهای خارجی هیچ پیشبینی درستی نکردهبود. همکارم به پشتیبانی علی بابا زنگ زد. آنها گفتند که بیمه نامه را آماده میکنند و ما باید پول را کارت به کارت کنیم و حضوری برویم و بیمهنامه را دریافت کنیم. از اینکه یک کسب و کار اینترنتی خوب مثل علی بابا که کار مرا در زمینه خرید بلیت خارجی آنقدر قشنگ راه انداخته بود در مورد بیمه مسافرتی تا این حد غیر حرفه ای عمل میکرد متعجب شدم ولی صد البته که ناامید نشدم. فوری رفتم سراغ بیمهای حرفهای یعنی «بیمیتو». سیم ثانیه طول کشید تا من بیمه ام را دریافت کردم و البته در یک جا که سوال میکرد بیمه چند ویزایی میخوام یا تک ویزایی به دلیل عدم پیش بینی درست خودشان بیمه نامه را اشتباه پر کردم که خودشان با تماس تلفنی من بدون کسر هزینه کارم را درست کردند.
اما برسیم به داستان ویزای اندونزی که این روزها بد گرفتاری شده. باید بروی سفارت و پول پرداخت کنی و غیره. این هم حل شد. نپرس چطوری؟ با گرفتاری.
دلار از یکی از دوستان خریدم به قیمت گران 13450 تومان که بلافاصله فردای آن روز شد 12500 تومان. هیچ وقت در یک روز اینهمه ضرر نکرده بودم. ولی سرت سلامت باشد: گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش...ورنه ره خود گیر و یکی راهگذر باش.
قصهی فرودگاه امام خمینی برای خودش مثنوی هفتاد من است. فرودگاه متروکهای که در قرن بیست و یکم با روشهای قرن نوزدهمی اداره میشود و هر از گاهی «رهگذری» از آن گذر میکند.
ساعت هشت صبح روز جمعه هشتم مارس 2019 با پرواز «ترکیش ایرویز» رسیدم به فرودگاه آتاتورک شهر استانبول ترکیه. ساعت موبایلم خود به خود با تنظیم رومینگی که کردهبودم به وقت محلی تنظیم شد. استانبول با تهران نیم ساعت تفاوت زمانی دارد. ساعت مچی را هم تنظیم کردم تا راحتتر زمان را ببینم. به هرحال درست است که 15 ساعت توقف داشتم ولی زمان به سرعت میگذرد و مسافر حرفهای باید زمان را قدر بنهد.
قبلا خوانده بودم که «ترکیش ایرویز» برنامهای جالب برای مسافرانی دارد که فاصله پروازهایشان بیش از 12 ساعت است. سالی که با پرواز «امارات» رفته بودم مالزی، برای بیش از دوازده ساعت فاصله پرواز «وچر» هتل امارات در دبی دریافت کردم که آن هم خیلی عالی بود. ولی «ترکیش ایرویز» تورهای رایگان بازدید از دیدنی های استانبول را تنظیم کرد. رفتم ثبت نام کنم خانم متصدی تورها گفت که این تور از ساعت دوازده ظهر آغاز میشود. گفتم یعنی من چهار ساعت داخل این فرودگاه برای خودم بچرخم؟ شانه ای بالا انداخت و با بی خوصلگی پرسید ثبت نام کنم یا خیر؟ گفتم به درک بنویس دیگه. همینطور که داخل سالنهای فرودگاه میچرخیدم قیمت ها را وارسی میکردم. واقعا قیمت ها سرسام آور بود. آخر قدرت خرید لیر ترکیه هم پائین آمده بود چطور اینقدر اختلاف قیمت بود؟ یادم آمد که اینجا فرودگاه است. همه قیمت های خوراکی ها سنگین است. البته مرجع من هم ایران بود و بعضی از پائین بودن قیمت ها در ایران به دلیل کیفیت پائین جنس است. نمیخواهم خودزنی کنم بعدا میگویم که چرا ایران را روی سرم میگذارم و هیچ جای دنیا کشور خودم نمیشود.
بگذریم. داخل ذهنم تلاطمی بود. آخر چهار ساعت برای من خیلی زیاد است. با خود گفتم بروم تور را کنسل کنم و خودم سوار یک اتوبوس بشوم بروم وسط شهر و شروع کنم به گردش. بعد به خودم گفتم که آخر استانبول، بزرگترین شهر ترکیه، را که نمیشود همینطوری رفت و دید. باید برنامه ای داشت و بهترین برنامه این است که با یک تور، آن هم رایگان شروع کرد. در عین حال در شهرهای غریب و بزرگ همیشه اصل پیچیدگی سیستم یقه آدم را میگیرد. راستی یک اصل مهم دیگر «قانون مرفی» است. قانون مرفی میگوید کاری که خراب شدنی باشد؛ میشود ("If anything can go wrong, it will"). این را گفتم یاد سال 1390 افتادم که سفری به دبی داشتم. در آن سفر با همسفرم خیلی در مورد قانون مرفی میگفتیم و میخندیدیم. در یک پس مستقل آن قصه را بازگو میکنم.
(خسته شدم بقیه بماند برای بعد...)