همه مسافریم. من هم مسافری هستم میان این همه مسافر که هر روز در این جاده ها سرگردانیم.
سفر به اندونزی

گفتم که مسافرم و این عبارت را باید بارها و بارها با خودم تکرار کنم تا باورم شود که هر لحظه در سفرم.
اخیرا سفری داشتم به اندونزی. بگذریم که چرا سفر کردم و هدف اصلی ام از سفر چه بود که این با ناشناس بودن من مغایرت دارد. تصمیم گرفتم هرآنچه که در حاشیه سفر، که گاهی از متن می زند بیرون، رخ دارد برایم در این گوشه دنیا، در جلوی این ویرگول قبل از نقطهی آخر بنویسم.
القصه باید بگویم که من خیلی اهل سفرم ولی بیشتر سفرهایم را در گوگل مپز و در داخل این جمجمه پر مشغله میروم. گاهی هم میزند و تنهایی یا خانوادگی به سفری میروم. سفر اندونزی خیلی پر دردسر بود. شروعش که با دعوتنامه ای بود که میگفت باید بخشی از هزینه سفر را خودت بدهی و من هم با جیب خالی اما سری پرشور از طرفی امیدی به سفر نداشتم و از طرف دیگر عاشق سفر بودم. زد و آن روز صبحی که میخواستم سفر را لغو کنم و از طرف خارجی که همه هزینه ها بجز رفت و آمد را تقبل کرده بود عذرخواهی کنم که ...
خیلی ممنون که مینویسی اما خداییش خیلی متن ضعیفی نوشتی. نمیشه پشت یه نقاب که نمیخوای شناخته قایم شی و حرف نزنی. اگر جسارت داشتی و قلم به دست گرفتی (یا دستت رو گذاشتی رو صفحه کلید) بنویس! خودخواهی رو کنار بگذار و یکم به مخاطبت فکر کن که تا این جا اومده و هیچی به هیچی! نه مشخصه هدف سفر چی بوده انگیزههات چی بوده نه معلومه هزینههاش چقدر بوده نه یه توصیه برای سفر! مختصر مفید، به قول پروین : «خوب بقیهاش؟»