
سلام! تا حالا شده با یه مسئله روبهرو بشین که اولش خیلی منطقی و ساده به نظر بیاد، ولی هر چی بزرگترش میکنین انگار ته نداره؟ یعنی با ۵ تا ورودی حل میشه، با ۱۰ تا ورودی یه کم طول میکشه، ولی با ۵۰ تا ورودی… یهو حس میکنین حتی قویترین کامپیوتر دنیا هم کم میاره.
توی علوم کامپیوتر یه خانواده از مسئلهها دقیقاً همین حالوهوا رو دارن؛ بهشون میگن مسائل NP-hard. اسمشون شاید کمی ترسناک باشه، ولی اگر باهاشون آشنا بشین، خیلی از اتفاقهای دنیای واقعی براتون معنیدارتر میشه: از مسیریابی و زمانبندی گرفته تا بهینهسازی توی صنعت و حتی بعضی بحثهای امنیت و رمزنگاری.
تو این مقاله میخوام دوستانه و قابلفهم توضیح بدم:
NP-hard دقیقاً یعنی چی؟
فرقش با NP و NP-complete چیه؟
چرا رشد «انفجاری» پیدا میکنن؟
و مهمتر از همه: وقتی باهاشون طرفیم، تو عمل چه کار میشه کرد؟
فرض کنین شما مسئول تحویل کالا هستین و باید توی یه روز به ۲۰ تا مقصد مختلف سر بزنین و آخرش هم برگردین نقطهی شروع. هدف هم مشخصه: کوتاهترین مسیر رو پیدا کنین که هم وقت کمتر تلف بشه، هم بنزین کمتر بسوزونین.
برای ۳ یا ۴ مقصد، آدم میتونه با کمی فکر بهترین ترتیب رو حدس بزنه. ولی وقتی مقصدها زیاد میشن، تعداد حالتهای ممکن برای ترتیبدادنِ مسیرها اونقدر زیاد میشه که «امتحان کردن همه حالتها» عملاً غیرممکن میشه. این همون چیزیه که مسئلهی معروف فروشندهی دورهگرد (TSP) رو تبدیل کرده به یکی از نمادهای سختی محاسباتی.
نکته اینه: خیلی از مسئلههای NP-hard همین شکلیان. نه اینکه ذاتاً عجیب باشن؛ اتفاقاً ساده تعریف میشن. مشکل اینه که وقتی اندازهی مسئله بزرگ میشه، تعداد انتخابها یا ترکیبها به شکل وحشیانهای زیاد میشه.

توی نظریهی پیچیدگی محاسباتی، مسئلهها رو توی چند «کلاس» معروف دستهبندی میکنن. سهتاش برای ما خیلی مهمه: P، NP، NP-hard (و یه چهارمی که خیلی مهمه: NP-complete).
کلاس P شامل مسئلههایی هستش که یه الگوریتم داریم که توی زمان «چندجملهای» حلشون میکنه.
حالا «چندجملهای» یعنی چی؟ یعنی اگر ورودی دو برابر بشه، زمان حل مثلاً ۴ برابر یا ۸ برابر میشه، نه اینکه ناگهان میلیونها برابر بشه.
مرتبسازی، پیدا کردن کوتاهترین مسیر در بعضی مدلهای استاندارد، یا جستوجو در دادهها، خیلی وقتها توی این دسته قرار میگیرن.
کلاس NP (به زبان خودمونی) یعنی مسئلههایی که اگر یه جواب پیشنهادی داشته باشیم، میتونیم سریع بررسی کنیم که جواب درست هست یا نه.
سودوکو مثال خوبیه: حل کردنش ممکنه سخت باشه، ولی وقتی جدول حلشده رو میبینین، میشه با چک کردن ردیفها و ستونها فهمید درست هست یا نه (این کار از نظر زمانی چندجملهایه).
اینجا میرسیم به خودِ ماجرا. طبق تعریف رسمی، یه مسئله NP-hard هستش اگر هر مسئلهای توی NP رو بشه در زمان چندجملهای به اون تبدیل کرد. یعنی این مسئله مثل یه «سوپر-مسئله» میمونه که حل کردنش به ما قدرت حل کردن کل NP رو میده.
حالا یه نکتهی خیلی مهم:
NP-hard لزوماً توی NP نیست. یعنی ممکنه مسئلهای NP-hard باشه، ولی حتی «چک کردن جوابش» هم الزاماً سریع نباشه، یا اصلاً شکلش تصمیمگیری نباشه (مثلاً نسخهی بهینهسازی).
این یکی رو خیلیها قاطی میکنن، ولی خیلی کلیدیه:
مسئلههای NP-complete هم در NP هستن (چک جواب سریع میشه) و هم NP-hard هستن (سختترینهای NP حساب میشن).
معمولاً وقتی بحث «P vs NP» میاد وسط، تمرکز اصلی روی همین NP-completeهاست.
توی مسئلههای کلاس P، افزایش اندازهی ورودی معمولاً رشد قابلمدیریتی توی زمان حل ایجاد میکنه.
ولی توی خیلی از مسئلههای NP-hard، تعداد حالتها با اندازهی ورودی نمایی یا بدتر رشد میکنه.
مثلاً اگر بخواین همهی ترتیبهای ممکن برای ۲۰ مقصد رو امتحان کنین، تعداد ترتیبها چیزی در حد «۲۰ فاکتوریل» میشه؛ یه عدد غولآسا که حتی اگه ماشینتون میلیاردها حالت رو در ثانیه چک کنه، باز هم ممکنه زمان خیلی زیادی طول بکشه.
پس مسئله این نیست که «کامپیوترها کندن». مسئله اینه که فضای حالتها اونقدر سریع بزرگ میشه که تکنولوژی بهش نمیرسه.
چندتا مثال معروف NP-hard که واقعاً همهجا هستن
پیدا کردن کوتاهترین مسیر برای بازدید از چند نقطه و برگشت به مبدا.
کاربردها:
لجستیک و پخش کالا
مسیر رباتها
طراحی مدار و بعضی مسائل مهندسی
میخواین از بین چند گزینه با وزن/هزینه محدود، بیشترین ارزش رو بردارین.
کاربردها:
انتخاب پروژهها با بودجه محدود
تخصیص منابع
حتی بعضی مدلهای سرمایهگذاری (در حد مدلسازی، نه نسخهی واقعی بازار!)
برنامهریزی کلاسها، شیفتها، کارها روی ماشینها، یا Jobها روی سرورها.
خیلی از نسخههای واقعی زمانبندی NP-hard میشن، چون محدودیتها زیاد و ترکیبها بینهایت حالت پیدا میکنن.
سؤال معروف P vs NP خیلی ساده بیان میشه:
اگر چک کردن جواب یه مسئله راحت باشه، آیا پیدا کردن جوابش هم همیشه راحت میشه؟
این دقیقاً هستهی سؤال P vs NP هست.
این مسئله یکی از «مسائل هزاره» مؤسسهی Clay هست و برای حلش (اثبات P=NP یا P≠NP) جایزهی یک میلیون دلاری گذاشته شده!
تا امروز (دسامبر ۲۰۲۵) این مسئله هنوز حل نشده و به شکل گسترده حدس رایج اینه که P با NP برابر نیست، ولی اثبات رسمی نداریم. منبع
اینجا بهتره هم هیجانزده نشیم، هم بیتفاوت نباشیم. اگر P=NP باشه، یعنی بسیاری از مسئلههای NP-complete در زمان چندجملهای حل میشن. این میتونه روی حوزههای زیادی اثر بذاره: از بهینهسازی و طراحی تا برنامهریزی و حتی بعضی شاخههای هوش مصنوعی.
اما دربارهی رمزنگاری:
رمزنگاری مدرن معمولاً به این وابستهست که بعضی مسائل عملاً سخت هستن (مثل فاکتورگیری و لگاریتم گسسته)، ولی اینها به طور رسمی «NP-hard/NP-complete» ثابت نشدهان و حتی شواهدی هست که احتمالاً NP-complete نیستن.
با این حال، از نظر تئوری، اگر P=NP بشه، خیلی از مفاهیم پایهی امنیت مثل one-way functionها زیر سؤال میرن و احتمالاً بخش بزرگی از رمزنگاری رایج به مشکل میخوره.
پس «ترسناک بودنش» بیراه نیست، فقط بهتره دقیقتر گفته بشه: ممکنه امنیت فعلی شدیداً آسیب ببینه، نه اینکه لزوماً همه چیز درجا نابود بشه.

این بخش خیلی مهمه، چون توی دنیای واقعی ما هر روز با مسائل نزدیک به NP-hard سروکار داریم و بازم زندگی میچرخه!
روشهایی مثل شاخهوکران (Branch & Bound) یا حلگرهای برنامهریزی عددصحیح (Integer Programming) تو خیلی از دادههای واقعی جواب میدن، حتی اگر از نظر تئوری بدترینحالتشون سخت باشه.
اینجا هدف اینه که جواب خیلی خوب بگیریم، حتی اگر بهترینِ مطلق نباشه. بعضی الگوریتمهای تقریبی حتی تضمین میدن جوابشون از یه حد مشخص بدتر نمیشه.
روشهایی مثل greedy، جستوجوی محلی، simulated annealing یا الگوریتم ژنتیک، توی صنعت خیلی استفاده میشن. تضمین ریاضی قوی ندارن، ولی معمولاً جواب «قابل قبول» رو سریع تحویل میدن.
گاهی مسئلهی واقعی شما اون نسخهی بدترینحالت نیست. مثلاً ساختار دادهها یا محدودیتها باعث میشه نسخهای داشته باشین که سادهتر حل میشه.
کامپیوتر کوانتومی برای بعضی مسائل جهش ایجاد میکنه (مثل فاکتورگیری)، ولی اینکه «برای NP-hardها به طور کلی» راهحل چندجملهای بده، فعلاً معلوم نیست و نباید به عنوان نسخهی قطعی مطرحش کرد.
واقعیت اینه که NP-hardها به ما یاد میدن همیشه دنبال «بهترین جواب ممکن» نباشیم؛ خیلی وقتها دنبال «بهترین جواب عملی» رفتن عاقلانهتره. و اگر این ذهنیت رو داشته باشین، توی پروژههای واقعی خیلی کمتر گیر میکنین و خیلی بهتر تصمیم میگیرین.
راستی...
به نظرتون توی پروژهها و زندگی واقعی، بیشتر باید دنبال «جواب دقیق» باشیم یا «جواب به اندازه کافی خوب»؟